نقش عقل در اجابت دعوت انبیا

نقش عقل در اجابت دعوت انبیا

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 139، 24 ذی‌الحجه 1442) به تبیین موضوع نقش عقل در اجابت دعوت انبیا می‌پردازیم.

در تبیین شرح حدیث عقل رسیدیم به فرازی که امام ‌کاظم(علیه‌السلام) در این قسمت، برتری و شرف و فضل انبیا بر دیگر خلایق را به کمال عقلشان معرفی می‌کند و اینکه ایشان آن عقل را در قالب علم ظهور دادند.

امام‌ کاظم(علیه‌السلام) می‌فرماید: "يَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ"[1]؛ اى هشام! خداوند پيامبران و رسولان خود را به سوى بندگانش نفرستاد، مگر براى اينكه از خدا فرا بگيرند. بنابراين، هر كه اين دعوت را بهتر پذيرا باشد معرفتش بهتر باشد، و هر كه خردمندتر است، به امر خدا داناتر باشد و هر كه خردش كامل‌تر باشد، مقامش در دنيا و آخرت بالاتر است.

انبیا با علم مبعوث شدند، نه با زهد و عبادت و چیزهای دیگر. عقل در میدان عمل نسبت به تمام امورِ مراتب دانیِ خودش علم پیدا می‌کند. و این همان حکمت است. ‌حکمت علم به ماهیت اشیا است و غیر از عقل هیچ رتبه‌ای از آدم نمی‌تواند علم به ماهیت اشیا را داشته باشد. انبیا همۀ شئونات زندگی دنیا را با نوری که از عقل تحت‌عنوان علم می‌گرفتند، در مسیر عاقل‌شدن که همان رسیدن به ادراک فقر خودشان است به کار بردند.

رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) می‌فرماید: "يَا عَلِيُّ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَيْهِ بِالْعَقْلِ تَسْبِقْهُم‏"[2]؛ اى على! آن‏گاه كه‏ بندگان جهت قرب به خالق‏شان به نيكى‌‏ها متوسل مى‌شوند تو با عقل به سوى خالقت نزديكى بجوى تا از آن‏ها سبقت گيرى.

امام ‌علی(علیه‌السلام) در برابر گروه‌های مختلف مسلمانان از قاسطین و مارقین و ناکثین و...، که در مقابل او قرار گرفتند، هیچ‌گاه از موضع عقل پایین نیامد و عقل را نه با عبادت عوض کرد، نه با سیاست، نه با خیرات، نه با رهبانیت غلط و نه با عرفان کاذب. بلکه در هر برهه‌ای از فرازوفرود‌ و ابتلائات زندگی‌اش عقل را جلو ‌آورد.

و همین است که علی(علیه‌السلام) را با تضادهایش می‌شناسند؛ علی مرد جنگی است که سکوت می‌کند! او نمازشب‌خوانی است که برهه‌ای از زندگی‌اش، شب‌ را به شمردن بیت‌المال سپری می‌کند! علی صاحب ذوالفقار است در عین حال که برای بیوه زنان نان می‌پزد! علیِ خیبرشکن، همان علی است که دست‌بسته او را به مسجد می‌برند! و همۀ این‌ اضداد، فقط با حاکمیت عقل قابل جمع است.

رفتار امام‌ علی(علیه‌السلام) شاید از چشم کسانی که برخورد او را درمقابل دشمنانی مثل اولی و دومی و سومی و معاویه با آن همه زرنگی‌ها و سیاست‌بازی‌هایشان می‌دیدند، گونه‌ای عقب‌ماندن بود؛ اما بنا به فرمایش رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌) او با عقل بر همۀ آنان، پیشی گرفت و اوست که زنده است و در بطن هستی، هستی را به پیش می‌راند.

باید در بینش خودمان دقت بیشتری داشته باشیم و خود را از این حیث ارزیابی کنیم؛ زیرا متأسفانه با این دیدگاه و رفتارهایی که الآن نسبت به رهبرمان داریم، همان راهی را در پیش گرفته‌ایم که طلحه و زبیر یا خوارج و...، درمقابل حضرت علی(علیه‌السلام) رفتند. ما در خیال خودمان دنبال جمال‌هایی هستیم که توهمی است و از جلال‌های توهمی فراری هستیم؛ این است که با یک غوره سردی‌مان می‌کند و با یک مویز گرمی. و توقع و انتظارمان از هادیانمان هم این است که ما را درک کنند، درحالی‌که ایشان آمدند ما را به جمال و جلال عقلانی هدایت کنند، نه اینکه ما را به انتظارات توهمی‌مان برسانند.

امام ‌کاظم(علیه‌السلام) می‌فرماید خداوند انبیا و رسولانش را برای تکمیل بندگانش فرستاد، "لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ". برای اینکه ایشان علم لدنی دارند که مستقیماً از سوی خداست. حالا بهترین خلقی که با این انبیا و رسولان الهی راه می‌روند، کدام هستند؟ آیا کسانی هستند که بیشترین نماز و روزه را دارند؟ بنا به فرمایش امام ‌کاظم(علیه‌السلام) اینان کسانی هستند که احسن استجابت از انبیا را دارند در عقل.

اگر در تاریخ انبیا هم دقت کنیم می‌بینیم ایمان آورندگان به آن‌ها که تا آخر با ایشان ماندند و کسانی که تا آخر با ائمۀ معصومین(علیهم‌السلام) ماندند، کسانی نبودند که اعمال عبادی و ظاهری‌شان از دیگران بیشتر باشد، بلکه اکثراً کسانی بودند که نمودشان کمتر و عقلانیتشان بیشتر بود. امروز هم داریم به سوی زمانی حرکت می‌کنیم که قرار است، عقلا بهترین استجابت را نسبت به انبیا داشته باشند. الآن هم زندگی کردن با عقل برای ما سخت شده و همان طور که در گذشتۀ تاریخ، امت، انبیا و اولیا را تحمل نکردند، ما هم نمی‌توانیم عاقلان را تحمل کنیم.

دیگران هم که نتوانستند با عقل به خدا نزدیک شوند در توهم خود، به اسم خیرات گوناگون به خدا نزدیک شدند. همان طور که بنی‌امیه و بنی‌عباس به اسم اسلام حکومت کردند. همین الآن هم حتی حکومت‌های استعماری هم به اسم آبادانی دنیا دارند بر مردم حکومت می‌کنند، نه به اسم شر. حتی اختلافاتی که بین مسلمانان پیش می‌آید هم به اسم خیرخواهی ایجاد می‌شود. خودمان هم که اصرار داریم دیگران را هدایت کنیم نیتمان خیر است، نه شر. ولی همۀ این‌ها از آنجایی که از روی عقل نیست، فقط به غیبت رهبران الهی می‌انجامد، نه چیز دیگر.

کسانی که دعوت انبیا را استجابت کردند، چه مشخصه‌ای دارند؟ انقیاد. ما که انقیاد نداریم در هر کاری چون‌و‌چرا داریم چون رفتارهای «ولیِ» خدا را هم با خیالمان می‌سنجیم، نه با عقل. وقتی عقل در انسان زنده شود، به احسن معرفت می‌رسد، که با داشتنِ آن معرفت، کار کم بهتر است از کار خیرِ زیاد؛ ولی بدون معرفت. پس کسی که عاقل‌تر است، استجابتش نسبت به هدایت انبیا و اولیا بیشتر است.

انسان هرچه عاقل‌تر باشد نسبت به موجودات عالم، عالِم‌تر است و نسبت به معقولات احاطۀ بیشتری دارد. عاقل برایش نسبت به اتفاقات نظام تکوین و تشریع سؤال پیش نمی‌آید و منقاد و مطیع حق است. او می‌داند که آنچه در ظاهر اتفاق می‌افتد در درون خود اسراری دارد و به نسبت خود از آن اسرار خبر دارد. و ما اعتقاد داریم که انبیا و اولیای الهی از ما عاقل‌ترند، پس نباید در اوامر و نواهیِ آنان چون‌و‌چرا داشته باشیم.

احاطۀ به موجودات، باعث می‌شود که انسانِ عاقل به ماهیت و شئون آن؛ یعنی فرازوفرودهای دنیا، تصورها و خیالات، مقام و منصب و جاه دنیا، فقر و ثروت، مرض و سلامتی و...، آلوده نشود. و در آخرت هم "فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ"[3] است.

عقل، حجت درونی

در ادامۀ حدیث عقل، امام‌ کاظم(علیه‌السلام) در فراز بعد می‌فرماید: "يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ‏"[4]؛ خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان(عليهم‌السلام) هستند و حجت درونى همان خردها.

بنابر این سخن امام ‌کاظم(علیه‌السلام) کسانی که در ظاهر، شریعت به آن‌ها نرسیده، عذری از اینکه رسولی برای هدایت نداشتند، ندارند؛ زیرا رسول باطنی؛ یعنی عقل در همۀ انسان‌ها هست، اگرچه در مراتب مختلف. و عقل درونی، حجیتش قوی‌تر از حجیت رسل بیرونی است. برای همین انسان حتی رسول هم برایش نرسد، مسئول است.

دو حجت ظاهری و باطنی خداوند را می‌توان به قوا و اعضای نفس انسان تشبیه کرد. وقتی می‌خواهد فعلی از نفس انسان صادر شود، در دو مجرا صادر می‌شود. یک؛ قوای داخلی، دو؛ اعضای بیرونی. مثلاً برای دیدن، چشم عضوِ ظاهری است و قوۀ بینایی، به منزلۀ رسول باطنی. قوای داخلی انسان مانند قوۀ غاذیه، نامیه، هاضمه و...، و افعال خارجی انسان مانند خوردن و آشامیدن و راه رفتن و...، است.

انسان، در قوای درونی اختیار ندارد، اما در افعال بیرونی مختار است؛ همان طور که در پذیرفتن رسالت و شریعت در خارج از خود، مختار است و می‌تواند نپذیرد: "لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ"[5] و می‌تواند افعالش مطابق با شریعت باشد یا نباشد؛ مثلاً می‌تواند هرطور خواست راه برود: "يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا"[6] باشد یا نه.

اما در رسالت درونی، انسان اختیار ندارد و نفس، مطیع حق است و بنابر آنچه انسان با اختیار خود برایش فراهم می‌کند، او را می‌سازد، به عنوان مثال وقتی انسان با عمل اختیاری خود، آب آلوده را خورد، قوۀ غازیه در درون، آن آب آلوده را پاک نمی‌کند، بلکه آن آلودگی به بدن ضرر می‌رساند. بنابراین انسان با داشتن رسول باطنی به نام عقل، از عذاب کارهایی که با اختیار خودش انجام داده، رهایی ندارد؛ چون عقل، عین ادراک است. این است که امام ‌علی(علیه‌السلام) عرضه می‌دارد: "صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ". من اگر بتوانم بر عذاب فعل ظاهری و اختیاری خودم صبر کنم، نفس من به دوری از تو چطور صبر کند؟ پس حجت اصلی خدا بر ما رسولی است که در درون ما قرار دارد.

 

 

 


[1]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص16.

[2]- مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص251.

[3]- سورۀ قمر، آیۀ 55.

[4]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص16.

[5]- سورۀ بقره، آیۀ 256.

[6]- سورۀ فرقان، آیۀ 63.

 



نظرات کاربران

//