شناخت جهان و انسان

 

شناخت جهان و انسان

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 3، 23 ربیع‌الاول 1442) به تبیین موضوع شناخت جهان و انسان می‌پردازیم.

به موازات هریک از عوالم متصل انسان، عالمی منفصل در بیرون وجود دارد. همان طور که می‌بینیم به موازات جسم مادی که عالم متصل ماست، دنیای مادی در بیرون، برای رفع نیازهای جسممان وجود دارد. به همین ترتیب به موازات عالم خیال و عالم عقل در درون، در بیرون هم عالم خیال و عقل منفصل وجود دارد. و معراج، شناخت و حضور در همین عوالم منفصل خیال و عقل است. سرّ معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم نشان دادن این عوالم به امتش بود که فکر نکنند انسان فقط جسم است و دنیایی که نیازهای جسم او را پاسخ می‌دهد، بلکه عوالم دیگری دارد که باید آن‌ها را بشناسد و به آن‌ها برسد.

بنا به فرمایش بزرگان، رأس همۀ شناخت‌ها، شناخت خدا، شناخت آفاق و شناخت انفس است. آفاق همان عوالم منفصل و انفس عوالم متصل ما هستند. و انسان راهی به معراج ندارد، مگر با شناخت آفاق و انفس. خداوند به صراحت می‌فرماید:

"سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّیٰ یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ"[1]

به زودی نشانه‌های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن‌ها نشان می‌دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است.

اینکه خداوند می‌فرماید «به زودی» منظور این است که انسان همین که به عالم ماده پا گذاشت، این نشانه‌ها در آفاق و انفس در اختیار اوست و به او نشان داده می‌شود. پس باید چشم خود را باز کند تا آن‌ها را ببیند. ما وقتی به دنیا آمدیم و متوجه جسم خود شدیم، فهمیدیم در اطرافمان دنیایی هست که باید نیاز این جسم را با آن برآورده سازیم و اگر این دنیای منفصل نبود، خلقت جسم، فایده‌ای نداشت و به سرعت از بین می‌رفت. همین طور هم در درون خود عوالمی داریم به نام خیال، عقل و عشق که عوالمی منفصل در بیرون از ما دارند؛ اگرچه ما از آن‌ها بی‌خبریم.

شناخت آفاق همان جهان‌بینی است. کسی که از همۀ آفاق فقط کرۀ زمین را می‌شناسد، آن هم بخشی از زمین که نیاز جسم او را تأمین می‌کند، جهان‌بینی او صحیح نیست؛ چراکه از همۀ جهان، فقط ماده را می‌بیند و بس!

 کسی که آفاق و انفس را بشناسد، به همۀ علوم الهی دست پیدا کرده است. خداوند می‌فرماید:

"قُلْ فَأْتُوا بِکتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَیٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ"[2]

بگو: «اگر راست می‌گویید، کتابی هدایت‌بخش‌تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!»

منظور از «این دو» همان کتاب آفاق و انفس است که نتیجۀ شناخت و تطابق آن‌ها، شناخت حق‌تعالی است.

انسان برای اینکه بتواند تطابق بین کتاب آفاق و انفس را ببیند، نیاز دارد به اینکه علم جامع ظاهر و باطن یا کشف کامل صوری و معنوی داشته باشد یا اینکه با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام معصوم(علیه‌السلام) مصاحبت داشته باشد، یا اگر هیچ یک از این‌ها برایش امکان ندارد، با تالی‌تلو معصوم مصاحبت داشته باشد. منظور از مصاحبت امام همشینی ظاهری نیست بلکه مصاحبت عینی در وجود است. مصاحبت امام به این است که انسان او را در همۀ عوالم بشناسد، یعنی بتواند واقعیت امام را در تمام فرش تا عرش پیدا کند؛ زیرا حقیقت امام فقط در ناسوت نیست که انسان را هدایت کند، بلکه همۀ افلاک و عوالم بالاتر از افلاک را نیز تدبیر می‌کند.

مشکل ما این است که همۀ جهان را خلاصه کرده‌ایم در کرۀ زمین و ارتباط خود را هم محدود کرده‌ایم به آنچه در زمین است. یعنی همۀ همّ و غمّ خود را صرف این می‌کنیم که بدانیم چطور با موجودات زمینی اعم از جماد و نبات و حیوان ارتباط برقرار کنیم که بتوانیم بهتر و بیشتر از آن‌ها استفاده کنیم. در این میان اسباب و عللی مثل توان جسمی، پول و... را هم در بهره گرفتن از طبیعت مؤثر می‌دانیم. در حالی که جهان فقط کرۀ زمین نیست و دارای افلاک و عوالمی بالاتر از افلاک است و ما از آن‌ها بی‌خبر هستیم. منظور از شناخت آفاق، شناخت این عوالم است.

برای شناخت آفاق (جهان) باید بدانیم که علت خلقت جهان چیست؟ به این منظور به بیان چند نمونه از روایات حضرات معصومین(علیهم‌السلام) در این رابطه می‌پردازیم.‌

در روایتی آمده است که امام‌صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

"مُحَمَّداً وَ عَلِیاً ص کانَا نُوراً بَینَ یدَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَی عَامٍ وَ أَنَّ الْمَلَائِکةَ لَمَّا رَأَتْ ذَلِک النُّورَ رَأَتْ لَهُ أَصْلًا قَدْ تَشَعَّبَ مِنْهُ شُعَاعٌ لَامِعٌ فَقَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیدَنَا مَا هَذَا النُّورُ"

محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و علی(علیه‌السلام) هر دو نوری بوده در مقابل حق عزوجل که دو هزار سال پیش از خلقت مخلوقات آفریده شده بودند و فرشتگان وقتی این نور را دیدند به خوبی دریافتند که این نور اصلی داشته که از آن شعاعی درخشان منشعب گردیده است. پس در مقام سؤال از حقیقت آن برآمده و به درگاه الهی عرضه داشتند: پروردگارا و آقای ما این نور چیست؟

"فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی إِلَیهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَصْلُهُ نُبُوَّةٌ وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ أَمَّا النُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِی وَ رَسُولِی وَ أَمَّا الْإِمَامَةُ فَلِعَلِی حُجَّتِی وَ وَلِیی وَ لَوْلَاهُمَا مَا خَلَقْتُ خَلْقِی‏"[3]

خداوند تبارک‌و‌تعالی به ایشان وحی فرمود که این نوری است از نور من، اصلش نبوت و فرعش امامت است اما نبوت به بنده و رسولم محمد تعلق دارد و امامت از آنِ حجت و ولی من علی می‌باشد و اگر این دو نمی‌بودند ابداً مخلوقات را نمی‌آفریدم.

در روایتی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده است که ایشان می‌فرماید: "لَمَّا خَلَقَ آدَمَ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ آدَمُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ اللَّهُ حَمِدْنِی عَبْدِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ لَا عَبْدَانِ أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَهُمَا فِی دَارِ الدُّنْیا مَا خَلَقْتُک"

وقتی خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم عطسه‌ای زد، گفت: اَلحَمدُلِلَّه. خداوند فرمود: بندۀ من مرا ستایش کرد. به عزت و جلالم اگر نبودند آن دو بنده‌ای که می‌خواهم آن‌ها را در دنیا خلق کنم، تو را نیز خلق نمی‌کردم.

"قَالَ یا رَبِّ أ یکونَانِ مِنِّی قَالَ نَعَمْ یا آدَمُ ارْفَعْ رَأْسَک انْظُرْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا مَکتُوبٌ عَلَی الْعَرْشِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ نَبِی الرَّحْمَةِ وَ عَلِی مُقِیمُ الْحُجَّةِ"[4]

آدم عرض کرد خدایا آن‌ها از فرزندان من هستند؟ فرمود آری سر بلند کن و نگاه کن. آدم سر بلند کرد، دید بر عرش[5] نوشته است: "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ نَبِی الرَّحْمَةِ وَ عَلِی مُقِیمُ الْحُجَّةِ"

همچنین رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "یا عَلِی لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ"[6]

ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی‌آفرید.

عبدالسلام‌بن‌صالح هروی می‌گوید به امام رضا(علیه‌السلام) گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! به من بگو آن درختی که آدم و حوا از آن خوردند، چه بوده است؟ مردم در این باره اختلاف نظر دارند. برخی روایت می‌کنند که گندم بوده، برخی روایت می‌کنند که انگور بوده و برخی روایت می‌کنند که درخت حسد بوده است! آن حضرت فرمود:

"کلُّ ذَلِک حَقٌّ"

همۀ این‌ها درست است. گفتم: معنای این وجوه گوناگون چیست؟ ایشان فرمود:

"یا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أَنْوَاعاً فَکانَتْ شَجَرَةُ الْحِنْطَةِ وَ فِیهَا عِنَبٌ وَ لَیسَتْ کشَجَرَةِ الدُّنْیا وَ إِنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَکرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکرُهُ بِإِسْجَادِ مَلَائِکتِهِ وَ بِإِدْخَالِهِ الْجَنَّةَ قَالَ فِی نَفْسِهِ هَلْ خَلَقَ اللَّهُ بَشَراً أَفْضَلَ مِنِّی فَعَلِمَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَقَعَ فِی نَفْسِهِ فَنَادَاهُ ارْفَعْ رَأْسَک یا آدَمُ وَ انْظُرْ إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ"

ای اباصلت! درخت بهشت، میوه‌های گوناگون دارد. آن، درخت گندم بود که انگور نیز داشت. درخت بهشت ، مانند درخت دنیا نیست [که هر درختی میوه‌ای خاص داشته باشد]. هنگامی که خداوند متعال، آدم(علیه‌السلام) را به مسجود فرشتگان ساختن و رفتن به بهشت گرامی داشت، آدم(علیه‌السلام) در دلش گفت: آیا خدا بشری برتر از من آفریده است؟! خدای عزوجل از آنچه در دلِ آدم گذشت، آگاه شد و به او ندا داد که «ای آدم! سرت را بلند کن و بر پایۀ عرشم بنگر.»

"فَرَفَعَ آدَمُ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَوَجَدَ عَلَیهِ مَکتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَیدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ"

آدم سرش را بلند کرد و به پایۀ عرش نگریست، دید بر آن نوشته است: «خدایی جز اللَّه نیست، محمّد فرستادۀ خداست. علی‌بن‌ابیطالب امیرالمؤمنین است و همسرش فاطمه، بانوی بانوان جهانیان است و حسن و حسین، سروَر جوانان بهشتی‏ هستند».

"فَقَالَ آدَمُ ع یا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ هَؤُلَاءِ مِنْ ذُرِّیتِک وَ هُمْ خَیرٌ مِنْک وَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِی وَ لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُک وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ"‏‏[7]

آدم گفت: خداوندا! این‌ها کیستند؟ خدای عزوجل فرمود: «این‌ها از نسل تو هستند. این‌ها از تو و از همۀ آفریدگانم برترند. اگر این‌ها نبودند، من نه تو را آفریده بودم، نه بهشت و دوزخ را و نه آسمان و زمین را.

در روایت دیگری آمده است که خداوند به حضرت عیسی(علیه‌السلام) وحی کرد که ای عیسی! به محمد ایمان بیاور و دستور بده که هر کس از امت تو در دوران او حضور یافت، به او ایمان آورد. پس بدرستی که اگر محمد نبود آدم را نمی آفریدم و اگر محمد نبود بهشت و دوزخ را نمی‌آفریدم و عرش را بر روی آب آفریدم پس به لرزش افتاد؛ پس بر روی آن نوشتم: "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ"، پس آرام گرفت.[8]

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "لَمَّا اقتَرفَ آدمُ الخَطیئَة قَال یَا ربِّ أسألکَ بِحقِّ مُحَمَّد لَمّا غَفرتَ لِی. فَقَالَ اللَّهُ یَا آدم وَ کَیفَ عَرفتَ مُحمَّداً و لَم أخلُقهُ"

چون آدم آن لغزش را کرد گفت: پروردگارا! تو را به محمد سوگند که مرا بیامرز. خدا گفت: ای آدم! محمد را چگونه شناختی با اینکه او را نیافریده‌ام.

"قَالَ یا ربِّ لأنَّکَ لمّا خَلقتَنِی بیدِکَ و نفَختَ فیَّ مِن روحِکَ رَفعتَ رَأسِی فَرأیتُ عَلَی قَوائِم العَرشِ مَکتوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَعلمتُ أنّکَ لَم تَضف إلی اِسمِک إلّا أحَبَّ الخَلق إلیکَ"

گفت پروردگارا! از این روی که چون مرا با دست توانای خویش آفریدی و از روح خود در من دمیدی، سر برداشتم و ستون‌های عرش را نگریستم که بر پایه‌های آن نوشته بود: خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد برانگیختۀ خدا است. پس دانستم تو تنها نام کسی را بر نام خویش می‌افزایی که از همۀ آفریدگانت دوست‌تر داری.

"فَقَالَ اللَّه صَدقتَ یا آدم إنَّه لَأحبُّ الخَلق إلیَّ ادعنی بِحَقِّه قَد غَفَرتَ لکَ وَ لولا مُحَمَّد ما خلقتُکَ"[9]

خدا گفت ای آدم! راست گفتی به راستی او دوست‌داشتنی‌ترین آفریده نزد من است. مرا به حق او بخوان که آمرزیدمت و اگر محمد نبود تو را نمی‌آفریدم.[10]

 


[1]- سورۀ فصلت، آیۀ 53.

[2]- سورۀ قصص، آیۀ 49.

[3]- علل الشرائع، ج‏1، ص: 174.

[4]- الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى)، ص: 574.

[5]- برای دیدن امام انسان باید نگاه خود را از زمین بردارد و به عوالم بالاتر بیفکند.

[6]-  صدوق، علل الشرایع، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۵.

[7]- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، صص306- 307.

[8]- المستدرك علي الصحيحين ج2/ص671.

[9]- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص57.

[10]- تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم في تأویل کتاب الله العزیز المحکم، ج ۱، صص5۴5-550

 



نظرات کاربران

//