ظلمتِ توسعه!

ظلمتِ توسعه!

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 159، 19 محرم 1443) به تبیین موضوع ظلمتِ توسعه! می‌پردازیم.

در جلسۀ گذشته گفته شد که توسعه در فرهنگ غرب صرفاً توسعۀ نیازهای کاذب نفس اماره و جواب‌ دادن به این نیازها در تعرض به طبیعت است. امروز توسعه را در فرهنگ اسلام و از دیدگاه رنه‌گنون، بررسی می‌کنیم.

لفظ «توسعه» از «وسعت» گرفته شده و به معنی انبساط در احاطه است که درمقابل آن لفظ «ضیق» به معنی تنگی، قرار دارد. وسعت هم در امور مادی و هم معنوی استفاده می‌شود. مصادیق وسعت می‌تواند در مال، رزق، قدرت، علم، عمل و...، باشد.

وسعت مادی مثل توسعۀ در معنای مدرنیته؛ جایی که عقل جزئی می‌خواهد توسعه را ایجاد کند، می‌کوشد تا آنچه باعث تنگی و فشار بر بدن و زندگی مادی انسان است را بردارد، حتی اگر به قیمت تحمیل فشار بر طبیعت و از بین بردن آن باشد؛ کاری که فرهنگ غرب انجام می‌دهد.

اما وسعت معنوی، انبساط وجودی است در مقابل ضیق وجودی. آیا کسی که وسعت وجودی دارد، در دنیا هیچ پیشرفتی ندارد؟ چرا! انسان وقتی به وسعت وجودی رسید، دنیا هم برایش تنگ است و می‌خواهد دنیا را وسیع کند. اما دنیایی که می‌خواهد وسیع کند، در وجود خودش است نه در بیرون؛ یعنی به طبیعت تعرض نمی‌کند که امیال نفسش را وسعت دهد، بلکه خودش را وسعت می‌دهد. در وسعت خودش آنچه طبیعت به‌لحاظ اسمای الهی نیاز به انکشاف و ظهور دارند، از طبیعت کشف می‌کند. زیرا اسمای الهی در طبیعت باید به مَظهریت برسند. و وسعت به این معنی، به نفع یک فرد نیست، بلکه نفع همه را دربردارد.

مشتقات کلمۀ «وسعت» در قرآن به کار رفته است. به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

"يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ"[1]

ای بندگان من که ایمان آورده‌اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید).

این آیۀ شریفه خطاب به کسی است که در شرایطی زندگی می‌کند که وسعت وجودی‌اش، محدود شده است. می‌فرماید زمین من واسع و گسترده است. تو مجبور نیستی فقط اینجا بمانی و استعدادهای خدادادی خودت را به بهانۀ اینکه شرایط من این است، دچار محدودیت نمایی. بلکه باید هجرت کنی. همان کاری که رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانانِ همراه ایشان، در هجرت از مکه به مدینه، انجام دادند.

اسم «واسع» از اسمای حسنای حق‌تعالی است و در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده است:

"وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ"[2]،

"وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا"[3]،

"وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ"[4].

این وسعت، همان رحمت الهی است که از ذات الهی سرچشمه می‌گیرد و محیط بر تمام اشیا است. وسعتی که علی‌الاتصال گره‌های بسته را با تمام اسمای خودش باز می‌کند.

اسمای الهی وسعت دارند. و وسعت هم امر وجودی است که محدودیت ندارد. اگر ما در ظهور دادن اسمای الهی مثلاً صبر، به جایی می‌رسیم که می‌گوییم «چقدر صبر کنم؟» این نشان می‌دهد که تحت تأثیر توسعه در معنی غربیِ آن هستیم، نه توسعه در معنای وجودی که محدودیت ندارد. متأسفانه سبک زندگی ما براساس اسم واسعۀ الهی نیست. با اینکه عقیده‌مان این است که خدا رحیم است و رحمتش بر همه‌چیز وسعت دارد.

در آیات متعددی اسم «واسع» الهی آمده است؛ مانند اینکه خداوند می‌فرماید:

"وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ"[5]

در خداوند ضیق و تنگی راه ندارد. و انسان هم هرچه به خدا نزدیک‌تر باشد، وسعتش بیشتر است. همان طور که مادربزرگ‌های ما که معنویت در آن‌ها بیشتر بود، از ما وسیع‌تر بودند، خیلی زود تنگ نمی‌شدند، مثل ما که با کوچک‌ترین ناملایمی تنگ می‌شویم. آن‌ها با امکانات مادی کمتر بهرۀ بهتری از زندگی‌هایشان در کنار هم می‌بردند؛ درحالی‌که ما نمی‌توانیم حتی فرزندان خود را در کنارمان تحمل کنیم، بس که تحت تأثیر حاکمیت مدرنیته قرار گرفتیم!

وسعت نفس انسان امر وجودی است و وقتی خداوند می‌فرماید: "لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا"[6]، شدت استعداد و ظرفیت انسان را نشان می‌دهد که از اسم واسع الهی گرفته شده است. اما متأسفانه مدرنیته این وسعت را از ما گرفته است. بنابراین در هر زمینۀ فردی یا اجتماعی دچار ترس می‌شویم. ترس از فقر، آبرو، مرگ و انواع ترس‌هایی که ما را فرا می‌گیرند و در بعد فردی و اجتماعی ما را دچار ذلت می‌کنند.

در این قسمت از بحث، توسعه را از دیدگاه «رنه‌گنون» بررسی می‌کنیم.

«رنه‌گنون» محقق و متفکر فرانسوی است که نسبت به عالم معنا گرایش داشت. او پس از آشنایی با آموزه‌های شرقی، در ۱۹۱۲ به دین اسلام مشرف شد. در ۱۹۳۰ پس از مرگ همسر فرانسوی‌اش، رهسپار مصر شد و تا پایان عمرش به عنوان مسلمان و با نام شیخ عبدالواحد یحیی در قاهره ماند. در آنجا ازدواج کرد و صاحب دو دختر و دو پسر شد. او با مراجع برجستۀ مصر ارتباط نزدیکی داشت، از آن جمله شیخ عبدالحلیم محمد که بعدها به شیخ الازهر معروف شد. او در شب ۷ ژانویه ۱۹۵۱ پس از طی یک دوره بیماری، درگذشت و مطابق با شعائر اسلامی در یکی از قبرستان‌های مسلمانان در اطراف قاهره دفن شد.

از دیدگاه «رنه‌گنون»، حقیقت ازلی که تمام مشرب‌های باطنی و ادیان از آن سرچشمه می‌گیرد، در ابتدا یک سرچشمه داشته است و در گذر زمان و بر اثر حوادثِ متعدد در زیر ابرهای سیاهِ انحراف پنهان شده است. و اوج این انحرافات در ظهور تمدنِ مدرن و نقطۀ عطف آن یعنی رنسانس اتفاق افتاده است که منجر به منقلب شدن کامل مفاهیم قدسی و به وجود آمدن رازآموزی معکوس شده است.

او در کتاب «سیطرۀ کمیت و علائم آخرالزمان»، فیلسوفان و پایه‌گذاران تمدن مدرن را به بوزینه‌ها یا دجال‌هایی تشبیه می‌کند که تنها هنر آن‌ها تقلید از جریان رازآموزی معکوس و به کار گرفتن آن در راستای اهداف شیطان است. از این رو، معکوس کردن آموزه‌های الهی و قدسی ادیان، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های همۀ متفکران و دانشمندان مدرن است. از نگاه او، دجال که خاتم اولیای شیطان است با حق و حقیقت در همۀ مراتب آن دشمنی دارد و در این دشمنی همان الگویی را به کار می‌گیرد که در ادیان متعالی استفاده شده است؛ به عبارت دیگر دجال، صورت معکوس خدا، مسیح یا مهدی است، صورتی که البته در کار تقلید خود بسیار ماهر است.

او بر اساس تقویم هندویی، تاریخ بشریت را در چهار مرحلۀ ساتیا یوگا، ترتا یوگا، دواپرا یوگا و کالی یوگا در نظر می‌گیرد که به ترتیب با عناوین عصر طلایی، عصر نقره‌ای، عصر برنزی و عصر آهن شناخته می‌شوند و سیر آگاهی باطنی انسان از معرفت اصیل سنتی و قدسی در طی این چهار مرحله به تدریج رو به کاهش می‌گذارد. به این صورت که در عصر نخست که عصر طلایی است، همۀ انسان‌ها به نحو بی‌واسطه، با معرفت الهی ارتباط دارند و اثری از گناه یا نافرمانی وجود ندارد، اما به موازات اینکه انسان در این مراحل پیش می‌رود، جنبۀ تاریک و گناه‌آلود وجود او پررنگ‌تر می‌شود تا اینکه در عصر پایانی، یعنی عصر کالی یوگا که به آن با تعابیری هم‌چون عصر آهن، عصر گناه، عصر تاریک و آخرالزمان اشاره می‌کند، آگاهی قدسی انسان به حداقل خود می‌رسد.

او تمدن مدرن را آخرین مرحله از این چرخه می‌داند که امر قدسی یا الهی را تا مرحلۀ نابودی کامل از صحنۀ حیات بشر پیش می‌برد و درست در آخرین لحظات که همه گمان می‌کنند آخرین نشانه‌های امر سنتی و قدسی در حال نابود شدن است، اراده‌ای آسمانی مداخله می‌کند و جریان را برمی‌گرداند. او به این موضوع با عنوان «ترمیم» اشاره می‌کند. در دیدگاه ما مسلمانان این مسئله این طور بیان شده که رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:

"لَا يَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّي يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً"[7]

عمر دنيا به پايان نمی‌رسد تا اينكه خداوند مردی از اهل‌بيت من برانگيزد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است؛ او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.

اما ظلم چیست؟ در نگاه اول اتفاقات تلخی که در دنیا می‌افتد، مثل کشتن آدم‌های بی‌گناه، بی‌عدالتی، فقر و...، ظلم‌هایی هستند که دنیا را پُر کرده، ولی ظلم اصلی هیچ‌کدام از این‌ها نیستند! این‌ها همه تبعات ظلم هستند! ظلم اصلی، ظلم به نفس و توجه به دنیاست و غفلت از اینکه انسان بفهمد به نفسش ظلم کرده و باید به سوی پروردگارش برگردد. انسان فراموش کرد که با توجه کردن به دنیای فانی، از بهشت باقی هبوط کرده و باید توبه کند و برگردد. همان کاری که آدم و حوا انجام دادند:

"قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ"[8].

غالب انسان‌ها امروز گرفتار این ظلمت هستند و زیان‌کار! حتی ما که فکر می‌کنیم برای خدا زندگی می‌کنیم و کارهایمان برای خداست، اگر دقت کنیم می‌بینیم که اسیر جلوات دنیا شدیم و راحت‌طلبی و دنیاخواهی فرهنگمان شده و از فرهنگ و روحیۀ دینی چیزی به غیر از یک‌سری اعمال ظاهری، نمانده است.

برمی‌گردیم به دیدگاه رنه‌گنون دربارۀ ویژگی‌های آخرالزمان. او سیطرۀ کمیت بر کیفیت، حاکم شدن نظریۀ مکانیکی و مذهب ماتریالیسم، حاکم شدن آهن و فراگیر شدن صنایع فلزی، انحطاط پول و پشتوانه‌های واقعی آن، اصالت پیدا کردن آمار و پندارهای آماری، همگانی شدن علم، گسترش مذاهب و عرفان‌های دروغین، واژگون شدن رمزها و زوال دیدگاه تمثیلی، فراگیر شدن روان‌کاوی، به هم ریختن امر ذهنی و امر روحانی، گسترش غیب‌گویی‌های دروغین و روحانیت معکوس را از ویژگی‌ها و علائم آخرین مراحل آخرالزمان می‌داند که تمدن جدید به تمامه به آن‌ها جامۀ عمل پوشانده است.

او می‌گوید: دل‌مشغولی نسبت به پایان دنیا ارتباط نزدیکی با حالت عمومی ناآرامی ذهنی‌ای دارد که در حال حاضر در آن زندگی می‌کنیم؛ نگرانی مبهم در مورد یک پایان (که در واقع نزدیک است) به نحو کنترل‌ناپذیر بر تخیلات بعضی از افراد اثر می‌کند و به نحو کاملاً طبیعی باعث بروز تصوراتی می‌شود که بی‌نظم و ترتیب و اغلب به نحوی درشت مادی‌اند. افرادی هستند که احساس مبهمی دارند نسبت به این‌که چیزی دارد به پایانش نزدیک می‌شود، بدون اینکه بتوانند ماهیت یا میزان تغییری را که پیش‌بینی می‌کنند به طور دقیق تعریف کنند.

رنه‌گنون اعتقاد دارد تمدن غرب با سرعتی سرسام‌آور به سمت فاجعه‌ای عظیم رهسپار است. او اعتقاد دارد علم جدید از زمانی که پیوند خود را با الهیات قطع کرد و به بیان دیگر از ریشه‌های خودش برید، دیگر برای تبیین‌های خودش از هیچ یقین مطلقی شروع نمی‌کند و فقط به ملغمه‌ای از احتمالات و تخمین‌ها و یا به ساختارهایی کاملاً فرضی که محصول صرف خیالبافی فردی‌اند، تقلیل یافته است. او به شدت با سازگار کردن تعالیم دینی و سنتی با علم مدرن مخالف است و آن را از اساس، یک توهم می‌داند.

او می‌گوید علم در دنیای ماقبل مدرن همۀ موجودیت خود را به «اصول» متصل می‌کرد و این اتصال همان چیزی است که علم جدید از آن خودداری می‌کند. برداشت مدرن مدعی استقلال علوم از فلسفه و الهیات است و هر امر فرازمینی و غیرمادی که فراتر از قدرتِ درک علوم جدید باشد را با حماقتی خنده‌آور نفی می‌کند.

هدف از بیان دیدگاه‌های ایشان این است که شاید باعث شود که ما دیدمان نسبت به‌دنیای ابزاری و این زندگی‌هایی که برای خودمان ساخته‌ایم عوض شود و یک مقدار طالب زندگی معنوی و طالب تاریخ حقیقی خودمان باشیم. ان‌شاءالله.

 


[1]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 56.

[2]- سورۀ بقره، آیۀ 255.

[3]- سورۀ اعراف، آیۀ 89.

[4]- سورۀ اعراف، آیۀ 156.

[5]- سورۀ بقره، آیۀ 115.

[6]- سورۀ بقره، آیۀ 286.

[7]- بحار الأنوار، ج‏51، ص81.

[8]- سورۀ اعراف، آیۀ 23.

 



نظرات کاربران

//