
دنیا، بلای جان!
در ادامۀ بحث «شیطان شناسی» (جلسۀ هفتاد و نهم، 16صفر 1438) به تبیین موضوع « دنیا، بلای جان! » میپردازیم.
بیانیۀ جمعی از دانشمندان را در نگرانی برای بقای حیات بشری خواندیم و دانستیم اگر به معرفت و آگاهی لازم نرسیم، حیات بشر در زمین رو به انحطاط میرود و ما را هم با امواجش میبرد. باید با وحدت قلوب، به یک تفکر ناب غیبی برسیم و با درک بطلان نظام مادهگرایی، زمینه را برای باز شدن دستهای دردمندان و عاشقان حقیقی کمال انسانی آماده کنیم.
شاید اگر همان زمان که علامه این مطالب را منتشر کرده بود، آنها را میشنیدیم، نمیفهمیدیم و باور نمیکردیم. اما امروز متأسفانه به راحتی میبینیم محیط زیست دچار چه بلای جبرانناپذیری شده که اگر فکری به حالش نکنیم، نابودی کرۀ زمین را در پی خواهد داشت. امروز در تمام دنیا صاحبان ثروت، قدرت و سیاست، هرکدام در تنازع بقا برای بیشتر داشتن هستند. در بین ما نیز به نوعی انعکاس این سیر دیده میشود. پس منتظر چه هستیم؟ آیا توقع داریم نظامهای غربی به خود آیند و فکری به حال بشر کنند؟ منتظریم سایر جوامع بفهمند و کاری کنند؟ نکند چشممان به ثروتمندان و قدرتمندان جامعه است!
این حرفها برای کسانی است که در وجودشان حتی ذرهای از ایمان به غیب مانده و میبینند خدا دنیا را اینگونه که امروز هست، نیافریده؛ لذا حتی اگر رفاه نسبی داشته باشند، در دلشان به این سیستم راضی نیستند. اینان باید بفهمند و جهاد کنند؛ آن هم نه فقط برای دفع رذایل شخصی و رسیدن به کمال خود، بلکه برای احیای حیات بشری و انسانی. علاّمه جعفری از قول انیشتین مینویسد:
«اخیراً با یکی از شخصیتهای باهوش آمریکایی که در ظاهر مردی صاحب حسننیت بود، مذاکره میکردم و به او تذکر دادم که خطر جنگ جدیدی بشر را تهدید میکند و اگر چنین جنگی درگیرد، احتمالاً نوع بشر منهدم خواهد شد و فقط تشکیلاتی که فوق ملتها باشد، میتواند از چنین خطری جلوگیری کند. اما با نهایت تعجب دیدم که چنین جواب داد: چرا شما این اندازه مخالف با انهدام نوع بشرید؟!»[1]
علاّمه، علت این پاسخ صریح و عجیب را فرسودگی حیات بشری میداند که ناشی از سوءاستفاده از امتیازاتی است که خدا در این دنیا به بندگان خود داده است. انیشتین نیز این سخن را سخن کسی میداند که کوشش بسیار کرده تا تعادلی در وجود خود ایجاد کند؛ ولی موفق نشده و حتی امید موفقیت را نیز از دست داده است!
«همۀ پیامبران الهی در گذرگاه قرون و اعصار فریاد زدهاند: سودجویی و لذتخواهی باید به پیروی از صیانت تکاملی ذات باشد، نه بر مبنای «دلم میخواهدِ» مطلق که به تنهایی تیر خلاص بر همۀ قوانین انسانی است.»[2]
اما گویی انسانها این پیام جدی را شوخی گرفتهاند و درنتیجه طبق بیانیه، تمام منابع مادی طبیعت و نیز منابع غیبی عقل و نبوغ بشر را در جهت جنگ به کار گرفتهاند تا بر یکدیگر پیروز شوند. قدرتمندان سفیه با سلطه بر ضعیفان، همۀ منافع طبیعت را تصاحب کردهاند و همه را در ساخت جنگافزارهای کشنده و وسایل لذایذ زودگذر به کار بردهاند. آنان خود را پیشتاز تکامل و ترقّی میدانند و معتقدند بشر را از مس بودن به طلا شدن رساندهاند. اما درواقع روح بیمنتهای انسانی را محدود کردهاند تا قدرت بیشتری بر ملل ضعیف داشته باشند.
در این دنیا آنان هم که قصد جنگ ندارند، باید آمادۀ دفاع شوند. حال تصور کنید اگر تمام مغزهای متفکر در این جهت بروند، چه کسی در وادی عقل کلی و روح انسانی کار کند؟ اینجاست که نقش و مسئولیت زنان، بیشتر احساس میشود. اما زنان هم باید مراقب باشند فریفتۀ وسایل تولید لذّات زودگذر نشوند. متأسفانه امروز مدهای روزبهروز کالا به بازار میآید و در تبلیغات و آگهیها نیز آنها را به عنوان تمدن روز، مورد طلب و نیاز ما نشان میدهند؛ چه کالاهای الکترونیکی و دیجیتالی، چه خوراکیها، چه دکوراسیون و چه سایر ابزار زندگی.
امروز دیگر در حرمهای ائمه(علیهمالسلام) هم به جای قرآن و مفاتیح، گوشیهای موبایل در دست مردم است! چون آنقدر تبلیغ شده و سبک زندگی هم مطابق آن تغییر داده شده که همه، این ابزار را به عنوان نیاز ضروری خود باور کردهاند و نمیتوانند بدون آن زندگی کنند. ضمن اینکه حتی اگر دنبال مدلهای بهروز نباشند، اغلب ابزار طوری ساخته شدهاند که زود خراب و بیاستفاده میشوند و باید مدل جدیدشان را خرید. غافل از اینکه موبایل در همین ظاهرش، چه اشعههای مضرّی برای انسان دارد و در باطن نیز چه افکاری را ناخواسته به جان او وارد میکند. دیروز اگر فرزندی دیر به خانه میآمد، مادرش نذر و دعا میکرد و بیشتر متوجه خدا میشد. اما امروز بدون اینکه یاد خدا بیفتد، با موبایل دنبال او میگردد و به همین راحتی ارتباطش با معنا کم میشود.
البته قرار نیست ابزار را در بیرون نخریم و کنار بگذاریم. اما نباید روحیهمان جذب آنها شود و نبودشان برایمان سخت باشد. واقعاً وسیلهای مثل موبایل که جسم و چشم و روانمان را بیمار میکند و هر روز هم باید پول بیشتری خرج کنیم تا مدل بالاترش را بخریم، چطور محبوب دل ما شده است؟!
امروز چارهای جز این نیست که همه بفهمیم و فریاد بزنیم:
از طلا گشتن، پشیمان گشتهایم / مرحمت فرموده، ما را مس کنید!
ما سالهاست «مرگ بر آمریکا» میگوییم؛ اما حاکمیت او را در زندگی خود نکشتهایم و فرهنگ باطلش فکر و جسممان را مشغول کرده و موادی را که برایمان ضرر دارد و رفاهی را که خودش تعریف کرده، به ما تحمیل میکند. فرهنگ یعنی آنچه در کل جامعه، جاری شود؛ و امروز این سبک زندگی غربی، فرهنگ ما شده است. چیزی هم که فرهنگ شود، همه طالب آن میگردند. آنها که دارند، میخرند؛ آنها هم که ندارند، خود را به آب و آتش میزنند که به دست آورند؛ اگر هم نتوانند، یا بزهکار میشوند یا افسرده و روانی. حال آنکه اگر جلوات تکنولوژی را با فرهنگ درست گرفته بودیم، الآن وضع جامعهمان این نبود.
امروز به جایی رسیده که اصلاً طبیعت کودکان برگشته و مثلاً نمیتوانند خوراکیهای طبیعی بخورند، نه اینکه نخواهند. ولی ما باز به جای اینکه فرهنگ درست را در آنان نهادینه کنیم، همچنان در پی تحمیل ظواهر دین به آنها هستیم. چون نه از پشت پرده باخبریم، نه از جلوی پرده و نه از هنرپیشگی بازیگران این صحنه! گویی هنوز هم از اینکه به فرهنگ غرب تن دادهایم، پشیمان نیستیم؛ لذا تا تحریم میآید، میگوییم: «حالا چه کنیم؟» انگار آخر دنیاست! اما مگر دیروز که هزاران ابزار متنوع نداشتیم، زندگی نمیکردیم؟
در بند دیگری از بیانیه میخوانیم: «نظامهای سیاسی و اقتصادی که تنها به منافع کوتاهمدت میاندیشند و هزینۀ واقعی تولید محصول را در نظر نمیگیرند، به خیال آنکه منابع سیاره پایانناپذیرند، به خود اجازه میدهند چنین در طبیعت دخل و تصرف کنند.اين حقيقتی است كه امروز حتی از دهان كسانی میشنويم كه زمانی كشورهایشان تحت عنوان تلاش برای ترقی، همۀ تصرفات را در همۀ اشياء، بدون قيد و شرط تجويز میكردند.»[3]
یعنی نوابغ و دانشمندان هم به کمکشان میآمدند و در دانشگاهها و مراکز علمی، این اندیشه را در قالب واقعیتهای علمی به خورد مغزهای سادهلوحان میدادند. اگر هم کسی اعتراض میکرد، به نادانی و غیرعلمی سخن گفتن، متهم میشد. اما همین تصرف بی قید و شرط در طبیعت و بهرهبرداری بیش از ظرفیتش از آن، خصومت طبیعت را به همراه آورد. چرا؟ زیرا اگر از طبیعت براساس هدف خلقت و در مسیر عبودیت استفاده کنیم، طبیعت هم در همان مسیر کمکمان میکند؛ اما اگر بی فکر و برنامه برویم، هرچه بدهد، به ضرر جسم و روحمان است. حرکت هستی بسیار هماهنگ و سازمانیافته است و اگر خلاف جهت آفرینش از طبیعت بهرهبرداری کنیم، ما را زمین میزند. نه تنها خود ما فردایی پیش رو داریم، نسلهای پس از ما نیز به طبیعت احتیاج دارند. دانستیم بهشت قیامت صغری با حکومت امام زمان(عجّلاللهفرجه) در همین زمین برپا میشود و "تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ..."[4] میگردد. اما ما با این روحیه و این طرز تفکر و فرهنگ، در آن زمین جایی نداریم.
به راستی این پیشرفت دنیایی به ما چه داده که از عقبگردش میترسیم؟! بگذاریم تمام سلولهایمان با این فرهنگ، بار بیاید؛ نه اینکه فقط بشنویم و بخوانیم و بفهمیم. اگر روزی با این فهمیدنها حس کردیم چقدر بلدیم، بدانیم که قطعاً شیطان بر ما سوار شده و با ماست. باید جانمان معنای این حقایق را بگیرد و با غیبش همراه شود. نه اینکه هر دستورالعملی را که نظام استعماری نوشت، دربست عمل کنیم؛ بی آنکه ببینیم نویسندهاش کیست! خیلی از ما همان را که نوشتهاند و با تبلیغات گوناگون به دستمان دادهاند، میخواهیم. پس امام برای چه بیاید و بر کدام فکر و انگیزهمان حکومت کند؟ مگر از هستی و حیات، چه فهمیدهایم؟ اصلاً از زمین و آسمان چه میخواهیم که او به ما بدهد؟ ما حتی نمیدانیم از خود چه میخواهیم! به مصرفکنندگانی تبدیل شدهایم که نمیدانیم بازار مصرفمان از کجا و با چه اهدافی تأمین میشود. با این حال، امام از ما غافل نیست و کار خود را میکند؛ وگرنه با این سیستم موجود، خیلی پیش از این هلاک شده بودیم. به فرمایش یکی از توقیعات:
"إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ؛ وَ لَوْلَا ذَلِكَ، لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ."[5]
همانا ما در رعايت حـال شما كوتاهی نمیكنيم و شما را از ياد نمیبريم؛ که اگر غير از اين بود، گرفتاریها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را از بين میبردند. پس تفوای الهی پیشه کنید.
یعنی توجه امام با ما هست؛ منتها برای اینکه او را ببینیم، باید اهل تقوا شویم، یعنی او را بخواهیم. تمدن، پیشرفت، لذت و... هم بخواهیم؛ اما به این شرط که ما را به محبت امام برسانند. او به عشق ما و نگرانی از اینکه زمینی نشویم، در زمین مانده است؛ وگرنه زمین، جای او نیست. در عوض، ما دلمان را از محبتهای کاذب پر کردهایم و اشتغالات زندگی فرصت نمیدهد عشق امام را درک کنیم و او را به عنوان ولی بشناسیم. لذا حتی اگر کنارمان بنشیند و بدانیم اوست، نمیشناسیمش! پس به راحتی او را پایین میکشیم تا خواستههای مادیمان را برآورده کند و اینجاست که امام میفرماید:
"قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّيعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِينُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ."[6]
همانا جاهلان شیعه و احمقهایشان و آنان که دینشان از بال پشه کمارجتر است، ما را اذیت میکنند.
واقعاً دینداری ما چه نقشی در زندگیمان دارد؟ وقتی نتوانستهایم یک خانوادۀ چهارنفری را با عشق کنار هم جمع کنیم و به لذت، محبت و آرامش حقیقی برسانیم! حتی تعادل قوا و قدرت تسلط بر اعضای خود نداریم و نمیتوانیم جلوی خواستههای کاذبمان را بگیریم. آیا این دین از بال پشه سبکتر نیست؟
امام از ما میخواهد به جای منحرف شدن به چپ و راست، در صراط مستقیم مودّت اهلبیت(علیهمالسلام) ثابتقدم بمانیم[7]؛ حتی اگر در این صراط، مدام بیفتیم و زمین بخوریم. اما درون ما ثابت نیست و مدام به افراط و تفریط میرود؛ یا در آرزوی خوشیها هستیم یا اسیر غمها. چشممان دنبال چیزهایی است که دیگران دارند و ما نداریم یا دنبال خوشیهای کاذبی هستیم که داریم. حال آنکه هیچیک از داشتنها و نداشتنها مال ما نیست و هیچیک از این غصهها و لذتها صادق نیست. اگر در صراط مستقیم باشیم، در سلامت و بیماری، فقر و غنا و سایر بالا و پایینهای زندگی، همان را جستجو میکنیم که ما را به مودّت امام نزدیک میکند.
[1]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج22، 175.
[2]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج22، 175.
[3]- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج22، ص177.
[4]- سورۀ ابراهیم، آیۀ 48 : زمین به زمین دیگری تبدیل میشود.
[5]- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص497.
[6]- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص474.
[7]- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص467 : "لَاتَمِيلُوا عَنِ الْيَمِينِ وَ تَعْدِلُوا إِلَى الْيَسَارِ وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْوَاضِحَ".
نظرات کاربران