پرستش، ادراک عجز از شناخت حق


پرستش، ادراک عجز از شناخت حق

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 133، 15 ذی‌الحجه 1442) به تبیین موضوع پرستش، ادراک عجز از شناخت حق می‌پردازیم.

بحث خود را با پاسخ به این پرسش ادامه می‌دهیم که «شایستۀ پرستش کیست؟» پرستش خالصانه، پرستش خدایی است که در حیطۀ شناخت انسان نمی‌گنجد، زیرا خدایی که در حیطۀ شناخت مقام دانی خودش درآمده قابل پرستش نیست. اوج شناخت انسان از خدایی که می‌پرستد، همان عجز از ادراک شناخت اوست.

هیچ یک از مراتب وجود، حتی عقل و انسان کامل قدرت شناخت خدا را ندارد و با اینکه تمام صفات الهی را به‌اذن خود خداوند گرفته ولی در ذاتش و در نحوۀ بودنش عین فقر است. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرضه می‌دارد: "لاَ أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ"[1]؛ من از حق ثنا و ستايش تو عاجزم. خدايا تو آن طور هستى كه خود ستوده‌اى.

خدا مفهومی نیست که انتزاع ذهن انسان باشد؛ امام‌باقر(علیه‌لسلام) می‌فرماید این خدایی که در ذهن دارید، مخلوق شماست: "کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِی أَدَقِّ الْمَعَانِی فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ"[2]؛ هر معنایی را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند، نهایتاً این مفهوم، مخلوق و مصنوعی مانند شما (و ساختۀ ذهن شما) می‌باشد.

خدای قابل پرستش، اسم و رسم ندارد، تعین و تشخص ندارد و ظهورش همان "اللَّهُ" است. خداوند در سورۀ توحید خود را معرفی کرده: "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ". "هُو" همان ذات لااسم و لارسم است که کسی نمی‌تواند بفهد چیست.

"الله" مفهوم ساختۀ ذهن انسان نیست، بلکه خداوند خودش را با آن معرفی کرده است. حقیقتی که جامع اسماء است و انسانِ کامل ظهور اوست؛ در قوس نزول به‌صورت نامتعین و در قوس صعود با تعین تمام عوالم. آغاز و انجام انسان کامل خداست: "بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ"[3].

معنی اخلاص همین است که انسان در مقابل خدا نتواند هیچ گونه تعریفی‌ از خدا داشته باشد. و این مقام انسان کامل است. انسان‌های دیگر به این مقام نمی‌رسند و انسان کامل واسطۀ آ‌ن‌ها با خداست، که خداوند می‌فرماید: "وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ"[4].

 

 

هستی، خالی از خلأ!

سؤال می‌شود چه کنیم وقتی در درون خود احساس خلأ می‌کنیم؟ پاسخ این است که انسان در همۀ مراتب وجودی‌اش مظهر اسمای الهی است. پس عالم عقل، خیال و ماده مظهر اسم "صَمَد" هستند؛ یعنی هیچ جایی برای خلأ وجود ندارد. آنچه به آن خلأ می‌گوییم درواقع توهم ماست. کسی که بی‌محبتی دیگران را برای خود خلأ می‌انگارد، به این حقیقت توجه ندارد که عشق و محبت الهی تمام هستی را پُر کرده است، به‌طوری که نگاه به آسمان، کوه، دریا، سبزی گیاهان، آب روان و... همه دل انسان را لبریز از محبت می‌نمایند. یکی از راه‌هایی که قلب انسان را با یادآوری نعمت‌های گوناگون و بی‌شمار الهی از عشق او سرشار می‌کند، خواندن سورۀ نحل است که سورۀ نعمت‌شناسی همراه منعم‌شناسی است. به این منظور بخشی از آیات این سورۀ مبارکه را مرور می‌نماییم.

"هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَكُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ"[5]؛ او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است؛ و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می‌برید، نیز از آن است.

معمولاً همۀ شهرنشین‌‌ها چند قدمی که از شهر بیرون روند، می‌توانند طبیعت و آب و درختی را ببینند.

"يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ"[6]؛ خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همۀ میوه‌ها می‌رویاند؛ مسلماً در این، نشانۀ روشنی برای اندیشمندان است.

این نعمت‌ها در اختیار همۀ جهان هست، اگر نیست، یا توهمی نیست، یا محصول فساد خود انسان در زمین است.

"وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ"[7]؛ او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‌هایی است (از عظمت خدا،) برای گروهی که عقل خود را به کار می‌گیرند!

انسان با نگاه عاقلانه به آسمان پرستاره، خورشید و ماه و... می‌تواند بفهمد که در هستی خلأ وجود ندارد.

"وَأَلْقَىٰ فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ"[8]؛ و در زمین، کوه‌های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد؛ و نهرها و راه‌هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید.

حتی اگر هیچ جلوۀ طبیعت را نتوانیم ببینیم، به کوه از راه دور هم می‌توان نگاه کرد و خدا را در آن دید.

"وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ"[9]؛ و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز نمی‌توانید آن‌ها را احصا کنید؛ خداوند بخشنده و مهربان است!

با این‌همه نعمت باز هم انسان ناسپاس است و می‌گوید خلأ دارم.

"وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ"[10]؛ و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد.

در این آیه خداوند صمدیت را تمام کرده، که اگر خداوند می‌خواست به ظلمی که بشر به خودش، طبیعت، افلاک و... کرده نعمتش را از او بگیرد، هیچ کدام از این نعمت‌ها در زمین نمی‌ماند.

"وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِينَ"[11]؛ و در وجود چهارپایان، برای شما (درس‌های) عبرتی است: از درون شکم آن‌ها، از میان غذاهای هضم‌شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما می‌نوشانیم!

چهارپایان را ببین که چطور خداوند از شکم آن‌ها از بین خون و سرگین برای شما شیر گوارا بیرون می‌آورد! کسی که در توهم خود احساس خلأ عاطفی می‌کند با اندک تأملی در این مخلوقات، محبت الهی را با تمام وجودش درک می‌کند!

"وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَىٰ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ"[12]؛ خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد. اما آن‌ها که برتری داده شده‌اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند؛ آیا آنان نعمت خدا را انکار می‌نمایند (که شکر او را ادا نمی‌کنند)؟

در صمدیت خدا کسی از گرسنگی نمی‌میرد، کسی که گرسنه می‌ماند، ریشه در عملکرد اشتباه خودش دارد، زیرا اجازه داده که غذایش را از گلویش بیرون بکشند. همان که جوامع مسلمان با پذیرفتن استثمار قدرت‌های جهانی، همۀ دارایی‌شان را از دست دادند و حالا چشم‌شان به دست دیگران است. اگر خداوند در روزی‌هایی که به انسان‌ها داده، برخی را بیشتر بهره‌مند ساخته برای این است که می‌خواهد انسان در اسم صمد هم جانشین خدا شود. و با دادن به دیگران، آن‌ها را در نعمت‌ها با خود برابر سازد.

"ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ"[13]؛ خداوند مثالی زده: بردۀ مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده‌ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آن‌ها نمی‌دانند!

خداوند مثال می‌زند از بردۀ مملوکی که هیچ کاری از دستش برنمی‌آید و درمقابل او کسی که به او همه چیز داده شده و او هم همۀ این روزی را برای دیگران جاری می‌کند. در این مثال، انسان به منزلۀ آن عبد مملوک است و خداوند آن صمدی است که روزی بندگان را بی‌وقفه جاری می‌کند.

"وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ"[14]؛ خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می‌باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی‌دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!

خداوند دو نفر دیگر را در این آیۀ شریفه مثال می‌زند؛ یکی از آن‌ها مرد لالی است که هیچ کاری از دستش برنمی‌آید و همۀ زحمت او به گردن مولایش است و به هر طرفی رو کند، خیری در او نیست! این فرد مثالی است از ما بندگان که قطع نظر از مولایمان، هیچ نیستیم و با او همه‌چیز داریم! حالا که این‌طور است چرا دنبال رسیدن به کمالات و به‌دست‌آوردن مقامات (چه مادی، چه معنوی) هستیم؟ او که همۀ دنیا و آخرت را به انسان داده، دیگر دنبال چه هستیم؟ چرا این‌قدر ناسپاسیم؟

از فطرت حنیف تا عشق حق

در ادامۀ بحث، سراغ فیض سی‌ام از «رسالۀ واردات قلبیه» می‌رویم که می‌فرماید: ای انسان، نفَس‌های خودت را در لذت‌های پست ضایع نکن. فطرت تو پاک است، اجازه نده آلوده‌ات کنند و به غیر دین حنیف متمایلت سازند. تو از آسمان، پاک آمدی، نگذار نجست کنند. خدا تو را تعادل بخشید، مبادا منحرف شوی. به آرزوها و فریب‌ها توجه نکن.

همه به تجربه می‌دانیم که خوب و بد این دنیا از بین می‌رود، پس ارزش ماندن و ضایع کردن عمر را ندارند. به‌دنبال رفعت نفس خودت باش و سرگرم پستی‌های دنیا نشو. طلب کفایت کن. و هرچه که در دنیا هست از اهل و همسر و فرزند را در قلبت رها کن! وقتی در قلبت رها کردی، به هر حرکت آن‌ها دچار رنج و نگرانی نمی‌شوی.

این سخنان خیلی سنگین است و این سنگینی از آنجاست که تربیت‌ ما مشکل دارد و منافذ و راه‌های فهم ما بسته شده، از این رو است که به قشر و پوسته چسبیدیم وگرنه این‌ها اصلاً سنگین نیستند. ما که داریم می‌بینیم دنیا به هرحال درحال گذر است، می‌تواند این گذشتن بدون آلودگی باشد.

به اکتساب حُطام دنیا مشغول نباش. بلکه تمام نظر خودت را موقوف به دریافت کلیات کن. عقل خود را تجرید کن تا جایی که نهایت انس تو تسبیح باشد، اینجاست که از تعذیۀ جسم پُر می‌شوی و دیگر حرص نمی‌ورزی و به روزی آسمانی مشتاق شده در باغ‌های ملکوت سیر می‌کنی. خوش به حال انسان‌هایی که غیر از عشق خداوند برای خودشان هیچ سعادتی قائل نیستند.[15]

 


[1]- بحارالأنوار، ج68، ص23.

[2]- بحارالأنوار، ج66، ص293.

[3]- مفاتیح‌الجنان، زیارت رجبیه.

[4]- سورۀ مائده، آیۀ 35.

[5]- سورۀ نحل، آیۀ 10.

[6]- سورۀ نحل، آیۀ 11.

[7]- سورۀ نحل، آیۀ 12.

[8]- سورۀ نحل، آیۀ 15.

[9]- سورۀ نحل، آیۀ 18.

[10]- سورۀ نحل، آیۀ 61.

[11]- سورۀ نحل، آیۀ 66.

[12]- سورۀ نحل، آیۀ 71.

[13]- سورۀ نحل، آیۀ 75.

[14]- سورۀ نحل، آیۀ 76.

[15]- مطالب قسمت دوم این جلسه با توجه به کتاب الرسائل، صص264-265 بیان شده است.

 



نظرات کاربران

//