دنیا، محل صیقلی شدن قلب

 

دنیا، محل صیقلی شدن قلب

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 6، 28 ربیع‌الاول 1442) به تبیین موضوع دنیا، محل صیقلی شدن قلب می‌پردازیم.

معراج همان طی منازل صعودی سالک و عبد به‌سوی معبود است. قبل از اینکه به بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بپردازیم، به بیان سیر صعودی و معراج نفس می‌پردازیم. زیرا پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در موضوع معراج هم برای همۀ انسان‌ها اسوه و الگو هستند.

قدم اول در سیر صعودی انسان، ادای حق نفس است، در نفس‌الامر. نفس‌الامر یعنی ذات و حقیقت نفس که عقل است. نفس نزول عقل است که هیچ‌گونه نقص و حجاب و غفلتی از حقیقت خودش ندارد و هرچه به‌غیر از عقل برایش حجاب است؛ خیال و حس برای نفس سلاسل و اغلال است که پایش را گیر می‌اندازد. چون این‌ها ابزار ظهور فعلِ نفس‌ هستند، نه ذات نفس.

نفس در هیچ یک از اعضا و قوای وجودی خودش جا نمی‌گیرد به‌دلیل اینکه از عالم تجرد آمده و عالم تجرد وصل به عالم فوق تجرد است که ذات اقدس اله باشد. برای همین هم نفس صرفاً در قلب جا می‌گیرد. در آن قلبی که به‌عنوان «من» از آن یاد می‌شود. یعنی ماهیت متصل به وجود، ماهیتی که در عین فقر‌ش چون متصل به وجود است همه چیز دارد. نه ماهیت نه وجود هیچ کدام تعین ندارند. تعین این دو که عین هم هستند؛ در هویت ایجاد می‌شود. هویت آنجاست که هر موجودی هر اثری را از وجود گرفته آن اثر را تعین و ظهور دهد. فردا وقتی نفس به مقام خودش رسید نه نفس است نه عقل، بلکه یک هویت و تعین است به نام قلب.

آنچه وظیفۀ ماست ساختن قلب، یعنی هویت و بودمان است. هر چند شرایط، ابزار، آلات، حقایقی که درون و بیرون ما قرار گرفته، همه جلوات حضرت حق‌تعالی هستند، ولی انتخاب ما در اینکه چطور از این جلوات استفاده کنیم، قلب و هویت ما را می‌سازد.

حقیقتِ قلب از روز ظهورش درگیر اسمای حق‌تعالی است. این درگیری‌ اشکال ندارد؛ اما متأسفانه ما قلبمان درگیر تفرقه و کثرت است. این درگیری به کثرت که وحدت درونش نیست، مصیبت است.

انسان باید نفس را که آینۀ عقل است، از ظلمت و غفلت پاک نموده، آن را صیقلی کند تا عقل را به‌درستی نشان دهد.‌ آینه از اول، آینه نبوده؛ سنگی بوده که استعداد آینه شدن را دارد. به همین ترتیب ماهیت، فقط استعداد گرفتن وجود را دارد. سنگ برای اینکه صیقلی شده، آینه شود، فراز و فرودهای زیادی را به جان خریده است. ماهیت هم در مسیر رسیدن به کمال خود، صیقل می‌خواهد. البته صیقل خوردن ماهیت، اختیاری نیست؛ ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بفهمیم، چه نفهمیم در حال صیقل خوردن هستیم.

به عبارت دیگر قلب، همان ماهیتی است که وجود می‌خواهد از آن ظهور کند و این ظهور بدون صیقل خوردن ممکن نیست. اگر یک ساعت به حالات قلب خود دقت کنیم؛ خواهیم دید که هر لحظه در فراز و فرود است و این بالا و پایین شدن‌ها همان صیقل خوردن است که ممکن است در مسیر درست باشد، یا در مسیر غلط. به هرحال از نظر تکوینی انسان پیوسته در حال گذر از رنج‌ها و مصیبت‌های دنیاست، حتی اگر خودش متوجه نباشد. در دنیا انسان چه متوجه باشد، چه غافل؛ بیمار می‌شود، پیر می‌شود، دچار مرگ عزیزان و... می‌شود، بنابراین در دنیا از صیقل خوردن گریزی نیست.

وقتی انسان متوجه این صیقل خوردن باشد و حکمت آن را بداند، این زجر و درد و فشار را به نیت آینۀ خدا شدن به جان می‌خرد. اینجاست که سختی‌های کثرت او را به وحدت نزدیک می‌کند و این معراج اوست. اما کسی که از این امر غافل است، وقتی متوجه می‌شود که با مرگ، قدم از دنیا بیرون می‌گذارد.

نفس پیامبر خدا هم چون در عناصر قرار گرفته، ثقل گرفته و برای رسیدن به معراج باید صیقل بخورد. خداوند نمونه‌هایی از این صیقل خوردن را در سورۀ ضحی بیان فرموده است:

"أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ. وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ. وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ"[1]

آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بی‌نیاز نمود.

استعداد ما این است که صیقل پیدا کنیم. اما وقتی در میدان صیقل قرار می‌گیریم، دست صیقل دهنده را کنار می‌کشیم، چون نمی‌توانیم فشار را تحمل کنیم، پس بر طبق میل خود تمام ابزار را زیر و رو می‌کنیم، تا کار را به نفع خود تمام کنیم. جالب است که باز هم از نتیجۀ کار راضی نمی‌شویم و آرامش نداریم. از خود می‌پرسیم «چرا؟» به‌خاطر اینکه طلب ما این است که آینۀ جمال خدا شویم و این‌ها جمال نیستند.

قلب انسان فطرتاً بینا و شنواست، اما کسی که از تولد تا مرگ، پیوسته با چشم مادی دیده و با گوش مادی شنیده، چشم و گوش قلبش بسته مانده، در فراز و نشیب‌های دنیا، آرامش ندارد. انسان تکویناً به دنبال رسیدن به عوالمی بالاتر از عالم ماده و آینۀ خدا شدن است و دنیا تنها به منزلۀ ابزاری است برای حرکت در این مسیر. برای همین است که انسان به هر میزان از نعمت‌های مادی دنیا بهره‌مند شود، باز هم آرامش ندارد. البته روشن است همان طور که هیچ سنگی بدون صیقل خوردن، آینه نمی‌شود، هیچ انسانی هم بدون صیقل خوردن، آینۀ حق نشده، به آرامش نمی‌رسد.

وقتی قلب صیقلی شد، خداوند نوری از انوارش را بر آن می‌تاباند، و قلب وسعت می‌گیرد و چشم قلب باز می‌شود. قلبی که بینا شود، از کم و زیاد دنیا منفعل نمی‌شود و فیض و حکمت بر او افاضه می‌شود. چنان که رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ"[2]

حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبۀ نورانی‌شان برخی دیگر از خصوصیات صاحب قلبِ بینا و صیقلی شده را این‌گونه بیان می‌فرماید:

"قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ"[3]

عقلش را زنده كرد و نفس خويش را كشت، تا آنجا كه جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمى گراييد، برقى پر نور براى او درخشيد، و راه را براى او روشن كرد و در راه راست او را كشاند و از درى به در ديگر برد تا به در سلامت و سراى جاودانه رساند، كه دو پاى او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد. اين، پاداش آن بود كه قلب را درست به كار گرفت، و پروردگار خويش را راضى كرد. [4]

 

خلیفةاللّه شدن، طلب حقیقی انسان

ما یک مرتبه از وجود داریم که در علم الهی است و همان اعیان ماست بدون اینکه تعین و ظهوری داشته باشند. در این مرتبه، به همۀ موجودات به قدر طلبشان عطا شده است: "وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ"[5]. طلب انسان خلیفۀ الهی شدن بود که به او داده شده است.

از کجا بفهمیم که ما مقام خلیفةالهی را طلب کردیم؟ همین که هیچ یک از داشته‌های دنیایی، ما را راضی نمی‌کند و هرچه به‌ دست می‌آوریم، آرام نمی‌شویم، یعنی طلبمان چیزی برتر از این دنیا و دارایی‌های آن است. پس چرا ما به جای طلب دنیا، دنبال معنا نمی‌رویم؟ جواب می‌دهیم «برای اینکه به‌دست آوردن معنا سخت است.» تجربه نشان می‌دهد که به‌دست آوردن دنیا هم سخت است. برای داشتن هریک از دارایی‌های دنیا، از قبیل مال و فرزند و خانه و مدرک و... رنج بسیاری تحمل کردیم. به‌دست آوردن معنا هم سخت است، اما خواستۀ قلبی انسان، معناست و به غیر از آن، چیزی او را به آرامش نمی‌رساند.[6]

 


[1]- سورۀ ضحی، آیات 6 تا 8.

[2]- جامع الأخبار، ج1، ص۹۴.

[3]- نهج‌البلاغه، خطبۀ 220.

[4]- تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم في تأویل کتاب الله العزیز المحکم، ج۱، نص، صص 262-263.

[5]- سورۀ ابراهیم، آیۀ 34 : و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد.

[6]- تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم في تأویل کتاب الله العزیز المحکم، ج۱، نص، صص 385-.386.

 



نظرات کاربران

//