
تنوع و تجدد
در ادامۀ بحث «شیطان شناسی» (جلسۀ هشتادم ، 17 صفر 1438) به تبیین موضوع « تنوع و تجدد » میپردازیم.
خطبۀ 129 نهجالبلاغه را خواندیم که معرفی میزان و معیار بود برای اینکه خود را وزن کنیم و بسنجیم. تا اینجا از دِینی گفتیم که در مدت محدود دنیا بر عهدۀ ماست و هرگز قابل چشمپوشی نیست. دیدیم اگر به دنیا اصالت دهیم، ما را اسیر خود میکند. البته قدیم که دنیا بسیط بود و کمتنوع، اسارتش گرفتاری کمتری داشت. اما امروز با این همه ترکیب و تنوع اگر اسیر دنیا شویم، کارمان تمام است.
گفتیم قرار نیست در ظاهر، دنیا را کنار بگذاریم. آنچه مشکل میسازد، این روحیه است که به خاطر تکنولوژی و رفاه نوین، ممنون غرب باشیم و غافل از تمام آفاتی که به جسم و جانمان میرساند، آن را کعبۀ آمالمان بگیریم. چون اگر جلوات دنیا را اصیل ببینیم و به آنها تعلق پیدا کنیم، از دریافت پندهای صادقانۀ دنیا کر و کور میشویم. با اینکه نه تنها دنیای طبیعی، بلکه حتی جلوات تکنولوژی هم به ما پند میدهند و با خرابی، کهنگی و از مد افتادن نشان میدهند که فانیاند.
پس اگر باطن دنیا را میدیدیم، هرگز به جلواتش دل نمیبستیم و به خاطرشان ناراحت و خوشحال نمیشدیم. ولی ما چنان به دنیا و به ويژه تکنولوژی انس گرفتهایم که هرگز ظلمی را که به ما میکند، ندیدهایم و تحملِ نبودش را نداریم. حتی برخی میگویند: امام زمان(عجّلاللهفرجه) هم با همین تکنولوژی کار میکند. مثلاً میپندارند اینکه در روایات آمده یاران حضرت با دیدن کف دست خود، همه چیز را میفهمند، همین موبایل است که قرآن و مفاتیح و رساله و کتب مختلف را در خود جای داده است! غافل از اینکه تکنولوژی امام، چیزی نیست که استفادهاش این همه ضرر داشته باشد.
متأسفانه ما با همین تکنولوژی وفق پیدا کردهایم و این سیستم چنان در زندگیمان پررنگ شده که دیگر فکرمان را حتی برای امور دنیا به کار نمیاندازیم، چه رسد به امور آخرت؛ چون همه چیز را با یک دکمه جستجو میکنیم. اصلاً این جلوات به ما مجال نمیدهد که بیندیشیم فلسفۀ بودنمان چیست، چرا از دنیا استفاده میکنیم و آیا آنها باید در ما تأثیر بگذارند یا ما در آنها. لذا همین فرهنگ را به عنوان تمدن میپذیریم و با همین جلوات، احساس شخصیت و هویت میکنیم. اگر داشته باشیم، خود را بالا میبینیم و اگر نداشته باشیم، خجالت میکشیم و فکر میکنیم چیزی کم داریم. حال آنکه اینها نباید صاحب دل و اندیشه و روحیۀ ما شوند.
علاّمه(رحمةاللهعلیه) میفرماید: «مردمی که از شراب منفعت و لذت و خودخواهی سرمست میشوند، به طور ضروری فرهنگ و معنویت و اخلاق حتی مذهب و انسانیت و همۀ عناصر سازندۀ انسان را بیش از خواب و خیالی غیر قابل تعبیر و تفسیر تلقّی نمیکنند.»[1]
این ملازمهای قطعی است که دل بستن و گرایش به دنیا، معنویت را کنار میزند. مذهب از بین نمیرود، اما روح مذهب میرود؛ درنتیجه افرادی میمانند که ظاهر مذهبی دارند، اما ارتباط با غیب ندارند. وقتی این فرهنگ در جامعه عمومی شود، مردم فقط به ثروت و ظاهر خود اهمیت میدهند. مثلاً حاضرند از نان شبشان بزنند یا از دیگری قرض بگیرند و با مواد گوناگون یا جرّاحی، خود را زیبا کنند. برخی حتی سلامت خود را برای زیبایی ظاهرشان به خطر میاندازند. با پذیرش این سبک زندگی، امروز دیگر استجابت دعا، حضور قلب در نماز، رؤیت حق، ادراک حقایق قرآن، رهایی از خودیها، رابطۀ دوستانۀ پدر و مادر با فرزند، زندگی بدون گناه و... برای همۀ ما خوابی بیتعبیر است. چون با این دنیای متنوع، همه از غیب جدا شدهایم. دلهایمان از هم دور است و دیدههایمان از هم در فرار. دیگر وقت آن رسیده که انقلاب کنیم و به این زندگی قانع نباشیم.
امروز در دنیا همه، داد عدل و صلح دارند، اما غافلاند از ستیزههای آمریکا! مثل آن خرگوش که برای شیری از عدالت میگفت و شیر به او پاسخ داد: «حرفهایت متین؛ اما از چنگال تیز من چیزی نگفتی که آن را چه کنم!» آن چنگال تیز نه تنها در بیرون، بلکه شیطانِ درون ماست. ما هم با اینکه فکر میکنیم خود را میشناسیم، از آن بُعد وجودمان غافلیم و فقط «مرگ بر آمریکا» میگوییم.
بیانیۀ کانادا بحران کنونی را در راستای دید علمی به انسان و جهان میبیند. اما علامه(رحمةاللهعلیه) این نکته را نقد میکند و میفرماید: «علم، روشنایی است و با نظر به ذات و ماهیتی که دارد، هیچ بُعدی از ابعاد انسان و جهان را حذف نمیکند. زیرا علم نمیتواند آنچه را واقعیت دارد، انکار کند. انسان همانگونه که میتواند خود را در مقابل واقعیت قرار داده، با کمال خصومت با آن، دروغ بگوید، میتواند با تکیه بر نیرومندی و هوسهای شیطانی خود، مفهوم انسانیت را از دیدگاههای علمیاش حذف کند یا برای تضادورزی با آن اقدام نماید.»[2]
منشأ وضع کنونی که در آن پیشرفت و راحتی بدن، جای آرامش، سعادت ابدی و عروج روح نشسته، پیشرفت علم نیست؛ بلکه «منِ» تربیتنیافته و در حجابِ ماست. علم، نور است و حقیقت دارد. اما وقتی ابزار رسیدن به دنیا شود، دین و کمالات را سست میکند. شاید امروز این مسئله را درک نکنیم. اما پیش از انقلاب کاملاً محسوس بود و مثلاً هرکس مدرسه میرفت، باید حجابش را کنار میگذاشت؛ یعنی با دین نمیشد علم آموخت! امروز هم با اینکه مثل قبل نیست، باز به علم اصالت میدهند و بسیاری مدارس و خانوادهها در عمل، آن را مهمتر از دین و اخلاق میدانند. البته منظور این نیست که علم را رها کنیم؛ بلکه باید ارزشها و فرهنگ خود را بسازیم و سراغ علم برویم.
در قسمت دیگری از بیانیه آمده بود: «فقر ایدئولوژیکی همراه با نگرش انسان به خود به عنوان چرخدندانۀ ماشین جهان موجب کاهش ارزشها میشود.» اما باید گفت هرچند معرفت و ادراک در انسان گم شده، نور فطرتش از بین نرفته و این در همۀ انسانها بدون استثنا صادق است. همگان اسم «علیم» الهی را در وجود خود دارند و میتوانند عالم به علم وجودی و فطری شوند. همه به خود، آگاهی دارند و با همین آگاهی میتوانند سود و زیان حقیقی جانشان را بفهمند؛ حتی اگر دین برایشان نیاید. البته شرایط در درک این آگاهی، بیتأثیر نیستند؛ اما علت تامّه، خود انسان است. پس نمیتوان گفت او به جبر دچار فقر ایدئولوژیکی شده است.
علاوه بر فطرت، در همین دنیای پر از جهل و تباهی، هستند کتابها و نیز افرادی که حق را میگویند و آگاهی میدهند. اگر ما به آگاهی نمیرسیم، مشکل در خودخواهی خودمان است. کشتی نوح در شهر، راه نیفتاد که تکتک مسافران را سوار کند؛ بلکه درش باز بود تا هرکس میخواهد، سوار شود. ایدئولوژی با جان انسان، عجین است. اگر بگردیم، حتماً در خانواده، محله و اجتماع خود، حجتی پیدا میکنیم که آگاهتر از ما باشد و فنای جهان را به ما هشدار دهد. اما خودمان نمیخواهیم آنان را ببینیم. اگر هم ببینیم، فقط التماس دعا میگوییم و نمیخواهیم سبک زندگی و سیستمشان را بپذیریم؛ چون برایمان هزینه دارد. پس خودمان باید منقلب شویم و کاسۀ وجودمان را به طرف حق برگردانیم.
در بیانیه آمده است: «مبنای عقلانی در مورد شناخت ماشینی بشر، ارزش خود را از دست داده است.» اما علامه(رحمةاللهعلیه) میفرماید این دیدگاه در هیچ زمانی مبنای عقلانی نداشته است تا در دوران ما ارزش خود را از دست بدهد! بلکه بهتر است بگوییم: امروز بشر متوجه شده که عقلانی تلقّی کردن شناخت ماشینی بشر، بر او تحمیل شده و او را به انحراف کشیده است. پس هرگاه بخواهد، میتواند این تلقین غلط را کنار بزند؛ اما همین کار آسان، برای هوای نفس، سخت است، چون از خود گذشتن میخواهد. و البته اگر شجاعت این کار را یافتیم، حتی اگر همه چیزمان را از دست دهیم، محکم میایستیم و با امواج پیش نمیرویم.
نکتهٔ دیگر آنکه بیانیه گفته جامعه باید به ارزشهای فرهنگهای پیشین برگردد؛ اما علامه(رحمةاللهعلیه) میگوید: فرهنگ روحی و معنوی. زیرا فرهنگهای قبل لزوماً مطلوب نبودند و اگر اشکال نداشتند، انقلاب علمی علیه کلیسا نمیشد. پس باید به تاریخ اصلی وجودمان برگردیم، بفهمیم از کجاییم و فرهنگ روحمان را بشناسیم. تاریخ ما غیب است؛ نه غایب بودن، بلکه بطن و درون. اشکال فرهنگهای پیشین هم همین بوده که بطن را نمیدیدند و به سطح مذهب بدون روح و حقیقتش گرایش داشتند.
علاوه بر این، فطرت انسان با کهنگی و برگشت به گذشته، سازگار نیست. تاریخ وجود و فرهنگ روح ما فطرت است که تنوعطلبی و بقاخواهی دارد. پس ما هرچه را دوست داریم، چه درست و چه غلط، براساس فطرتمان است. حتی اگر در دنیا به یک جلوه قانع نیستیم، به دلیل همین فطرت است. اما همان خدا که فطرت را در درون ما نهاده، شرایط ظهور و غایتش را نیز گذاشته[3] و فرموده: اگر از من هستید -"إِنَّا لِلَّهِ"- که بینهایتم، شدنتان هم باید به سوی بینهایت باشد -"إِلَيْهِ الْمَصيرُ"[4]-؛ و اگر بینهایتجویید، باید بینهایتسو حرکت کنید.
اما اگر این است، پس چرا خداوند ما را در دنیا گذاشته که به جای بینهایت، جذب این جلوات شویم؟ در پاسخ باید گفت: ما بهانهای نداریم؛ چون هرچه او در دنیا گذاشته، با فنا و خرابیاش با ما حرف میزند و میگوید که بینهایت نیست. مثلاً بدن را بیمار و پیرشونده گذاشته، پوست را چروکشونده، مو را سفیدشونده، طلا و جواهر را قابل گم شدن و دزدیده شدن، زندگی را قابل خراب و حتی تمام شدن با سیل و زلزله و... .
خداوند جلوات را فانی آفریده تا ما بفهمیم اینها غایت و مطلوب درونمان نیستند. هرچه هم بخواهیم و بکوشیم جلوی فنایشان را بگیریم، نمیتوانیم و مثلاً حتی اگر چین و چروک پوست را صافتر کنیم، روحیه و حالات پیری را نمیتوانیم عوض کنیم. چون بینهایت نزد خداست و او میخواهد ما را به آغوش خودش بکشد. جلوات دنیا هم فقط برای مسیر حرکتمان هستند تا ببینیم فانیاند و دنبال باقی برویم تا به او برسیم. مثل اسباببازی برای کودک که باید استفاده کند تا بزرگ شود و استعدادهایش رشد یابد؛ نه اینکه نگاهشان کند و چنان به آنها دل ببندد که از ترس خراب شدنشان، بازی هم نکند!
ما تنوعطلبیم و نمیتوانیم یکنواخت باشیم. لذا خداوند آخرین دین را طوری قرار داده که هزاران سال هم بگذرد، باز نو است و نه تحریف و تغییر برمیدارد، نه کهنه میشود. پس نه به فرهنگ پیشینیان، بلکه باید به فرهنگ دینی برگردیم که ما را هرلحظه نو کند. حقیقت تغییر، برگشت به وجود و ولایت است که نو به نو جلوه میکند. اما کسانی که این را نمیفهمند، میپندارند تحجّر و برگشت به فرهنگ گذشته است.
البته اگر تاریخ به امامان شیعه فرصت میداد که فرهنگ اصیل ولایی را پیاده و تثبیت کنند، سخن از بازگشت به فرهنگ پیشینیان درست بود. اما امروز بازگشت به فرهنگ گذشتگان، یعنی تکرار اشتباهات آنان. پس درواقع باید فرهنگ گذشته را بازبینی کنیم و مورد تفکر قرار دهیم تا فرهنگی جدید برآید. چنانکه در ادعیه و روایات آمده امام زمان(عجّلاللهفرجه) فرایض و سنن را تجدید میکند. نه به این معنا که ظاهر و وقت و رکعات نماز را تغییر دهد؛ بلکه نمازگزار را نه در خیال، بلکه در واقعیت عینی به تمام عوالم جبروت و ملکوت و ناسوت میبرد. ما امروز این را نمیفهمیم؛ چون فقط در ناسوت، نماز خواندهایم و به همین دلیل، نماز برایمان تکراری است. اما اگر امروز گوشهای از این نو شدن را تجربه نکنیم، معلوم نیست فردا سرگردان نشویم و به امام اعتراض نکنیم.
تنها راه رهایی بشر، شناخت بذرهای انسانی در وجود و بازگشت به معنویات است، تا با انقلابی درونی برای ویران کردن سیستم غلطی که ساختهایم، شخصیت نوی از خود بسازیم و به فطرت بینهایتطلب و تجددگرایمان پاسخ گوییم. عالم ماده فقط تنوع دارد، نه تجدد؛ و هر چیزش هم به نظرمان نو باشد، زود کهنه میشود. پس نه با ازدواج، نه فرزند آوردن، نه صاحب دختر یا پسر شدن، زندگی ما نو نمیشود و جز مدتی کوتاه، از یکنواختی درنمیآید. تجدد فقط در عالم معناست. به همین دلیل، علوم و معارف هیچگاه کهنه نمیشود و همیشه تازگی دارد. پس اگر میخواهیم همه چیز برایمان یکنواخت نباشد، باید در عالم معنا برویم که هم جلال و هم جمالش تازه به تازه رخ مینماید و حتی جلالش از شدت تازه بودن، لذیذ و زیباست. برخلاف دنیا که هم خوشیها و هم سختیها و فشارهایش تکراری است. حتی صنعت با همۀ پیشرفت و تنوعش، چند روز میماند و زود از مد میافتد.
متأسفانه ما از بس با دید مادی همه چیز را میبینیم، برایمان سؤال است که چطور بهشتیان از زندگی ابدی خسته نمیشوند و حوصلهشان سر نمیرود! چون نمیفهمیم در سودای عقل، عوالمی هست که هرچه در آن باشد، وسعت میدهد و انرژیزاست. برخلاف چیزهایی که در دنیا به دست میآوریم و یا خانه و کمدمان را تنگ میکنند یا فکر و خیالمان را و یا به وجودمان ضیق میدهند.
علامه(رحمةاللهعلیه) در ادامه، قسمت دیگری از بیانیه را به محک نقد میکشد و میفرماید: «گفته شده نوع بشر حداكثر بهرهگيرى را از جهان خارج مىکند. بهتر اين بود كه به جاى «نوع بشر» میگفت: قدرتمندان و آنان كه داراى مهارتهاى متنوع بهرهبردارى از مواد مفيد زمين در خشكى و درياها و فضاها هستند، از جهان خارجى حداكثر بهرهبردارى را مىکنند.»
قدرتمندان، تمام منابع خشکی و دریا را به خود اختصاص دادهاند و پسمانده مصرف آنان به بقیه میرسد. بقیه به غلط، خیال میکنند سهمی از منابع دارند. قدرتمندان هم با مواردی مشابه این بیانیه، قدری از حقیقت پشت پرده را میگویند تا ظاهراً ابراز همدردی کنند و عمق دروغشان معلوم نشود. اما این، تغییری در اصل ماجرا ندارد و در این بحران که علوم اصطلاحی در حیات معقول به بنبست رسیدهاند، تنها راه چاره، توجه به بُعد معنوی وجود انسان است.
[1]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج22، ص181.
[2]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج22، ص182.
[3]- هر نیاز و طلبی در درون ما باشد، حتماً خداوند پاسخ و زمینهاش را در بیرون برایمان گذاشته است.
[4]- سورۀ مائده، آیۀ 18 : گردیدن و شدن به سوی اوست.
نظرات کاربران