
رحمت رسالت
در ادامۀ بحث (جلسۀ سی و سوم ،17ربیع الاول 1437 ) به تبیین موضوع «رحمت رسالت» میپردازیم.
امروز ولادت رسولاکرم(صلّیاللهعلیهوآله)و رئیس مکتب شیعه، امام صادق(علیهالسلام) است و برای بهره بردن از این یومالله باید پیغام اصلی آن بزرگواران را دریافت کنیم، وگرنه از جشن و شادی بهره نمیبریم. از این رو امروز سرّی از اسرار رسالت را بررسی میکنیم تا درونمان برای تبعیت و همراهی آن رسول اعظم، آمادهتر شود.
میدانیم انسان برای تعالی و رشد وجودی، به شرایطی نیاز دارد که سفرۀ آن بی هیچ کم و کاست در سیر نزول برایش مهیّاست. از سوی دیگر، سرنوشت او مکتوب دستان خودش است، نه تعیینشده از سوی حقتعالی؛ که در آن صورت، جبر میشد. خداوند فقط شرایط را در اختیار انسان گذاشته و به او قدرت انتخاب داده تا مسیر رشدش را برگزیند. دیگر خود انسان است که لحظه به لحظه سرنوشت خود را میسازد؛ و هرچه باشد، چه سعادتی، چه شقاوتی، به گردن خودش است: "وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً"[1].
این کتاب سرنوشت، همین امروز نوشته میشود؛ منتها منشورش در قیامت است و انسان هرچه را برای خود ساخته، آنجا میبیند. خداوند همۀ شرایط و امکانات را برای خودسازی انسان آماده کرده؛ اما چون غنی محض است، چیزی از او کم نشده و بخلی ندارد که بخواهد آنچه را داده، پس بگیرد یا از آن، حساب بکشد و بازخواست کند.
خود انسان است که مسیر شقاوت را میرود و راهی در پیش میگیرد که عاقبتش مجازات است؛ نه اینکه خدا او را مجازات کند. خدای سریعالحساب هم در وجود و تعیّن انسان، حسابگر است؛ یعنی اعمال و انتخابهای انسان، پیوسته او را میسازد و درواقع به حساب خودش واریز میشود. به همین دلیل در روز رستاخیز، حسابگری او برای خودش کافی است؛ "اقْرَأْ كِتابَكَ كَفی بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً"[2].
اما چرا افسار کار، این گونه به دست خود انسان سپرده شده است؟
ببینید؛ مادر همۀ شرایط را برای فرزندش آماده میکند؛ اما در ابتدا خود اوست که از تغذیه، نظافت و امنیت دادن به او لذت میبرد. و از آنجا که قرار نیست کودک همیشه نابالغ و ضعیف بماند، وقتی بزرگتر شد، مادر باید شرایط را طوری قرار دهد که خود فرزند بتواند لذت رفع نیازهایش را بچشد. آن وقت فرزند میتواند خَلف باشد و در جهت رضای مادر و خیر و صلاح خود حرکت کند، یا قدر نداند و با شرایطی که مادر برایش فراهم کرده، خود را به مهلکه بیندازد. اما هر طریقی را که انتخاب کند، هیچ گاه مادر به او نمیگوید: شیرم را پس بده یا حالا که بزرگت کردهام، جبران کن!
خدا نیز عاشق بندگانش است و همه کار برایشان میکند. اما وقتی به بلوغ رسیدند، میخواهد خودشان زیباییها را درک کنند و از کمال انسانی لذت ببرند. حال اگر کسی از شرایط درست استفاده کرد، گوارای وجودش؛ بهرهاش این است که سرنوشتش را زیبا میسازد. اما اگر درست استفاده نکرد، خودش شقی میشود. به فرمایش قرآن کریم:
"مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً."[3]
هركس هدايت پذیرد، برای خودش هدايت يافته و آنكه راه گم کند، به زيان خود گمراه شده است؛ هيچ كس بار ديگری را به دوش نمیكشد؛ و ما هرگز مجازات نمیکنيم، مگر آنكه پيامبری مبعوث كرده باشيم.
خداوند از هیچ کس طلبکار نیست و نه تنها همه چیز داده، بلکه پیوسته و هر لحظه فیضش جاری است. او سرنوشت انسان را به دست خودش داده؛ اما تا آخر بالای سر اوست و هرگز رهایش نمیکند. مثل مادری که هرچند فرزندش را مستقل بار میآورد، همواره مراقب اوست تا اگر لازم شد، باز دستش را بگیرد. خدا میداند که ممکن است بندگانش از امکانات اسمائی درست استفاده نکنند. از این رو یک راهنما میفرستد تا برایشان یادآور حق باشد. با اینکه حتی بدون آن هم، حجت بر همه تمام شده و خدا با فطرت الهی، خوب و بد را در درون به انسان شناسانده است.
شأن خداوند، تحمل عذاب بنده را ندارد و خداییاش برنمیتابد که نقص او را ببیند. لذا طبیب مهربانی فرستاده تا تعادل مزاج انسانیت را برقرار کند؛ کسی که خودش نیز تمام نیروهای متضاد انسانی را دارد و همه را تعدیل کرده است. انبیاء، سفیران الهی هستند که آمدهاند تا طریقۀ درست استفاده از امکانات الهی را نشان دهند؛ و محمد(صلّیاللهعلیهوآله) معشوق خدا، سفیری است که او نیز تحمل نقص و عذاب بندگان را ندارد و حاضر است برای هدایت آنان جانفشانی کند: "لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ"[4]. سیاه و سفید، فقیر و غنی، غرب و شرق و... هم برای او فرق ندارد.
این سنت خداست که چیزی برای بندگانش کم نگذاشته؛ ولی ما ممکن است برای خود کم بگذاریم. لذا او که دوستمان دارد، میخواهد با رسالت، جلوی این امکان را هم بگیرد تا دچار عذاب نشویم. پس طبق قول معروف نمیتوانیم بگوییم: «عِقاب بدون بیان، برای خدا قبیح است»! زیرا او همه چیز را آماده کرده و راه هدایت در درون انسان، روشن و بیانشده است؛ پس هیچ کس عذری ندارد. ارسال رُسل هم لطف و منّت حقتعالی بر ماست، نه وظیفۀ او؛ و حال ببینیم با این همه لطف و عنایت، ما با خود چه کردهایم!
هدایت، مراتب دارد. اول، هدایت عامّ تکوینی است که شامل همه شده است: "رَبُّنَا الَّذي أَعْطی كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی"[5]. پس اگر هم پیامبری نمیآمد، ما هادی داشتیم؛ چون خلقتمان همراه با هدایت است. حتی وجود مادی ما نیز تحت این هدایت است و قوا و اندامهای بدنمان، کار خود را میدانند. ما بی آنکه کسی یادمان دهد، میبینیم، میشنویم، و...؛ نفع و ضررمان را هم تشخیص میدهیم و برای رشد و سلامت خود میکوشیم.
اینها از هدایت عامّ تکوینی است که مخالفت با آن، سبب عذاب نیست؛ اما چون امکان خطا هست، خداوند هدایت تشریعی را میفرستد؛ چراکه "ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً". انبیاء میآیند تا آنچه را انسان دارد، به او یادآوری کنند و شرایط ظهورش را نشان دهند تا پیچ و تاب بیهوده نخورد؛ حتی قرار نیست شرایط را آماده کنند، چون خدا آماده کرده است. این رسالت، هدایت عامّی است که شامل همگان شده تا در مسیر عذاب حرکت نکنند؛ اما همه نمیپذیرند: "إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً"[6].
پس داشتن شرایط کمال و این دو هدایت عام، کافی نیست. باید به هدایت خاصّ تشریعی برسیم؛ و هدایت خاصّ، از آنِ کسانی است که در مسیر فطرت و شریعت، برای ترقّی و تکامل انسانی تلاش میکنند و هرچه میکنند، برای خداست: "وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين"[7]. آنان پیوسته در جهادند که حتی لحظهای چشم از دیدن خدا نبندند. محسن کسی است که مسیر احسان را برگزیده و در هر کاری خدا را میبیند؛ یا لااقل میداند و میبیند که خدا او را میبیند[8]. یعنی یا محبوب است یا محب.
این هدایت خاص، شامل حال کسانی میشود که حجاب ماده، میل، هوای نفس، شأن و شئون، سخت و آسانی، پیری و جوانی و... را کنار زدهاند و یکپارچه تابع هدایت عامّ تشریعی شدهاند. لذا چشم دلشان باز میشود، حقایق عالم را درک میکنند و به عمیقاندیشی در دین میرسند. دیگر به جسم و قد و بالای پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) نیاز ندارند؛ چون او با ولایتش در بطن شریعت، آنان را راه میبرد. فقط راه نشان دادن نیست؛ بلکه گویی در آغوش گرفته و با خود میبرد؛ دیگر خودی در کار نیست و برخلاف ابتدای راه، آنان با درک این محبت و همراهی، لذت میبرند. تا درنهایت به همجواری با اولیاء میرسند و اگر از محبّین باشند، خودشان محبوب میشوند.
گروهی نیز هدایت عامّ تشریعی را گرفتهاند و نبوت را پذیرفتهاند؛ به احکام هم عمل میکنند؛ ولی با تغییر موقعیتها، احکام را به نفع شخصی خود بالا و پایین میکنند. خداوند در قرآن کریم، نمونه میآورد:
"وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ."[9]
اما ثمود را هدايت كرديم، ولی آنها کوری را بر هدايت ترجيح دادند؛ پس صاعقۀ آن عذاب خواركننده، آنان را در بر گرفت، به سبب آنچه میکردند.
آنان هدایت تکوینی را گرفته بودند، پس کوری تکوینی نداشتند. هدایت عامّ تشریعی را نیز داشتند؛ اما با اینکه حق را دیدند و فهمیدند، در مقام عمل، بر آنچه قبول داشتند، چشم بستند و خود را به کوری زدند؛ چون عمل کردن به آن برایشان سخت بود.
آنان قوم ثمود بودند و ما نیز اگرچه ظاهراً قرآن را قبول داریم و از آن تبرّک میجوییم و اگرچه نبوت را پذیرفتهایم و برای پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) جشن میگیریم، اما به دینش کامل عمل نمیکنیم و "نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ"[10] هستیم؛ چون میترسیم تنها بمانیم، طرد شویم، ضرر کنیم و... . نماز میخوانیم، اما حجاب نداریم؛ حجاب داریم، خمس و زکات نمیدهیم؛ تمام افعالمان درست است، اما اخلاقمان طبق رضای پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) نیست و...؛ نتیجهاش چیست؟ عذاب، "بِما كانُوا يَكْسِبُونَ".
چرا؟ ما از سمّ و نجاست پرهیز میکنیم، نه چون میدانیم بد است، بلکه میبینیم. در دین هم همین است؛ صِرف دانش به دین و هدایت تشریعی، برای پرهیز از گناه کافی نیست؛ و در مقابل، بینش مساوی کنش است. هدایت خاص تشریعی، همان بینش است، یعنی حقیقت گناه و نافرمانی را ببینیم تا حتی نتوانیم فکر آن را بکنیم؛ نه اینکه فقط بدانیم حرام است. ما قبح برخی گناهان را میبینیم، مثل شراب و زنا؛ و لذا هرگز حاضر نمیشویم به آنها تن دهیم. اما با اینکه میدانیم غیبت بدتر از زناست، نمیتوانیم خود را در برابر آن کنترل کنیم. یا جوانی که دلش پاک است و از نظر اخلاقی اهل غیبت و تهمت نیست، میگوید نمیتوانم حجاب را رعایت کنم؛ چون حقیقت حجاب را نمیبیند.
هدایت خاص، بینش است و اوج بینش، در مقام عصمتِ رسولان است. آنها میتوانند گناه کنند؛ ولی چون حقیقت زشت گناه را میبینند، هرگز دامنشان را به آن نمیآلایند. آنان آمدهاند تا عذاب را از ما نیز بردارند. نه اینکه بگذارند گناه کنیم و بعد عذاب را بردارند، بلکه زمینۀ گناه را بردارند تا دچار عذاب نشویم. هرچند اگر هم مرتکب گناه شدیم، مسیر توبه را میگشایند تا برگردیم و در مسیر هدایت خاص، گام برداریم.
[1]- سوره إسراء، آيه 13 : و هر انسانی، سرنوشتش را بر گردنش آويختهايم؛ و روز قيامت، كتابی برای او بيرون میآوريم كه آن را در برابر خود، گشوده میبيند!
[2]- سوره إسراء، آيه 14 : كتابت را بخوان؛ که امروز كافی است خودت حسابگر خويش باشی.
[3]- سوره إسراء، آيه 15.
[4]- سوره شعراء، آيه 3 : گويی میخواهی جان دهی، از اينكه ايمان نمیآورند!
[5]- سوره طه، آيه 50 : پروردگار ما كسی است كه به هرچیز، خلقتش را عطا کرد و سپس هدايت فرمود.
[6]- سوره انسان، آيه 3 : همانا ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد يا ناسپاس.
[7]- سوره عنکبوت، آيه 69 : و آنها كه در ما جهاد كنند، هرآینه به راههای خود، هدايتشان خواهيم كرد و همانا خدا با نيكوكاران است.
[8]- بحارالأنوار، ج67، ص196 : "الْإِحْسَانُ، أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ؛ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ يَرَاهُ".
[9]- سوره فصّلت، آیه 17.
[10]- اشاره به آیه 150، سوره نساء : به بعضی ایمان میآوریم و به بعضی کافر میشویم.
نظرات کاربران