کتاب هستی در اجمال و تفصیل

 

کتاب هستی در اجمال و تفصیل

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 5، 26 ربیع‌الاول 1442) به تبیین موضوع کتاب هستی در اجمال و تفصیل می‌پردازیم.

علامه سید حیدر آملی نظرشان این است که تمام عوالم هستی چه جزئی، چه کلی، کتاب‌ها و صحیفه‌هایی هستند شامل کلمات و آیات روشن الهی. یعنی نشانه‌های حضرت حق‌تعالی در همۀ هستی منتشر شده است. در این میان عالم عقل که اولین تجلی حق است، و عالم نفسِ کلیه که تجلی عقل است، دو صورت ام‌الکتاب هستند، یکی به اجمال و دیگری به تفصیل. عالم عقل کتابی است که همه‌ چیز را اجمالاً در خودش دارد و عالم نفس درواقع صحیفه‌ و ورق‌های همان کتاب است. شناخت این دو عالم انسان را از کثرت‌ها رها کرده، به وحدت می‌رساند. خداوند در قرآن کریم به عالم عقل با این آیه اشاره می‌فرماید: "يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ"[1] و به عالم نفس با این آیۀ شریفه اشاره می‌فرماید: "وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ"[2]

عالم عقل، همان احدیت است که همۀ آنچه خدا دارد به نحو اجمال در او هست و عالم نفس کلیه، شرح و نشر عالم عقل است. همین طور که رابطۀ این دو عالم در هستی رابطۀ اجمال و تفصیل است، در خود انسان هم این رابطه، به همین شکل است؛ انسان، ثابت سیال است و عالم عقل، رتبۀ ثابت اوست. در این رتبه انسان مانند نطفه‌ای است که همۀ دارایی‌هایش به نحو اجمال در او هست. عقل با ظهور در نفس، به تفصیل در می‌آید. نفس، رتبۀ سیال انسان است. انسان در این رتبه مانند نوزادی است که دارایی‌های نطفه در قالب قوا و اعضا از او ظهور کرده است.

دنیا، عالم منفصلِ نوزاد است که همه چیزش هم برای او خلق شده است: "خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا"[3] و نوزاد تنها با برقرار کردن ارتباط با عالم دنیا می‌تواند قوا و اعضای خود را بشناسد و از آ‌ن‌ها استفاده نماید. نفس انسان هم مانند همین نوزاد برای اینکه بتواند دارایی‌های خود را ظهور دهد، باید عوالم متناسب خود را در بیرون بشناسد و با آن‌ها ارتباط برقرار کند. معراج، شناختن و دیدن همین عوالم است.

ما متأسفانه از زمانی که به دنیا آمدیم فقط با همین عالم ارتباط داریم، بنابراین فقط همین عالم را می‌شناسیم به گونه‌ای که گویا اصلاً عالم دیگری نداریم! اشتغال نفس ما به خوردن، خوابیدن، ازدواج و امور دیگری که مربوط به عالم منفصل طبیعت است، خیلی زیاد است. مشکل اینجاست تا زمانی که نفس به این عالم مشغول است، نمی‌تواند به عالم عقل برسد. حالا آیا راه رهایی از این اشتغال، حذف طبیعت در بیرون است؟ خیر راهش این است که درون خود را از اشتغال به عالم جسم، آزاد نماییم.

موجودات دیگر در عالم هستی، هریک به منزلۀ کلمات یا حروفی هستند، که درواقع نشر همان کتاب کلی هستند: "وَالطُّورِ. وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ. فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ"[4]

انسان نمی‌تواند بدون شناخت عوالم بیرون از خود (آفاق) و ارتباط با آن عوالم، نفس خود را به طور کامل بشناسد. همین طور شناخت آفاق هم بدون شناخت نفس، ممکن نیست. انسان تا نفس خودش را نشناسد، نمی‌تواند به شناخت کاملی از اشیای دیگر دست پیدا کند. امروز دانشمندان بسیاری در دنیا به دنبال کشف و شناخت جهان هستی هستند، اما از آنجا که شناخت آفاق بدون شناخت نفس امکان‌پذیر نیست، نمی‌توانند به درستی آفاق را بشناسند. زیرا نمونۀ آنچه در آفاق هست در نفس انسان هم هست. و به همین دلیل است که انسان پذیرفت مظهر حق‌تعالی در زمین باشد.

حقیقت انسان، جامع همۀ اسما و صفات الهی است و دو صفت "ظلوم" و "جهول" نیز به همین جامعیت او اشاره دارد؛ یعنی نسبت به مرتبۀ دانیِ وجود خود چنان بی‌توجه شود که بتواند امانت ولایت را پذیرفته و نفس او آماده شده که به کلمۀ تامۀ الهی برسد و مظهر اسما و صفات عالیۀ خدا شود.

دیگر مراتب هستی نتوانستند ظلوم و جهول باشند، و مثلاً آسمان می‌خواست آسمان باشد، زمین می‌خواست زمین باشد و همان را ظهور دهد، کوه می‌خواست کوه باشد و همان را نشان دهد، اما انسان همۀ این‌ها را نادیده گرفت و پذیرفت که به یک بعد قانع نباشد و فقط مادۀ خود را نبیند، بلکه همۀ عوالم را ظهور دهد و این یعنی اتصال به ولایت نفس کلیه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و درک این اتصال. انسان تعین مراتب همان نفس کلیه است و غیر از او خودی ندارد.[5]

 

 

 


[1]- سورۀ رعد، آیۀ 39 : خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می‌کند؛ و «امّ الکتاب» نزد اوست!

[2]- سورۀ انعام، آیۀ 59 : و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است.

[3]- سورۀ بقره، آیۀ 29 : همۀ آنچه را (از نعمت‌ها) در زمین وجود دارد، برای شما آفرید.

[4]- سورۀ طور، آیات 1 تا 3 : سوگند به کوه طور و کتابی که نوشته شده، در صفحه‌ای گسترده.

[5]- تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم في تأویل کتاب الله العزیز المحکم، ج۱، نص، صص 250-256.

 



نظرات کاربران

//