
او هرگز دور نمیشود
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ سوم ،چهارم رمضان 1436) به تبیین موضوع «او هرگز دور نمیشود» میپردازیم.
در ادامۀ بحث، معنای لغوی قرب را از لغتنامۀ "التحقیق" پی میگیریم. صاحب التحقیق پس از بیان انواع قرب مادی، معنوی، زمانی و مکانی، به معنای حقیقی آن رسیده، قرب خدا به بنده را اینگونه توصیف میکند:
«خداوند تعالی، نور مطلق لایتناهی است و در ذات خود، حدّی ندارد. او محیط به همه چیز و مایۀ قوام و استواری تمام موجودات است. هیچ چیز از نور وجود و نفوذ امر و سلطۀ او خالی نیست و هیچ چیز، او را محجوب و محدود نمیکند.»[1]
مثل خورشید و شعاعهای آن. نور در متن خورشید، بسیط است و هیچ حدی ندارد؛ هرچند وقتی طلوع میکند، در قالب شعاعها مرتبه میگیرد. با این حال، خورشید با عین ذاتش، به تمام مراتب شعاعها احاطه دارد.
خداوند نیز در متن تمام مراتب حضور دارد، حتی نازلترین مرتبه؛ و هیچ مانعی او را از احاطه و إشراف و شهود به مراتب بازنمیدارد. شعاع خورشید اگر به دیوار بخورد، دیگر جلوه ندارد و احاطۀ خورشید به آن قطع میشود. اما خدا چنین نیست و هیچ چیز مانع حضورش در متن وجود موجودات نمیشود. موجودات هم هرچه حجاب بگیرند، خدا از رؤیت آنها ناتوان نمیشود و از حالشان غافل نمیگردد.
مثل نفس ناطقه و اعضا و جوارح بدن. بدن، ظهور نفس ناطقه است؛ از این رو نفس به تمام بدن، احاطه دارد و کوچکترین درد را در جوارح، احساس میکند. هیچ مانعی هم در ادراک قوای خود و شهود و رؤیت ابزارش (جوارح) ندارد. به طوری که حتی اگر خراشی به پاشنۀ پا بیفتد، نفس ناطقه میفهمد.
صاحب التحقیق ادامه میدهد: «و هرچه مانع و حدّ و حجاب هست، از جانب عبد و به سبب خلاف و گناه و انحراف او در ظاهر و باطن است.»[2]
چون قرب و بُعد بنده از خدا، اختیاری است. مانع او هم، وجودی نیست؛ بلکه توهّمی است که بنده با نگاه غلط، بین خود و خدا قائل میشود، نه اینکه واقعاً خدا از او دور شده باشد.
افاضه و احاطۀ نفس ناطقه به تمام اعضا و جوارح، دائمی است. اما اگر یکی از اعضای بدن زخمی شود یا آسیب ببیند، خودش به سبب این نقص نمیتواند افاضات نفس ناطقه را مثل گذشته دریافت کند؛ نه اینکه توجه نفس به آن، کم شده باشد. در انسان هم تمام خراشهای معنوی، مانع گرفتن فیض و استفاضه میشود، نه مانع افاضۀ حقتعالی. مثلاً وقتی روح بنده به سبب عصیان، خراش بردارد، خودش نمیتواند روزی خدا را خوب دریافت کند؛ نه اینکه اسم "رزّاق" به او کمتوجهی کرده باشد. چون اسماء الهی، تعطیلبردار نیست.
ببینید ما در اثر نشناختن قرب تکوینی، چقدر از خدا دور شدهایم! آن وقت فقط در فعل و عبادت، خود را میکِشیم تا به او نزدیک شویم! اما مگر در فعل از او دوریم؟ دوری ما، ندیدن قرب اوست. وجود و حیات، لطیف است و او علیالاتصال این وجود را به ما افاضه میکند؛ ولی ما مانع و ثقل داریم و مخالفتها و إنانیتها نمیگذارند افاضۀ او را دریافت کنیم. به همین دلیل هرچه عمل خیر میکنیم، عُجب و خودبینی بیشتر میشود. باید اول، إنانیتها و صفات رذیله را برداریم؛ وگرنه خدا دور نیست. چگونه إنانیت را برداریم؟ با یک فکر درست. چون اندیشه و معرفت صحیح، چنان خراشها را برمیدارد که سالها مستحبات نمیتواند.
انسان در ناسوت، همواره از درون و بیرون، مورد تهدید است و عامل تهدید درونی، زیادهخواهیها و سرکشیهاست که آرامش او را بر هم میزند. البته زیادهخواهی، ریشۀ فطری دارد؛ چون روح انسان، الله را میخواهد که بینهایت است. اما وقتی روح در قالب محدود ناسوت قرار گرفت، اگر پاسخ بینهایتطلبیاش را در ناسوت دنبال کند، سرخورده میشود و آرامش خود را از دست میدهد؛ چون ناسوت، محدود است و نسبت به نیازها و طلبهای بینهایت او، مثل یک انباری کوچک است که گنجایش اندکی دارد.
راه چاره، آن است که از درون به بیرون آرام برسد؛ چگونه؟ با نگرش و شناخت صحیح. تنها راه رسیدن به آرامش و امنیت، شناخت خداست؛ که "...أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"[3]. یاد و تذکر خدا در رأس همۀ امور و حلاّل تمام مشکلات انسان است. کسی که قلبش آرام باشد، میتواند این آرامش درونی را به بیرون هم انتقال دهد و دنیایی آرام بسازد.
البته ما به یاد خدا هستیم؛ اما ذهنی و مفهومی، نه مصداقی. یعنی اسماء خدا را میدانیم و ذکر هم میگوییم؛ اما مصداق رحمت، قدرت، عفو، سعۀصدر و... را نمیشناسیم. به همین دلیل، حتی به اندازهای که اعضا و جوارح خود را از گناه بازداریم، مظهر اسم "قادر" نشدهایم و حتی برای نزدیکترین کسان خود نمیتوانیم "عفوّ" باشیم؛ چون سرمایۀ اعطایی حق را که اسماء الهی است، در انباریِ کوچک دنیا هدر دادهایم.
اگر به این ایمان برسیم که همه چیز در قبضۀ خداست و هیچ چیز جز به نور او جلوه ندارد، بسیاری از طلبهای اضافی و خواستههای بیجایمان در امور دنیوی کنار میرود. این یاد خدا یعنی ورود به عالم معرفت و حضور حق، سبب وارستگی میشود. آن وقت هرچه امواج متلاطم دنیا به ما اصابت کند، مثل دریا آرامش داریم. چون به خدا، اطمینان و اتّکا داریم؛ و این، اطمینانی زوالناپذیر است. در حالی اگر به امور فانی تکیه کنیم، اطمینانمان شکننده است؛ زیرا آنچه به آن تکیه کردهایم، هر آن در معرض شکستن است.
به حق، هرچه بیشتر تکیه کنیم، بیشتر در آغوش میکشد؛ اما غیر او، فقط زمین میزند. پس تنها راه رهایی از سرگشتگی، این است که خدا را پیدا کنیم. خدایی که با ماست؛ اما ما نه در بیرون، بلکه در درون، او را گم کردهایم. چگونه پیدایش کنیم؟ باز در درون؛ چراکه همۀ ما، مصداق قرب و حضور خداییم.
[1]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص228.
[2]- همان.
[3]- سوره رعد، آیه 28 : آگاه باشید، با ذکر خدا دلها آرام میگیرد.
نظرات کاربران