نگاه ابزاری به دنیا

نگاه ابزاری به دنیا!

 

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 148، 6 محرم 1443) به تبیین موضوع نگاه ابزاری به دنیا! می‌پردازیم.

قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم، چند نکته را یادآوری می‌کنیم. نکتۀ اول اینکه برای آشنایی با حوادث کربلا باید به سراغ مقتل معتبر بروید و در عزاداری‌ها به جای گوش دادن به نوحه‌هایی که سند معتبری ندارند و شعرهایی که محتوای مناسبی ندارند، نوحه‌ها و روضه‌هایی را گوش کنید که مستند هستند.

نکتۀ دوم این است که حتماً اهل تحقیق و استقامت باشید. یک بحث را برای اینکه تمام مطالبش را متوجه شوید، ده‌ها بار گوش کنید. در یک ساعت سخنرانی نمی‌توان همۀ مطالب را در همان جلسه گرفت. وقتی انسان در جلسۀ تبیین معارف می‌نشیند، حتماً نور معرفت، به قلبش نفوذ می‌کند و حتی اگر به ‌اندازۀ ذره‌ای هم باشد، نور مطالب را می‌گیرد.

برای اینکه بتوانید نور بیشتری بگیرید، بارها آن جلسه را گوش کنید. این نور که به قلب انسان می‌خورد، به منزلۀ شکفتن انسانیت اوست و در این شکفتن‌ها بسیاری از آلودگی‌ها و جهل‌ها پاک می‌شود و از بین می‌رود. اگر هم سؤالی به ذهنتان رسید، برای رسیدن به جواب، عجله نکنید. بلکه سعی کنید با گوش کردن مکرر بحث، جواب را پیدا کنید.

بحث جلسات قبل دربارۀ دوستی دنیا بود و به روایاتی در این باره اشاره کردیم. در این جلسه هم به همین موضوع می‌پردازیم.

یکی از مشکلات ما به عنوان مسلمان و شیعه این است که دنیا و طبیعت را درست نمی‌شناسیم و دنیای مذموم و دنیای ممدوح را از هم تشخیص نمی‌دهیم، همین‌طور تعریف صحیح بعضی واژه‌های به‌کار رفته در آموزه‌های دینی‌مان؛ مثل «زهد» را هم نمی‌دانیم. این امور باعث شده از یک طرف جامعۀ اسلامی، همیشه عقبمانده نگه داشته شده، مسلمانان تحت‌عنوان زهد، نشسته‌اند و ثروتشان را دیگران به غارت برده‌اند. از طرف دیگر به خاطر عقب‌نشستن از دنیا، فرهنگ دشمن بر جامعۀ مسلمانان غالب شده است.

برای رفع این مشکل، باید بدانیم «کدام دنیا ممدوح است، کدام دنیا مذموم؟» و بین دنیایی که خدا آفریده با دنیایی که برای خودمان خلق می‌کنیم تفاوت قائل شویم. دنیایی که خدا آفریده وجودی است؛ خاک و آب و آتش و همهچیزش وجودی است؛ اما دنیایی که ما برای خودمان خلق می‌کنیم توهمی است یعنی یک اعتبار است که فقط در ذهن خلق شده است. باید این دو را از هم باز شناسیم.

در این رابطه و برای روشن شدن مطلب، به بیان روایاتی از سخنان حضرات معصومین(علیهم‌السلام) می‌پردازیم.

عبدالله‌ابن‌ابی‌یعفور می‌گوید:

"قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اللَّهِ إِنَّا لَنَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ نُحِبُّ أَنْ نُؤْتَاهَا فَقَالَ تُحِبُّ أَنْ تَصْنَعَ بِهَا مَا ذَا قَالَ أَعُودُ بِهَا عَلَى نَفْسِي وَ عِيَالِي وَ أَصِلُ بِهَا وَ أَتَصَدَّقُ بِهَا وَ أَحُجُّ وَ أَعْتَمِرُ فَقَالَ ع لَيْسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْيَا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَةِ."[1]

مردى به امام‌صادق(علیه‌السلام) گفت: به‏خدا سوگند كه ما همه جوياى دنيایيم و دوست داريم كه از نعمت دنيا بهره‏مند باشيم. امام(علیه‌السلام) فرمودند: از مال‏ومنال دنيا، چگونه استفاده می‌کنی؟ آن مرد گفت: رفاه خودم و خانواده‏ام را تأمين مى‏كنم و به خويشان و ارحام خود رسيدگى مى‏كنم و به فقرا و مستمندان تصدق مى‏كنم و به حج مى‏روم و به زيارت عمره مشرف مى‏شوم. امام‌صادق(علیه‌السلام) فرمود: اين‏كه دنياپرستى نيست، اين تحصيل آخرت است.

چه بسیار انسان‌هایی که به خاطر نداشتن شناخت صحیحی از دنیا، دچار زهد انحرافی شدند و با این تفکر غلط، عامل فقر و مصیبت و استثمار و استعمار جامعۀ مسلمانان، و خصوصاً شیعیان شدند.

امام صادق(علیه‌السلام) در تأیید مطلب فوق می‌فرماید:

"لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لاَ آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ"[2].

این نگاه در پرتو معرفت نفس حاصل می‌شود. اینکه لازم است انسان بداند در طبیعت برای مابعدالطبیعه‌اش چه وظیفه‌ای دارد. در اسلام رهبانیت وجود ندارد، بلکه رابطۀ انسان با دنیا طبق وظایف مشخص شده است. کسی که نفس را بشناسد، می‌داند دنیا محل رسیدن به آمال و آرزوهای شخصی و جلب سود و دفع زیان‌های جزئی نیست. دنیا خاستگاه نفس انسان است و نفس از اینجا به روحانیة‌البقا می‌رسد.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:

"الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ"[3].

آیا کسی را دیده‌اید که به جای اینکه امروز به مزرعه برسد، که فردا محصولش را ببیند، مزرعه را خراب کند؟ دنیا مزرعه است. اینجا کار انسان فقط کاشتن و پرورش دادن است، محصولش را فردا می‌گیرد. با این دید توحیدی دنیا بر آخرت مقدم است، هرچند آخرت ارزشش بالاتر از دنیاست. دلیلش این است که تا مزرعه نباشد، بذر پرورش پیدا نمی‌کند و محصول به دست نمی‌آید.

حضرت امام علی‌النقی(علیه‌السلام) در حدیثی نورانی فرمودند:

"الدُّنْیَا سُوقٌ‏ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ"[4]

دنیا بازاری است که گروهی در آن سود می‌برند و دیگران زیان می‌بینند.

دنیا برای کسی سود دارد که دنیا را به‌دست آورد و بذرهای آخرتش را با این دنیا که به‌دست آورده، پرورش دهد. کسانی که با دنیا، آخرت خودشان را آباد کردند با ضمیری آسوده از این دنیا می‌روند؛ اما آن‌هایی که آخرت خودشان را با ترک دنیا آباد کردند، توهمی آباد کردند، درواقع چیزی را آباد نکردند!

دنیا با اینکه مقدم است ولی ارزش محبت را ندارد. اولین شناخت ما در رابطۀ با دنیا این است که دنیا را ابزار بدانیم. هیچ ابزاری بماهو ابزار متعلق قلب انسان نیست. و آنچه در روایات مذموم شناخته شده، همین محبت دنیا در قلب است. کدام کشاورز را می‌شناسید که عاشق بیل و کلنگش باشد؟! تا وقتی که انسان دنیا را ابزار بداند، محبتش را به قلبش راه نمی‌دهد، و فقط به اندازۀ وظیفه‌اش از دنیا به‌دست می‌آورد. اما اگر این شناخت نباشد، انسان متوهمانه دنیا را دوست می‌دارد.

البته باید بدانیم دنیایی که ابزار است، طبیعت و بدن انسان است. و آنچه مصنوعات دست انسان است، ابزار محسوب نمی‌شود، بلکه لاشیء است. کسی که به این لاشیء‌ها دل می‌بندد، کارش از توهم هم گذشته است. دوست داشتن چیزهایی مثل لوازم خانه و...، که داخل در طبیعت نیستند، حماقت است.

دنیا فانی است، باقی نیست، پس ارزش محبت باقی را ندارد. این یک اصل است، که اگر انسان این اصل را بپذیرد، دیگر در تمام امور زندگی می‌تواند بفهمد که چگونه با دنیا تعامل داشته باشد و چه محبتی را در دلش جای دهد، چه محبتی را نه. دنیایی که فانی است؛ ولی ابزار است، باید مورد استفادۀ بهینه قرار گیرد.

اولین اثری که محبت دنیا می‌تواند بر انسان داشته باشد، غفلت از یاد آخرت است. وقتی انسان از ابدیت غافل شد، دنبال درد و درمان و خوشی و ناخوشی‌اش در دنیاست و از آنجا که دنیا فانی است، و حقیقت و هستی‌اش آخرت است، کسی که فقط دنبال دنیاست؛ مثل کسی که دچار بیماری آلزایمر است، در توهم خود نیست‌ها را هست می‌بیند و با آن‌ها سرگرم است.

امام‌علی(علیه‌السلام) دربارۀ دوستی دنیا می‌فرماید:

"إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا؛ وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ"[5]

دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‌اند، لذا كسى كه دنيا را دوست دارد و به آن عشق ورزد آخرت را دشمن مى‌دارد و با آن دشمنى مى‌كند. اين دو به منزلۀ مشرق و مغرب‌اند و انسان همچون كسى كه در ميان اين دو در حركت است، هر زمان به يكى نزديک مى‌شود از ديگرى دور مى‌گردد.

هرکس دنیا را دوست دارد، قلبش بغض آخرت را می‌گیرد. یکی از نشانه‌های بغض آخرت، ترس از مرگ است. مرگ مثل بقیۀ اسمای الهی است، ترس ندارد! کسی که از مرگ می‌ترسد، اگر از عمل خودش می‌ترسد می‌رود دنبال درست کردن عملش، نه اینکه به دوستی دنیا ادامه دهد و از مرگ بترسد.

امام‌علی(علیه‌السلام) در پرهیز دادن مردم از دوستی دنیا می‌فرماید:

"إنْ كُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِكُم حُبَّ الدُّنيا"[6].

این بدن انسان که همان دنیای متصل اوست، ابزاری است برای ساختن بدن اصلی او، حال اگر مورد محبت انسان قرار گیرد، طوری که همۀ هم و غم او خوشی و ناخوشی این بدن باشد، از بدن اصلی غافل می‌شود. وقتی نفس کارش با این بدن تمام شود، باید با بدنی سر کند که بدون توجه ساخته شده است. و این موضوع چه درد بزرگی است برای انسان!

امام‌علی(علیه‌السلام) دربارۀ مشکلات دنیادوستی می‌فرماید:

"وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ"[7]

آن كس كه قلب او با دنيا‌پرستى پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است؛ اندوهى رها نشدنى ، طمعی جدا نشدنی و آرزویى نايافتنی.

این علائم و نشانه‌ها، انسان عاقل را از جاهل جدا می‌کند. انسان عاقل فطرتش زنده است، بنابراین به قلبش اجازه نمی‌دهد به ابزار دل ببندد؛ زیرا می‌داند که ابزار پایدار نیستند. اما همان عاقل بهترین ابزار را برای ساختار وجودی خودش بهکار می‌گیرد. بهترین ابزار کدام است؟

قرآن می‌فرماید: "لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ"[8].

عاقل ثروت را خیلی دوست دارد، چرا؟ برای اینکه می‌داند بهترین کمک برای آبیاری بذرهای وجودش، پخش کردن ثروت است.

یکی دیگر از آثار محبت دنیا ترس و اضطراب است. دوستدار دنیا همیشه نگران است، زیرا تکیه‌گاهی ندارد. تکیه‌گاهش ابزار است و ابزار هم در حال خراب شدن و نابود شدن است. بسیاری از دنیاداران را می‌بینیم که لحظه‌ای آرامش ندارند و همیشه در حال اضطراب و ترسِ از دست دادن دنیایشان هستند. امام على(عليه‌السلام) شاد شدن به داشتن دنیا را حماقت می‌داند: "الفَرَحُ بالدُّنيا حُمقٌ"[9].

خداوند به پیامبر خود فرمان می‌دهد از کسی که حیات دنیا را می‌خواهد، رویگردان باشد:

"فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا"[10].

خدا باید در قلب انسان حضور داشته باشد، نه فقط در ذهن و باور او. قلب انسان باید در همۀ حالات، حضور خدا را ببیند.

انسان‌ها در دنیا به چهار دسته تقسیم می‌شوند. دستۀ اول کسانی هستند که هم عقل دارند و هم مال دارند. و توانسته‌اند براساس عقل از این مال برای سعادت خود استفاده نمایند.

دستۀ دوم کسانی هستند که عقل دارند، ولی وضعیت مناسب مالی ندارند و این وضعیت مناسب نداشتن به خاطر تنبلی و سستی و کار نکردن و...، نیست. مانند مجتهدین و فقها و علما که اکثر وقتشان را می‌گذارند برای استنباط فروع دین و کمتر دنبال به‌دست‌ آوردن مال دنیا هستند. چراکه اگر وقت خود را به امور دنیا بگذرانند، در انجام این وظیفه کم می‌آورند.

دستۀ سوم از نعمت عقل برخوردار نیستند، اما تا بخواهی مال دارند. امروز در جامعۀ ما متأسفانه از این‌ گروه فراوان هستند؛ سرمایه دارانی که نه برای خودشان سودمند هستند، نه برای جامعه! و دستۀ چهارم کسانی هستند که نه عقل دارند نه مال!

علامه جیلی دربارۀ تقدم دنیا بر آخرت و فضیلت آخرت بر دنیا می‌فرماید: «بدان که خداوند متعال عالم آخرت را با همۀ آنچه در آن است نسخه‌ای از عالم دنیا آفریده، و عالم دنیا را نسخه‌ای از حق آفرید. پس دنیا اصل و آخرت فرع بر آن است. در حدیث وارد شده که: "الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ" و خداوند متعال فرمود: "فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ. وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ"[11]. بنابراین معلوم می‌شود که اصل که صدق عمل است، در دنیاست و فرع بر آن که خواهد دید در آخرت است. پس اگر آخرت فرع بر دنیا نباشد، تأخیرش نقص در حکمت است.

محسوس آخرت قوی‌تر از محسوس دنیاست، لذت‌های آن نیز لذیذتر از لذت دنیاست. و ناخوشایندی‌های آن نیز بدتر از بدی‌های دنیایی است. عالم آخرت شریف‌تر از عالم دنیاست. اگرچه دنیا اصل آخرت است؛ ولی آخرت در نزد خداوند متعال با فضیلت‌تر از دنیاست. سببش این است که عالم آخرت از ارواح خلق شده و ارواح لطیفه‌های نورانی‌اند و دنیا از اجسام آفریده شده و اجسام، کثیف و ضخیم و ظلمانی‌اند و تردیدی نیست که لطایف افضل از کثایف‌اند.» [12]

 


[1]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص72.

[2]- من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۱۵۶.

[3]- عوالي اللآلي، ج۱، ص۲۶۷.

[4]- تحف العقول، ص483.

[5]- نهج‌البلاغه، حکمت 103.

[6]- غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص181.

[7]- نهج‌البلاغه، حکمت 228.

[8]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 92.

[9]- غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص181.

[10]- سورۀ نجم، آیۀ 29.

[11]- سورۀ زلزال، آیۀ 7.

[12]- علامه جیلی، انسان کامل، صص424-426.

 



نظرات کاربران

//