
غوغای اختیار
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ ششم ،هفتم رمضان 1436) به تبیین موضوع « غوغای اختیار» میپردازیم.
در تبیین قرب حقتعالی به بندگان، حدیثی قدسی ذکر کردیم[1]. امام خمینی(قدّسسرّه) در شرح این حدیث میفرمایند:
«مقام مشیت فعلی مطلق، احاطۀ قیومی دارد به جمیع موجودات مُلكی و ملكوتی؛ و جمیع موجودات، به وجهی تعینات آن هستند و به وجهی مظاهر آن. به حسب این مقام از مشیت فعلی و مظهریت و فنای مشیت عباد در آن، بلكه مظهریت و مرآتیت خود عباد و جمیع شئون آنها از آن، در این حدیث شریف فرموده است: ای پسر آدم، به مشیت من، تو آن كسی هستی كه مشیت میكنی؛ ذات تو و كمالات ذات تو، به عین مشیت من است، بلكه تو خود و كمالاتت، از مظاهر و تعینات مشیت منی: "وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى"[2].»[3]
پس قرب الهی به تمام موجودات، قرب اشراقی است؛ به این معنا که او هست و همه، ظهوراتش هستند. این تصور هم اشتباه است که زمانی فقط خدا بوده و بعد، یکباره تصمیم گرفته موجودات را خلق کند؛ بلکه تا خدا بوده، ظهور هم بوده است. البته تعیّنات ناسوتی نبوده و بعد به وجود آمده؛ اما وجود علمی که ظهور حقّ است، همواره بوده و با مرگ و قیامت هم تمام نمیشود، بلکه پس از مرگ نیز به حرکت خود ادامه میدهد.
امام(قدّسسرّه) در ادامه میفرمایند: «در این حدیث شریف، اشارۀ واضح به مسئلۀ جبر و تفویض نموده و مذهب حق را که امر بین امرین و منزلۀ بین منزلتین است، مطابق مسلک اهل معرفت و طریقۀ اصحاب قلوب ذکر فرموده؛ زیراکه هم اثبات مشیت و اتیان و قوّت برای بنده نموده و هم آنها را به مشیت حق دانسته و فرموده است: تو مشیت کردی و به مشیت من، مشیت تو ظاهر است؛ تو اتیان فریضه نمودی و قوۀ تو، ظهور قوۀ من است؛ و به نعمت من که بسط رحمت واسعه است، قوۀ تو بر معصیت حاصل شد.»[4]
پس گناه هم جزء مشیّات خداست؛ چون کسی که گناه میکند، وجود و نیرویش مال خداست و فقط جهت اختیارش را به سوی گناه برگردانده است. امام راحل(قدّسسرّه) برای رفع این شبهه که "پس گناه هم از خداست"، میفرمایند:
«حقتعالى چون صِرف كمال و خیریت و جمال و بهاء است، آنچه از ناحیۀ مقدس اوست، كمال و خیر است... و شرورى كه در عالم طبیعت و نشئۀ تنگ مُلك هست، از تضاد بین موجودات و تنگنایى عالم دنیاست و تضاد بین آنها، متعلق جعل نشود. پس آنچه خیرات و كمالات و حسنات است، از حق است و آنچه نقص و شرّ و معصیت است، از خلق است؛ چنانکه فرموده: "ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَیّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ..."[5].»[6]
البته گناه، علّیت و ذاتی وجود انسان نیست؛ وگرنه او مجبور به گناه بود. روح انسان، حتی اقتضای گناه هم ندارد؛ به دلیل ارتباط نزدیک با حقتعالی. اما وقتی روح در تعین و ظهور نفس میآید، اقتضای خوبی و بدی پیدا میکند. پس معصیت، مقتضی نفس است.
گفتیم خدا، با اسمائش ظهور کرده و انسان، مظهر تمام اسماء الهی است. یکی از این اسماء، "مختار" است. پس اختیار هم ظهور خداست و مظهر اسم "مختار"، مقتضی این است که بتواند معصیت را اختیار کند یا طاعت را. تمام اسماء برای انسان، اقتضا هستند، نه علّیت؛ یعنی انسان میتواند آنها را ظهور بدهد یا ندهد. و مقتضی اختیار، این است که او ظهور تمام اسماء را اختیار نکند؛ هرچند به هر حال همۀ اسماء به نحو اقتضا در وجودش هست.
انسان نمیتواند عین همۀ اسماء الهی باشد؛ چون نه او و نه هیچ موجودی جز خدا، ذات ندارد و ظهورات ذات حقّ است. فقط حضرت حقّ است که ذات مستقل دارد و لذا "لاتَزِیدُهُ كَثْرَةُ الْعَطاءِ إلّا جُوداً وَ كَرَماً"[7]. مثل خورشید که نور و حرارتش از خودش است و هرچه بتابد، سرد نمیشود؛ اما شعاعها از خود، چیزی ندارند و ظهور نور خورشیدند.
با این بیان، جبر و تفویض، معنا ندارد و اختیار، امری بین این دو است. تفویض نیست؛ چون خدا هرچه داشته، به ما نداده و مالک، اوست؛ ما فقط ظهوریم و به حال خود رها نشدهایم که هرچه خواستیم، بکنیم. جبر هم نیست؛ چون مجبور نیستیم مظهر همۀ اسماء باشیم. به همین دلیل، امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: "لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَینَ أَمْرَینِ".
پس هم ادای فریضه، به ظهور اختیار است و هم انجام معصیت؛ منتها یکی بر اساس حسن انتخاب است و دیگری سوء انتخاب. لذا با یکی به خدا نزدیک میشویم و اسماء خدا را به ظهور میرسانیم و دیگری ما را از خدا دور میکند، یعنی از مظهریت اسماء دور میشویم؛ و در هردو حالت هم، قدرت وجود است که ما را حرکت میدهد. کنترل خدا در این باره، بسیار دقیق است و حتی به قدر پلک زدنی اختیار سوء در درون را در نظر میگیرد؛ که او "لطیف" و "خبیر" است.
بر اساس اسم "مختار"، مشیت ما میتواند خلاف خواست خدا باشد و ما میتوانیم قدرت الهی را که در ما ظهور پیدا کرده است، علیه او به کار گیریم. در سیر نزول، همه، وجود را گرفتهایم؛ ولی در سیر صعود میتوانیم غیر از آنچه او میخواهد، باشیم. اما قرب ما به خدا، زمانی حاصل میشود که از اختیار خود، درست استفاده کنیم و مشیت او را بخواهیم. آیات قرآن و ادعیۀ مأثور از ائمه(علیهمالسلام)، راه انتخاب درست را به ما نشان میدهند. عبادات نیز برای این جعل شدهاند که ما مسیر درست را پیدا و انتخاب کنیم و در آن، قدم برداریم؛ وگرنه خدا به عبادات ما نیاز ندارد.
برای این منظور باید برگردیم و تمام اختیارهای غلطی را که تاکنون بر اساس سود و زیان دنیا کردهایم، کنار بگذاریم؛ و اگرچه به آنها تعلق پیدا کردهایم و رها کردنشان برایمان سخت است، از این پس فقط در حدّ وظیفه به آنها اعتنا کنیم.
در نهایت باید بگوییم انسان نه مجبور به ارادۀ خداست و نه اینکه کار به او تفویض شده باشد. حق، آن است که خدا فاعل مطلق است و فعل انسان، ظهور فعل الهی است. به همین دلیل، خداوند حتی افعال جزئی انسان را به خود نسبت میدهد و میفرماید: "أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ"[8].
انسانی که چنین بینشی دارد، هرگز دچار خودبینی و غرور نمیشود و درمییابد قطرهای است که به پشتوانۀ دریا حرکت میکند. اگر هم در مصیبت یا معصیت افتاد، آن را اقتضای خود میبیند و به خدا نسبت نمیدهد؛ لذا ناامید نمیشود و میداند که با توسّل به خدا میتواند بر اقتضای خود غلبه کند.
[1]- الکافی، ج 1، ص152 : "یَا ابْنَ آدَمَ، بِمَشِیئَتِی كُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ، وَ بِقُوَّتِی أَدَّیتَ فَرَائِضِی، وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی؛ جَعَلْتُكَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً. «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَیّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»؛ وَ ذَاكَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیّئَاتِكَ مِنِّی؛ وَ ذَاكَ أَنَّنِی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ".
[2]- سوره انفال، آیه 17 : و آنگاه که تیر انداختی، تو نینداختی؛ بلکه خدا انداخت.
[3]- شرح چهل حدیث، صص598-599.
[4]- شرح چهل حدیث، ص599.
[5]- سوره نساء، آیه 79.
[6]- شرح چهل حدیث، ص600.
[7]- مفاتیحالجنان، دعای افتتاح : فزونی عطا، چیزی بر او نمیافزاید، جز جود و کرَم.
[8]- سوره واقعه، آیه 64 : آیا شما آن را میرویانید یا ما رویانندهایم؟
نظرات کاربران