آب ولایت
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ بیست و یکم، یازدهم ذیالقعده 1436) به تبیین موضوع « عمل یا روحیه؟» میپردازیم.
بحث ما، دربارۀ ظهور ولایت در هستی است؛ باشد که با این بحث بفهمیم در عالم وجود و ناسوت، چه جایگاهی داریم.
ولایت که عمری است ما به آن افتخار میکنیم، یک حقیقت جامع است که متأسفانه امروز غریب مانده. نه تنها از سوی کسانی که اهل ولایت نیستند؛ بلکه غربت ولایت، در بین ولایتمداران یعنی شیعیان و محبّان نیز مشهود است.
ولایت مثل تمام واژههای ناسوتی، معنایی وجودی دارد که در مراحل نزولی، معنای التزامی و تضمّنی نیز میگیرد. مثلاً آب، یک معنای حقیقی دارد که خودش است؛ همان معنای تطابقی. اما معانی دیگری هم دارد که لوازم و آثارش هستند، نه خودش. حال اگر کسی به لفظ آب قانع شود و فقط بگوید "آب آب"، چه بهرهای میتواند بگیرد؟ آیا همین که بداند آب چه آثار و خواصی دارد، سیراب میشود؟!
اگر انسان، حقیقت آب و معنای تطابقیاش را دریابد، بین او و آب، رابطۀ فقر و غنا برقرار میشود؛ یعنی تشنگی و نیازش، با آب پر میشود. اما کسی با لفظ آب یا بیان آثار آن نمیتواند ارتباط برقرار کند؛ چون لفظ و مفهوم نیز مثل او، نسبت به حقیقت آب، فقیرند. آن کس که معنای حقیقی آب را دریابد، بدون سوق دادن و تعلیم کسی، کامش را به آب میرساند و فقر و نیازش (تشنگی) را برطرف میکند. حال اینکه یک قطره بنوشد یا یک لیوان، به عطش و سعۀ وجودش بستگی دارد که با چقدر سیراب شود؛ اما هر اندازه آب بنوشد، خون سالم و زلال در رگهایش به جریان میافتد و قوایش فعال و نیرومند میشود؛ یعنی از آثار آب، بهرهمند میگردد؛ "وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیءٍ حَی"[1].
این آب در عالم هستی، ولایت است. معنای حقیقی ولایت، وجود، حیات و تمام اسماء الهی است. ولایت، همۀ آن چیزی است که وجودهای مستعد و تشنه، به آن نیاز دارند. استعداد، یک عینیت پر است، اما پر از فقر و نیاز؛ یعنی بودنش عین نیاز به ولایت است و حتی نقطهای از خود ندارد. برای همین است که در روایات میخوانیم بدون ولایت، کوهی از نماز و روزه و حج و سایر عبادات هم ثمر ندارد؛ چون تا ولایت نباشد، حیات و فعلیت نیست. انجام فروعات بی ولایت، مثل این است که فرد تشنه، به لفظ و مفهومی که از آب در ذهن دارد، قانع شود و برای رفع تشنگی، چند کتاب در خاصیت آب بخواند یا اسم آب را هزار بار تکرار کند. با این کار، نه تنها سیراب نمیشود، بلکه تشنهتر میگردد.
آن معانی که برای ولایت بیان کردهاند، اغلب تضمّنی یا التزامی است؛ یعنی لوازم و آثار مثل محبت، نصرت و تسلط. اگر ولایت باشد، همۀ اینها هست؛ ولی اینها اصل ولایت نیستند. معنای حقیقی ولایت، ملازمت، دنبالهروی و در پی بودن است که البته لزوماً محبت و نصرت و تصرّف هم میآورد. پس اصل، آن است که با درک فقر و نیاز خود، در پی ولی باشیم و وجودمان را به او وصل کنیم. این نوع ارتباط است که تمام نیازهایمان را برطرف میکند و استعدادهایمان را به ظهور میرساند. میزان اتصال به ولی هم، به اندازۀ درک تشنگی است.
اگر به ولایت متصل شویم، دیگر لازم نیست درخواست زبانی داشته باشیم؛ همانطور که فرد تشنه، آب مینوشد و لازم نیست به زبان، سیراب شدن را از آب بخواهد. تشنگان ولایت، قطرهقطره از آن حیات میگیرند. اما تا به اقیانوس نرسند، سیراب نمیشوند و نمیتوانند میوه دهند. رسیدن به اقیانوس یعنی رسیدن به کمال ایمان و عرفان.
امروز تکنولوژی برای رفع نیازهای بشر، دنیا و ماده را تسخیر کرده. امروز طبیعت، اسیر دست انسان شده و انسان هرچه بخواهد، از آن بیرون میکشد. حتی در عالم مَجازی میتواند بدون هیچ تحرّکی، به آروزهای خود برسد. اما روزبهروز تشنهتر و نیازمندتر میشود؛ چون اصل نیازش این نیست و او آبشخور خود را نشناخته و به حقیقت، وصل نشده است. لذا با اینکه همه چیز دارد، هیچ چیز ندارد و هرچه بیشتر غرق ماده میشود، بیماریهای روحی و جسمی، بزهکاری و ناآرامیاش نیز بیشتر میگردد. چون ولایت، غایب است و به بیان بهتر، بشر از ولایت، غایب شده است!
البته پیشرفت علم و تکنیک و زیباییهای دنیای روز هم، از آثار ولایت است، منتها در عالم دانی؛ و صاحبان این پیشرفتها چون امام را نمیشناسند، سرگرداناند. آنان بی آنکه قدمی دنبال معنا باشند یا سخنی از معرفت بشنوند، صبح تا شب برای بهتر کردن زندگی دنیا میدوند و چون نیاز وجودشان برآورده نمیشود، به جایی نمیرسند.
هرچند ما هم به نحوی دیگر سرگردانیم. مدام چلّه میگیریم، بیشتر به مستحبّات میرسیم، سعی میکنیم اخلاق بهتری داشته باشیم و فروعات را خوب انجام دهیم؛ اما هنوز ناآرامیم و هر روز بیشتر درگیر خرافات، رذایل و تفرقهها میشویم. چون عبادت هم از آثار ولایت است و بدون شناخت حقیقت ولایت، حیات ندارد. یعنی این قانع شدن به مراتب نازل ولایت، برای ما در دین ظهور کرده و برای غرب در پیشرفت دنیوی.
کسی که حقیقت ولایت را پیدا کند، نه تنها عباداتش ثمره میدهد، بلکه حتی اگر مرتکب گناه شود، ولی، او را بلند میکند. با شناخت ولایت، همۀ نیازهای انسان برآورده میشود و سعادت او، در گرو دنبالهروی از ولی است. اما ما به جای ریشۀ ولایت، ساقه و برگ آن را دنبال میکنیم. نسبت به فرزندمان هم همین هستیم و عملکردمان با او، تربیت رفتاری است، نه شناختی. البته رفتار هم باید اصلاح شود؛ اما مسئله این است که اگر شناخت باشد، در رفتار هم اثر میگذارد. اگر حقیقت ولایت دانسته شود، نماز و روزه به دنبال آن میآید. ولی ما بدون اینکه ریشۀ ولایت را در فرزند خود محکم کنیم، به جبر از او توقع ساقه و برگ و میوه داریم. به همین دلیل اگر تا قبل از سنّ تکلیف، عاشق و مطیع ما باشد، به محض تکلیف شدن، پدر و مادر و مربی را کنار میزند؛ چون نمیتواند پوستۀ بدون حقیقت را بپذیرد.
اولین جوانۀ ولایت در وجود، ایمان است که به تدریج با وسعت گرفتن وجود، ساقه و برگ و میوه میدهد. ولایت، دو رتبه دارد: یکی ولایت کبری که مطلق از خداست؛ "فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی"[2]. از این رتبه، به ولایت عامّه هم تعبیر میشود و کسانی که آن را ظهور دهند، به حق میرسند؛ اگرچه سلوکشان در قالب دین خاصی نباشد. اما چون مصداق خاص ولایت را نشناختهاند، در حاشیه میمانند و با آنکه ساقه و برگ دارند، میوه نمیدهند.
رتبۀ دیگر یا ولایت خاصه، در شخصی است که تالیتلو و دنبالهرو حق شده و تمام حقیقت ولایت را ظهور داده است. به چنین فردی در عرفان، انسان کامل و در فرهنگ شیعی، امام معصوم میگویند. او، آیینۀ تمامنمای ولایت کبری یعنی مظهر و خلیفۀ تامّ حقتعالی است که تمام فقرش، با تمام غنای ذات الهی پر شده است.
ولایت خاصه، همان است که از آدم تا خاتم، انسانها را در بطن، راه میبرد و از خاتم به بعد، در ظاهر[3]. او میوۀ کامل ذات و صفات و فعل الهی است. البته امروز زمستان ولایت، حاکم است و امام، بئر معطّل[4] شده. اما درختی که ریشه دارد، در پاییز و زمستان هم بهار است و حیات دارد؛ فقط همه نمیتوانند از میوهاش استفاده کنند. برای بهرهمندی از درخت ولایت، باید ریشۀ چهارفصل آن را بشناسیم که وصل به حقتعالی و واسطۀ فیض مادی و معنوی اوست.
امروز محدود شدن به فروعات و عبادت صوری، ما را مشغول کرده است؛ همانطور که پیشرفت مادی، دنیاطلبان را. در حالی که امام، مظهر تام میخواهد؛ کسی که تمام عبادات را انجام دهد، اما نه برای اینکه عابد شود و ثواب ببرد، بلکه تا در تمام مراتب، مظهر امام شود. با این بینش، حتی اگر بهترین نماز را بخوانیم و بهترین امکانات مادی را داشته باشیم، باز دردمندیم و قانع نیستیم؛ چون هدف ما این است که مظهر و شبیه امام شویم، نه اینکه خودمان باشیم! همانطور که امام در خود توقف نکرد و مظهر تامّ ولایت کبری شد.
ما باید مظهر ولی باشیم. یعنی در تمام کارها، او را ظهور دهیم؛ نشست و برخاستمان، گفت و شنودمان، خنده و گریهمان و همه چیزمان با او، و خواستمان، خواست او باشد؛ همانطور که خواست امام، خواست الله است: "وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ"[5]. ائمه(علیهمالسلام) زائر زیاد دارند؛ اما مظهر تام، کم! مشاهد مشرّفه هر سال شلوغتر میشود؛ اما همچنان حقیقت ولایت، غریب است. ولایت یعنی دنبال حقیقت نورانی امام بودن، نه سایه را دنبال کردن. تا در سایه باشیم، محصول نمیدهیم. همانطور که این همه بندگیهای ما ثمر نداده است؛ نه خودمان سعۀ وجودی یافتهایم که دیگر دنبال جزئیات نباشیم و نه اطرافیان از ما و دینداریمان راضی هستند.
بیایید حقیقت ولایت را پیدا کنیم، تا تمام نیازهای مادی و معنویمان برطرف شود. با شناخت ولایت، حکمت هر کم و زیادِ دنیا را خواهیم شناخت و در تمام میادین، رشد خواهیم کرد. آنجاست که درخت ولایت در وجودمان به بار مینشیند و میوههای سالم و رسیده میدهد. تنها در آن صورت است که مصداق "راضِیةً مَرْضِیةً"[6] میشویم؛ یعنی هم خدا از ما راضی میشود و هم ما از او و جلواتش؛ چون رضایت یکطرفه، معنا ندارد.
[1]- سوره انبیاء، آیه 30.
[2]- سوره شوری، آیه 9 : پس الله، ولیّ است.
[3]- اشاره به حدیثی در امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی(قدّسسرّه)، ص98 : "کُنْتُ مَعَ الأنْبِیاءِ سِرّاً وَ مَعَ رَسُولِ اللهِ جَهراً".
[4]- چاه پرآب تعطیلشده؛ اشاره به آیه 45، سوره حج که در كافی، ج1، ص427 روایت شده: منظور، امام خاموش است.
[5]- سوره انسان، آیه 30 : و نمیخواهید، مگر آنکه خدا بخواهد. در بحارالأنوار، ج25، ص372 روایت شده که این آیه در شأن ائمه(علیهمالسلام) است.
[6]- سوره فجر، آیه 28.
نظرات کاربران