فرود ستاره

 

ستاره‌ای که فرود آمد

 

در جلسهٔ اول بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (21 ربیع‌الاول 1442) به تبیین موضوع ستاره‌ای که فرود آمد می‌پردازیم.

بحثی که می‌خواهیم شروع کنیم، بحث عمیق و طولانی معراج است. ابتدا معراج حضرت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بیان می‌کنیم، سپس به این مسئله می‌پردازیم که آیا رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در قضیۀ معراج هم، اسوۀ امت هستند و امت می‌توانند در رتبۀ خود از معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اقتباس داشته باشند؟

البته باید توجه داشته باشیم در زمان غیبت، هیچ‌گاه نمی‌توانیم به دریافت‌های علمی‌‌ یا شهودی‌مان صددرصد مُهر صحت بزنیم؛ زیرا کسی غیر از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نمی‌تواند حقیقت و بطن قرآن را کشف نماید، همچنین حقیقت خود اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را هم غیر از ایشان نمی‌داند. پس در عین حال که سعی می‌کنیم این سیر را یقینی حرکت کنیم و احادیث متواتر را بیان کنیم و تفسیر قرآن را از مجرای نفوس پاکی که تبیین شده بررسی کنیم؛ ادعا نمی‌کنیم که آنچه بیان می‌کنیم صددرصد صحیح است.

واژۀ «معراج» از مصدر «عروج» به معنی بالارفتن است. برخی از مشتقات این مصدر در آیات قرآن آمده است. مثل «معارج» که جمع «معراج» است به معنی نردبان:

"وَلَوْلَا أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ"[1]

اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادی) سبب نمی‌شد که همۀ مردم امت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می‌شدند خانه‌هایی قرار می‌دادیم با سقف‌هایی از نقره و نردبان‌هایی که از آن بالا روند.

نمونۀ دیگر از این مشتقات، فعل "یعْرُجُ" است:

"یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ"[2]

آنچه در زمین فرومی‌رود و آنچه را از آن برمی‌آید می‌داند، و (همچنین) آنچه از آسمان نازل می‌شود و آنچه بر آن بالا می‌رود؛ و او مهربان و آمرزنده است.

اصل مسئلۀ معراج را هم شیعه و هم اهل تسنن قبول دارند ولی در کیفیت آن اختلافاتی وجود دارد؛ برخی معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روحانی می‌دانند، برخی جسمانی، برخی روحانی، جسمانی و در تعداد معراج هم اختلاف است که چند بار بوده یا یک بار، همین طور در محل آغاز معراج اختلافاتی هست.

آیات متعددی از قرآن به مسئلۀ معراج پرداخته است. ما دو مورد از این آیات را بررسی می‌کنیم.

  • آیۀ دومِ سورۀ اسراء

"سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ"[3]

پاک و منزّه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم، برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

سورۀ اسراء سورۀ تسبیح است که با تسبیح آغاز می‌شود و با تحمید تمام می‌شود. قبل از بیان جریان معراج، تسبیح آمده تا بفرماید گرچه مقام معراج بلند است، اما این مقام برای بشری مثل شماست، و خداوند منزه است از اینکه برای او شریکی باشد.

  • آیات اول سورۀ نجم

"وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ. مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَىٰ. وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَىٰ"[4]

سوگند به ستاره، هنگامی که فرود می‌آید، که هرگز صاحب شما [محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!

ندیدن حضرات معصومین(علیهم‌السلام)، برای کسانی که در آخرالزمان زندگی می‌کنند، از یک منظر لطف به آن‌هاست؛ زیرا ظاهر زندگی ایشان که مانند انسان‌های دیگر و بدون هیچ شأن خاصی در دنیا زندگی می‌کنند، دیگران را به اشتباه می‌اندازد. انسان وقتی می‌بیند، پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در همۀ جزئیات زندگی؛ خرید و فروش و خوردن و خوابیدن و ازدواج و... مانند دیگر انسان‌ها عمل می‌کند، نمی‌تواند مقام بلند معنوی او را باور کند.

ما برای اولیای خدا در ذهن خود چارچوب‌هایی ساخته‌ایم که اگر کسی در این چارچوب‌ها قرار نگیرد و شأن و منزلت خاصی نداشته باشد، خیلی به حرف او ارزش نمی‌دهیم و باور نمی‌کنیم که او جایگاه معنوی خاصی داشته باشد! برای همین در نشست و برخاست با بزرگان و اولیای خدا، باید مراقب باشیم حرمت ایشان را حفظ کنیم؛ زیرا برخوردشان با مسائل زندگی روزمره آن قدر معمولی و مانند مردم عادی است که ممکن است فکر کنیم او هم مثل دیگران است و حرمت او را رعایت نکنیم.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جسمش مثل دیگر انسان‌هاست، زیرا لازم است که در حد آن‌ها پایین بیاید تا بتواند آن‌ها را بالا ببرد. این مسئله بهانه‌ای بود برای مشرکین که او هم بشری مثل ماست، چطور می‌تواند ما را هدایت کند! ما هم اگر در زمان پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرات معصومین(علیهم‌السلام)، زندگی می‌کردیم و زندگی کردن آن‌ها را می‌دیدیم، شاید باوری که الآن به مقام نورانی ایشان داریم، نداشتیم.

در تفاسیر آمده است که منظور از «نجم» در این آیات، رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و منظور از «هوی» معراج آن حضرت است.[5]

در روایت آمده است بعد از عروج پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ابوطالب گفتند که محمد، از وقت نماز شام ناپدید شده است. او تمام شب در جستجوی آن حضرت بود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم در مکه به دنبال آن حضرت می‌گشت. ایشان در منزل ام‌هانی هم نبود. وقتی آن حضرت را پیدا نکردند، ابوطالب مسلح شد و بنى هاشم را جمع کرد و سوگند خورد که اگر محمد فردا پیدا نشود، همه را با خوارى به قتل می‌رسانم. نزدیک صبح ستارۀ پر فروغی از قطب آسمان جدا شد و رفته‌رفته به زمین نزدیک می‌شد تا به در خانۀ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرود آمد، چون نگاه کردند خود آن حضرت بود.[6]

همچنین در روایت دیگری آمده است: در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ستاره‌ای فرود آمد، آن حضرت فرمود به این ستاره نگاه کنید، در خانۀ هر کس فرود آید او خلیفۀ من پس از من است. پس نگاه کردیم و دیدیم که در منزل علىّ‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) فرود آمده است. گروهى از مردم گفتند: محمد در محبت على سرگشته است. پس خدا این آیات را نازل کرد: "وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏، ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوى‏، وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحى‏"[7]

ابن عباس می‌گوید: یک شب نماز عشاء را با رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواندیم و چون سلام داد به ما رو کرده فرمود: امشب با سپیده‌دم اخترى از آسمان در خانۀ یکى از شما فرود می‌آید که او وصى و خلیفه و امام بعد از من است. نزدیک سپیده‌دم هریک در خانۀ خود نشسته، انتظار فرود آمدن اختر را داشتیم. کسى که بیشتر در آن طمع داشت پدرم عباس بود. چون سپیده دمید آن اختر در خانۀ على‌بن‌ابیطالب فرود آمد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به على(علیه‌السلام) فرمود: اى على به آن کسی که مرا به نبوت مبعوث کرده سوگند که وصیت و خلافت و امامت پس از من براى تو لازم شد. منافقان که عبداللّه‌بن‌ابى و یارانش بودند، گفتند محمد در محبت عموزاده‌اش گمراه شده و دربارۀ او از روى وحى سخن نمی‌گوید. خداى تبارک و تعالى این آیات را نازل فرمود: "وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏، ما ضَلَّ صاحِبُکمْ وَ ما غَوى‏، وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحى‏"[8]

 

 


[1]- سورۀ زخرف، آیۀ 33.

[2]- سورۀ سبأ، آیۀ 2.

[3]- سورۀ اسراء، آیۀ 1.

[4]- سورۀ نجم، آیات 1 تا 4.

[5]- القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج2،  ص333.

[6]-  كاشانى، ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج9،  ص65.

[7]- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص276.

[8]- الأمالي( للصدوق)، النص، ص565.

 



نظرات کاربران

//