
پرندۀ خیال
در ادامه بحث « شیطانشناسی » ( جلسه سیزدهم ، شانزهم رمضان 1437 ) به تبیین « پرندۀ خیال » میپردازیم.
از عقل و جهل گفتیم و اینکه کار ما استفاده از لشکر عقل در جهت تعدیل لشکر جهل است. این نگاه، تعریف نوی از مجاهده به ما میدهد؛ همان که در قرآن کریم میفرماید: "وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا..."[1].اخلاق کلامی، جهاد با نفس را مشارطه، مراقبه و محاسبه در رذایل میداند. اما اگر با تفقّه و نگاه وحدتی بنگریم، میبینیم که این فقط مجاهده در شاخه و برگهاست و ریشه را درست نمیکند.
شاید برای خود ما هم پیش آمده باشد که برای ترک گناه یا رذیلهای مثل غضب، چلّه گرفتهایم تا یکی از جنود جهل را کنار بگذاریم و یکی از جنود عقل را جایگزین کنیم. به هر فشاری هست، آن چهل روز را میگذرانیم؛ اما پس از آن وقتی دوباره در میدان امتحان قرار میگیریم، باز مثل گذشته، غضب خود را بروز میدهیم؛ بعد هم از خود ناامید میشویم که: «هرچه تلاش میکنم، باز همانم که بودم!» اگر هم جلوی خود را بگیریم، آن غضب سرکوبشده به عقده، کینه و نفرت از طرف مقابل تبدیل میشود. چون مشکل اولیه سر جایش است و ما همچنان عصبانی و دچار غضب میشویم.
با این حال اغلب ما بیشتر دنبال همین مجاهدههای صوری هستیم، چون فکر میکنیم راحتتر است! اما باید بدانیم مجاهده و چلّهگیری بدون معرفت، فایده ندارد. البته قدم اول، عمل به رساله است، آن هم تعبدی. پس از آن باید در پی معرفت باشیم؛ نفس خود را در لاتعیّنی بشناسیم و بدانیم دو اقتضای عقل و جهل را توأمان دارد. با شاخ و برگها نمیتوان نفس را تعین داد؛ باید به ریشه پرداخت و ریشۀ تمام سوءخلقها، جزیینگری، خودبینی و خودخواهی است.
جنگیدن با سپاه جهل، بیفایده است؛ چون هرچه از سربازهای آن بکشیم و از سپاهش کم کنیم، فرمانده، گروه دیگری تربیت میکند و میفرستد. تنها راه از بین بردن این لشکر، جنگیدن با فرمانده است. اگر فرمانده را خوب بشناسیم، سپاه و اسلحهاش را هم میشناسیم و میتوانیم او را از پا درآوریم. باید علتها را از بین ببریم، تا معلولها بروند.
همان گونه که امروز دشمن جهانی ما آمریکاست و اگر ریشه و نوع دشمنی او را بشناسیم، میتوانیم در تمام زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی با او مقابله کنیم. اما اگر ندانیم که این دشمنی از کجا ناشی میشود و فقط بخواهیم در زمینههای جزیی جلوی نفوذ او را بگیریم، هر دری را که ببندیم، از در دیگر وارد میشود.
امام راحل(قدّسسرّه) اولین قدم مجاهده را ضبط خیال میداند و میفرماید: «بدان كه اولین شرط برای مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر، كه میتواند منشأ غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طائر خيال است.»[2]
باید مراقب باشیم خیال که رتبۀ تنزیلی عقل است، به عقل خیانت نکند و اسیر وهم نشود. گفتیم خیال، شبه مجرد است و میتواند به عالم تجرد راه یابد، معقولات را محسوس کند، حقیقت عقل و جهل را به فرد نشان دهد تا او باطن خود را جنود جهل، خالی و از جنود عقل، پر کند. اما لازمهاش این است که خیال، پاک و صاف و توحیدی باشد.
محبوبین میتوانند حقیقت گناهان و حقیقت فضایل را ببینند و لذا از اول به بدیها آلوده نمیشوند. اما محبین غالباً به گناه آلوده میشوند و بعد زشتی آن را میبینند و از آن فاصله میگیرند. این نوع حرکت، فرد را در برزخ، گرفتار میکند. تنها راه حرکت ایمن برای محب، آن است که محبوبی پیدا کند و خود را به دست او بسپارد؛ بگذارد محبوب، او را با جمال و جلالش پیش برد. اگرچه سخت است که اختیار نفس متّکی به خود را به دست دیگری بدهیم!
امام خمینی(قدّسسرّه) میفرماید: «انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود برآمده و میخواهد باطن را صفا دهد و از جنود ابليس خالی كند، بايد زمام خيال را در دست گيرد و نگذارد هرجا میخواهد، پرواز كند؛ و مانع شود از اينكه خيالهای فاسد باطل برای او پيش آيد، از قبيل خيال معاصی و شيطنت؛ و هميشه خيال خود را متوجه امور شريفه كند.»[3]
حال ببینید در اوج تنوع و ترکیب دنیای امروز در همۀ زمینهها، چگونه میشود خیال را پاک و سربهراه نگه داشت! دیروز همه چیز بسیط بود. اگر هم تنوعی وجود داشت، محدود و بیرون از زندگی عموم بود. به راحتی میشد در خانه را بست و دشمن را به حریم خانواده راه نداد. اما امروز همۀ تنوعات به درون خانهها آمده است. دیگر صحبتِ تنوع اجتماعی نیست؛ چون با ورود به دنیای مَجاز، تنوع جهانی پیش روی ماست. دیروز برای دیدن تنوع اجناس باید به بازار میرفتیم؛ اما امروز بازار در تلویزیون و اینترنت است و هر روز مدلهای جدیدی به نمایش درمیآید. به سفر خارجی هم نیازی نیست؛ چون با فشردن یک دکمه، شرق تا غرب عالم را میتوان دید.
مدلهای لباس و آرایش، مزهها، بوها، رشتههای تحصیلی، دکوراسیونها، سرگرمیها، راههای ارضای شهوت و...؛ همه چیز آن قدر متنوع شده که انتخاب را سخت کرده و خیال را پیوسته به خود مشغول نموده است. طوری که ناخودآگاه هرچه را داریم، با مدلهایی که میبینیم، مقایسه میکنیم و نمیتوانیم قانع باشیم. دیروز کودکان با یک عروسک ساده، خوشحال میشدند. اما برای بچههای امروز، هیچ چیز جذّابیت ندارد؛ از بس بازیهای رایانهای دیدهاند.
این همه دیدن و خواستن و داشتن، خیال ما را آلوده و پراکنده میکند؛ تا جایی که حتی در نماز هم دنبال جلوات دنیا میرود. امروز همه، اسیر کثرتاند و بچهها با همین کثرات، بزرگ میشوند. ولی ما مسئله را ساده گرفتهایم و به نماز و روزۀ صوری خود قانع شدهایم. البته قرار نیست چشم و گوش خود را ببندیم و مثل گذشته زندگی کنیم. امروز تنوعات، تمام دنیا را فرا گرفته و ما نمیتوانیم خارج از این دنیا زندگی کنیم. اما برای زندگی سالم، بسیار بیشتر از گذشته به معرفت نیاز داریم. در گذشته با کنار زدن پردهها میشد به نور رسید؛ اما جهاد در دنیای امروز، مثل شکافتن بتنآرمه برای رسیدن به نور است؛ چون حتی سپاه جهل هم دیگر بسیط نیست و ریشهکن کردن آن سخت شده است.
باید از غفلت درآییم و فرصتها را غنیمت بشماریم؛ هرچند در آخرالزمان، فرصت هم کم است و وقتها به سرعت میگذرد. تا کی میخواهیم با خود بجنگیم و شکست بخوریم و دوباره بجنگیم و دوباره...؟! آن قدر حرفهای تکراری دربارۀ کندن شاخ و برگها شنیدهایم که دیگر نسبت به آنها قساوت پیدا کردهایم و حتی تلنگر نمیخوریم. دیگر دنبال ریشه برویم؛ قلب خود را بیابیم و چراغ وجودمان را روشن کنیم.
خیال انسان همچون آیینۀ دورویی است که یک روی آن که به سوی عالم غیب است و روی دیگرش به سمت دنیا. اگر عقل را بر این آیینه حاکم کنیم، حقایق غیبی و معقولات مجرد را دریافت و در قلب، صورتگری میکند؛ قلبی که جایگاه طلبها و مبادی میل است. تا خیال، حقایق عقلی را به تصویر مثالی نکشاند و قلب، آنها را نبیند، مبادی میل و تعلق قلب به سویشان برنمیگردد. اینگونه است که خیال، خدای نادیدنی را در قلب، دیدنی و خواستنی میکند؛ چنانکه حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند: "مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ"[4]؛ خدایی را که نبینم، نمیپرستم.
اما قلب ما از چه چیزهایی تأثیر میگیرد؟! قلب ما در توهم کثرت، در حال خفه شدن است؛ باید آن را به عالم حقیقیاش که وحدت و نور است، متمایل کنیم تا حقایق را به رؤیت بنشیند و عاشقشان شود، بی آنکه به کثرت ناسوت، میل و تعلقی داشته باشد. چنانکه به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام): «اگر خداوند اجل معینّی برایش نگذاشته بود، از شوق ثواب و ترس عذاب، لحظهای در بند جسم نمیماند.»[5]
ما با خیال میتوانیم خود را بسازیم و قلبمان را تعین دهیم. اما اگر خیالمان متوجه دنیا و محسوسات شود، ترکیب وحشتناکی برایمان میسازد. چون امروز تنوع عالم مَجاز، غوغا میکند و اگر جای پای خود را در وجود انسانیمان محکم نکنیم، این سیل، ما را هم با خود میبرد و کمکم خودمان هم به آدمآهنی تبدیل میشویم؛ همان گونه که خیلیها در این موج سیلآسا غرق شدند و ما نیز از آنها مستثنی نیستیم. برای همین به ما گفتهاند در آخرالزمان دعای غریق بخوانیم تا قلبمان در حقیقت دین، ثابت بماند:
"يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ."[6]
با هر ناله و توسّلی باید ولی را پیدا کنیم و دست به دستش بدهیم. او هم فقط نوازش نمیکند؛ بلکه وقتی به دستش دادیم، با جمال و جلال، راه نشان میدهد و تربیت میکند. نیش و نوش او را باید به جان بخریم و اگر امروز تاب تحملش را نداریم، بدانیم که فردا کار برایمان سنگینتر خواهد بود.
اگر بُعد توجه به دنیا در خیال قوی شود، نفس در اوهام شیطانی تعیّن مییابد، قلب به سوی بدیها تمایل پیدا میکند، عزم، تابع تخیّلات میشود و اعمال از سنخ شیطان میگردد. پس "فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين"[7]؛ چون آنکه نماز میخواند، متوهم است و با ظلمات اوهام ابلیسی میخواند. حتی دنبال حکم مراجع مختلف میرود تا عملی را که مطابق میلش است، انجام دهد. با اینکه در فروع، به ما راحت گرفتهاند؛ مراجع، احکام را استنباط کردهاند و ما کاری جز تبعیت نداریم. ولی در همین احکام آمادۀ فقهی نیز دچار توهم میشویم، شک و شبهه وارد میکنیم و وسواس به خرج میدهیم.
اینگونه است که امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: "مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ"[8]؛ چه بسیارند ضجّهکنندگانی که حاجی نیستند؛ چون ظاهرشان انسان است، ولی بر اساس توهمشان خدا را عبادت میکنند!
آری؛ قلب ما برگ برات ماست؛ بنگریم به کدام سمت گرایش دارد: کثرت یا وحدت؟ و مطلوبش معقولات است یا محسوسات و شنیدنیها و دیدنیها و...؟ که اگر توجهش به معارف باشد، متناسب با نور معناست و خطوراتش از شک و شرک، خالی است. معیار و کد مهم، این است: اگر وقتی تصمیم درستی گرفتیم و به آن یقین پیدا کردیم، حتی تمام دنیا هم در مقابلمان بایستند، شک نکنیم و کار خود را انجام دهیم، معلوم میشود قلبمان رو به وحدت است؛ اما اگر عمه و خاله و شرایط و... در قلبمان مانور دهند و به شک و شبهه بیفتیم، وجهۀ قلبمان شیطانی است.
قلبی که به معقولات رسیده، صاحب یقین است و در کارهایش سود و زیان جزیی را نمیسنجد. اصلاً به نظرش نمیآید که چه خواهد شد. اما اگر ما هنوز در عمل به تصمیمات درست، در فکر نتیجه و نگران این هستیم که چه خواهد شد و جزییات زندگیمان چه تغییری خواهد کرد، باید بدانیم که وجهۀ قلبمان عقلانی نیست و استقامت در حق ندارد. اگر مراقب نباشیم، این شک به شرک هم میکشد و آن وقت نظر همه در کارمان تأثیر دارد، جز نظر خدا!
اما چرا خیال و قلب به عالم ماده تعلق پیدا میکند؟ برخی از دلایلش عبارتاند از:
- ضعف نور ایمان؛ اینکه به عالم غیب، ایمان ندارد و آنچه را به چشم سر میبیند، راحتتر باور میکند.
- عدم ادراک نیاز حقیقی؛ فقط دنیا را آن هم با حس و جوارح درک میکند و تمام جوارح و قوا را طبق سود و زیان جزیی در محدودۀ تولد تا مرگ به کار میگیرد؛ بی آنکه نیازی ببیند تا از چیزی برای ساختن درونش بگذرد.
- بیتوجهی به اعتقادات؛ اینکه اعتقادات درستش را جدی نمیگیرد و به آنها عمل نمیکند؛ گویی همه را برای فردا گذاشته است! درحالیکه باید همین امروز سوز و دغدغه داشته باشد و همین جا خود را پیدا کند.
افسوس که دنیا و زندگی خوب و مرفّه برای ما اهمیت دارد و غالب اشتغالات ذهنی و عملیمان را فرا گرفته است. اما خدا و قیامت و برزخ برایمان مفهوم است و اهمیت حیاتی ندارد؛ بی آنکه درکش کنیم، فقط سر جانماز میایستیم و اصلاً دنبال دل نمیرویم که ببینیم نماز بر آن چه اثری گذاشته است! درحالیکه وقتی غذا میخوریم، دنبال اثرش هستیم و مراقبیم کاری نکنیم که خاصیتش از بین برود. آری؛ ما چون ابد را نمیبینیم، همه چیزمان زودگذر و فانی است. این، سیر غلط روح و اسارت قلب در دنیاست؛ و چنین قلبی در پیشگاه خدا دستخالی است.
پس جهت مذموم دنیا، خود دنیا نیست؛ حبّ شهوات در دل ماست. وگرنه در همین دنیای مرکّب و با همین خیال پرغوغا، هستند کسانی که قلبشان رو به خداست و همیشه در آرامشاند: "رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ..."[9]. بر خلاف بقیه که دلشان مدام در کثرات دست و پا میزند و هیچ گاه آرامش ندارند. درواقع منشأ طمأنینه و آرامش انسان یا عدم طمأنینه و ناآرامی او، توجه نکردن یا توجه کردن به دنیاست.
[1]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 69 : و کسانی که در ما جهاد کنند، هرآینه آنان را به راههای خود هدایت میکنیم.
[2]- شرح چهل حديث، ص17.
[3]- شرح چهل حديث، ص17.
[4]- الكافی، ج1، ص98.
[5]- نهجالبلاغه، خطبۀ 193 : "لَوْلَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ".
[6]- مهج الدعوات و منهج العبادات، ص332.
[7]- سورۀ ماعون، آيۀ 4.
[8]- بحارالأنوار، ج24، ص124.
[9]- سورۀ نور، آیۀ 37 : مردانی که تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا بازنمیدارد.
نظرات کاربران