
معرفت و بصیرت
در ادامه بحث « شیطانشناسی » ( جلسه سوم، سوم رمضان 1437 ) به تبیین «معرفت و بصیرت » میپردازیم.
دانستیم که انسان، مقتضی جمال و جلال الهی است و این اقتضا در زمین به فعلیت میرسد؛ یا به فعلیت انسانی در مسیر آدمیت یا به فعلیت شیطانی در مسیر ابلیسی. در حقیقت، نفس انسان، صفحۀ سفیدی است که با انتخابش در یکی از دو مسیرِ سعادت یا شقاوت قرار میگیرد.
تا اینجا دربارۀ شیطان در بُعد فردی گفتیم. از این پس وارد بحث شیطانشناسی در بُعد کلان میشویم. امروز در روزگار سختی به سر میبریم؛ روزگاری که امتهای پیشین، آن را تجربه نکردند، زیرا زمانۀ آنها چنین متنوّع و مرکّب نبود و شیطان و هوای نفس را راحتتر میشد شناخت؛ چراکه به دلیل حضور مستقیم انبیاء و اولیاء خدا، ظهور انسانیت، قویتر بود. اما ما از یک سو در عصر غیبت انسان کامل هستیم و از سوی دیگر، پیشرفت عقل جزئی بشری، سلاح بسیار پیشرفتهای به نام دنیای مَجازی را در مقابل آدمیت انسان ساخته است.
در گذشته، تجهیزات دشمن، محدود بود؛ زمانی شمشیر و چاقو بود که بعد پیشرفت کرد و شد تفنگ و مسلسل و بعد، بمبهای خوشهای و... . ولی امروز عصر الکترونیک است و ابلیس، قویترین سلاحش را در اختیار هوای نفس بشر گذاشته تا در زمین شیطنت کند؛ سلاحی که اندیشه و روح انسانی و هستۀ وجودش را نشانه گرفته است و هیچ سلاح گرمی، توان مبارزه با آن را ندارد. با این سلاح، بیشتر انسانها به رُبات تبدیل شدهاند و ناخواسته همۀ حرکات و حتی افکارشان تحت کنترل است. اگر دیروز ماهواره را خطر تلقی میکردیم، امروز تهدید دیگری هست که همه جا سایه افکنده و اصلاً بودن در دنیا را خطرناک کرده است!
مَجاز، دنیای بی سر و تهی است که براساس هوای نفس و عقل جزئی پایهگذاری شده و به دلیل همین پایۀ غلط، هرچه از آن به ما برسد، مضرّ است، حتی اگر دین باشد! این پیشرفت یکجانبه و براساس هوای نفس، انسانیت و معنویت را چنان تضعیف میکند که دیگر حتی در عبادات و خیرات هم چندان بوی معنویت به مشام نمیرسد؛ و ثمرۀ این روند، چیزی نیست جز اضطرابها، بیعاطفگیها، اختلافها و خستگیهای روانی و حتی دینی!
امروز حتی سازندگان و پیشبرندگان دنیای نوین افکار را به دست گرفتهاند و مدّعی ایجاد آرامشاند، حیران ماندهاند و در ادارۀ سیاست و اقتصاد خود سرگرداناند. آنها میخواستند خدایی کنند؛ اما امروز میبینند که نتوانستهاند و این درماندگی را به راحتی میشود در اخبار غرب و بهتر از آن در سینمای هالیوود یافت. آنان انسان را موجود تنها و بیپناهی نشان میدهند که تمام دنیا و هیولاهای زمینی و آسمانی، علیه او هستند و اگر قدرتهای پیشرفته و کنترلهای همهجانبۀ شیطان بزرگ نجاتش ندهند، راهی جز نابودی ندارد؛ خدا نیز در این میان، نظارهگری بیش نیست و اصلاً قدرت و حتی انگیزهای برای نجات انسان ندارد! معلوم است در چنین دنیایی نمیتوانند آرامش داشته باشند و با چنین خدایی، به کلی از مسیر آدمیت خارج میشوند و برای تخدیر، در منجلاب مکر و خیانت و فساد غوطه میخورند!
امروز دنیا پر از خون مظلوم شده و جرم و جنایت، بسیار زیاد است. در این فضا انسان کامل هم نمیتواند مانور داشته باشد؛ چون جهلها، غفلتها و توجیهها نمیگذارد کسی پذیرای او باشد، حتی دینداران! چون علم و اعتقاد و عبادت برایشان حجاب شده و در این ظلمتکده، تاب نور حق را نمیآورند. شیطان هم به این داراییها کار ندارد؛ بلکه فقط روح خدایی انسان را از او میگیرد، هوای نفس را بر جانش حاکم میکند و برای همۀ کارهایش توجیه فلسفی، حقوقی و حتی مذهبی میآورد! اینگونه است که ربا جای بیع را گرفته، رشوه جای هدیه، سیاسیبازی جای سیاست، و خلاصه ولایت شیطان جای ولایت خدا را گرفته است. شاهد این امر هم انواع مکتبهای ساختگی است.
این، عصر جاهلیت مدرن است و زیستن در آن، وحشتناک و طاقتفرسا. امروز داشتن آگاهیهای امتهای پیشین و بسنده کردن به ظاهر دین، کافی نیست. کمر چنین دشمن خطرناکی را تنها با مهر و سجاده و مفاتیح نمیتوان شکست. باید اهل معرفت و بصیرت باشیم و در قلۀ این معرفت، معرفت به امام است که: "مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً"[1]؛ زیرا امام، روح اعظم و حقیقت وجود ما و رشتۀ ارتباط ما با خداست.
امروز تمام مصیبت ما، نداشتن معرفت نفس است. باید بیدار شویم و خود را بشناسیم. به جای دفتر و دکانهای باطل، امام خود را پیدا کنیم؛ تا ترفندهای شیطان هم برایمان آشکار شود. به خود آمدن، از خود گذشتن میخواهد و این مستلزم معرفتی است که به انسان شور و شوق دهد تا بتواند راحت بگذرد. حتی در یک خانوادۀ چندنفری برای اصلاح امور و روابط، لازم است یکی فداکاری کند و خودیهایش را کنار بگذارد. نظام دینی مملکت ما نیز ثمرۀ گذشت و فداکاری جوانانی است که عاشقانه از همه چیزشان گذشتند و در مقابل دشمن ایستادند. کربلا نیز صحنۀ فداکاری 72تن بود که برای بیداری کل هستی رفتند؛ نه اینکه بمانند تا بعد از حسین(علیهالسلام) نماز و روزۀ بیشتری جمع کنند!
امروز هم همین است. اگر مقاومت نظامی و سیاسی به دست مردان است، ما باید از آنان پشتیبانی کنیم و توقع نداشته باشیم دنبال هوسهای ما بیفتند. از سوی دیگر، خودمان نیز عرصۀ فرهنگ در جنگ نرم را به عهده بگیریم. امروز زمان آن نیست که فقط کار خانه کنیم یا فقط در سجاده بنشینیم و نماز بخوانیم. باید کار فرهنگی کنیم و حداقل در خانۀ خود، مبلّغ باشیم؛ لزوماً نه با منبر و سخنرانی، بلکه با کسب معرفت و از خود گذشتن، اثرگذار شویم.
همۀ قدرتها و مکتبهای دنیا به مرور زمان، منقرض شدهاند. دنیای مَجاز هم بالأخره افول میکند. ولی ما باید آگاه باشیم و سهم کمالی خود را در این موقعیت زمانی ببرداریم. امروز، کمال جامعه، در بیداری است؛ بیداری در شناخت دوست و دشمن، که هردو با خودشناسی حاصل میشود، آن هم شناخت خود با همۀ آثار و مراتب وجودی. اثر وجود ما فقط بندگی صوری نیست؛ بُعد فجورمان را نیز باید بشناسیم. برای همین، خداوند در قرآن که شناسنامۀ تمام مراتب ماست، این همه از شیطان هم گفته است. اگر یکبُعدی برویم، ما هم مثل دشمن حرکت کردهایم؛ منتها ما در بُعد دین و آنها در بُعد دنیا. باید خود را جامع بشناسیم.
سلولهای جسم ما مدام عوض میشوند. ولی جانمان کهنه و فرسوده شده و آگاهیها، نگرانیها، خوشیها، آرزوها و همه چیزمان همان است که از سالها پیش بوده. لذا هیچ طراوت و تازگی ندارد که اطرافیانمان ببینند و جذب شوند. باید با معرفت و ازخودگذشتگی، هر روز نوبهنو شویم تا بتوانیم در دیگران اثر بگذاریم. به علم روز و دنیای مَجاز هم وارد باشیم و حضور اجتنابناپذیرش را مدیریت کنیم. یک کلام: «تغییر کنیم، تغییر دهیم.»
معرفت جامع خود یعنی شناخت تمام مراتب. جسم، رتبۀ نازل وجود ماست و منبع ادراکاتش حواس پنجگانه است که خطا و اشتباه هم دارند؛ محدودۀ لذّاتش هم حس است. اما روح، وصل به خدا و لذتش فقط در درک ذات است که تا به آنجا نرسد، آرام نمیگیرد. نفس هم چون شبه مجرد است، علاقهاش به روح بیشتر است و دوست دارد حقایق را از روح بگیرد و به جسم بدهد. ولی ما بر خلاف این سیر طبیعی، اسیر جسم شدهایم و بر اساس قضاوتهای جسم عمل میکنیم. همان که باباطاهر میگوید: «که هرچه دیده بیند، دل کند یاد!» درحالیکه باید آنچه را جسم میخواهد، به جسم بدهیم، نه به دل. مطلوبات جسم، فانیاند و گذرا؛ و اگر آنها را به دل بدهیم، دل از رفتنشان میگیرد تا به ما هشدار دهد؛ ولی ما باز میخواهیم با لذتها و مشغولیات ماده، آرامش کنیم!
غذای دل و روح، معرفت و معقولات است؛ باید با همان تغذیهاش کنیم، نه با غذای جسم، آن هم بدون رعایت آداب و احکام! آرامش نفس، در معقولات است. ولی ما مراتب و نیازهای خود را جامع نمیشناسیم. اصلاً دنبال معرفت نمیرویم، که بشناسیم! لااقل قرآن بخوانیم تا اثر وضعیاش را بگذارد و کمکم ما را به سوی عمق معارفش بکشاند؛ همانطور که غذای جسم را حتی اگر ندانسته بخوریم، سیر میشویم.
به هر حال اگر دشمن قویترین سلاح خود را به کار گرفته، ما نیز باید قویتر سپر را در مقابلش بگیریم: معرفت.
با این مقدمه، وارد بحث کلان شیطان میشویم. حضرت علی(علیهالسلام) در خطبۀ 50 نهجالبلاغه میفرماید:
"إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ، أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ."
همانا آغاز وقوع فتنهها، پیروی از هوای نفس و بدعت در احکام است؛ در آن با کتاب خدا مخالفت میشود و مردم در غیر دین خدا از یکدیگر پیروی میکنند.
بلا، مانعی است که خداوند بر سر راه مؤمن میگذارد تا او آن را بردارد و بتواند به روح وصل شود. وگرنه بدون بلا نمیشود از جسم گذشت و روح را حاکم کرد. اما آنجا که ما در بلای الهی از هوای خود پیروی کنیم و مانع جدیدی برای روحمان بگذاریم، دچار فتنۀ شیطان میشویم. امروز ما مصداق همان شعر باباطاهریم؛ اما اصل، این نیست و قرار است «هرچه دل میبیند و یاد میکند، دیده، همان را ببیند». قلب ما عرش خداست؛ ببینیم در میادین گوناگون، شهوت و غضبها، فشارها، بیماریها، ضعف جسمی و... چه میخواهد. نگذاریم راحت تکان بخورد.
اگر در امتحانها نتوانیم روح و دلمان را با خدا بیابیم، در سجادۀ نماز هم فقط با چشم و گوشمان میرویم، نه با دل. اگر از هوای نفس تبعیت کنیم، حکمی میدهیم که در آن مخالفت خدا، یا همان فتنه است؛ اگرچه بعدش خودمان میفهمیم درست نبوده، هم در عمق وجودمان و هم از آثارش. و چه آن حکم دربارۀ خودمان بوده باشد، چه دربارۀ دیگرانی که از مشکلات خود برایمان گفتهاند و درددل کردهاند و ما به خیال خود با آنها همراهی کردهایم!
[1]- بحارالأنوار، ج51، ص160 : هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
نظرات کاربران