طهارت در شریعت، طریقت و حقیقت

طهارت در شریعت، طریقت و حقیقت

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 37، 9 شوال 1443) به تبیین موضوع طهارت در شریعت، طریقت و حقیقت می‌پردازیم.

راه خروج و بُرون‌رفت از امتلای ظلم و جورِ آخرزمان را در آغوش صراط مستقیم یافتیم. صراط مستقیمی که همان ورود به توحید ذاتی حق‌تعالی در دین اتم و اکمل علوی و محمدی است. تفاوت توحید ذاتی را با توحید فعلی و صفاتی و فرق صراط مستقیم را با مسیر مغضوبین و ضالین، شمال و یمین، غرب و شرق، یهود و نصارا و روحیۀ افراط و تفریطی شناختیم. دانستیم این حقایق نه در فکر و ذهن و نه در اصطلاحات و مفاهیم و شعار، بلکه در جان، قلب و نگاه ما یعنی در محوریت حبّ و بغض و روحیات قلب ما باید حاکم باشد. و آنچه در نگاه حاکم شود، در فعل و صفت هم ظهور می‌کند هرچند ممکن است بدون لحاظ توحید ذاتی ناقص باشد.

پس دقت کنیم جانب افراط و تفریط نرویم و به بهانۀ فهم و ادراک قلبی این حقایق و تغییر گرایش‌های قلبمان به سمت توحید ذاتی، توحید فعلی و صفاتی را نفی نکنیم. بلکه گرایش قلب باید در کلام، نگاه، حرکات و ریز و درشت زندگی ناسوتی خود را نشان ‌دهد وگرنه توهم و تصوری بیش نیست. همانطور که در بدن، مریضی و سلامتی قلب در اعضا و جوارح ظهور می‌کند، قلب سلیم که با توحید ذاتی تعین گرفته سلامتی‌اش در اندیشه، خیال، صفت و فعل ظهور می‌کند و تمام ابعاد ناسوتی، نورانی و ملکوتی می‌شود.

توحید ذاتی از جانب حق‌تعالی مساوی است با ظهور حق. پس همه چیز به لحاظ ظهور او، حق است؛ حیات و مرگ، نار و جنت، حساب و کتاب، صراط و میزان و... .[1] انسانی هم که نگاهش توحید ذاتی است، فعل و صفت، نگاه و نظر، حرکات و کلام، اقتصاد و سیاست، خوراک و پوشاک و ارتباطاتش حق می‌شود. اگر دیدیم قلب ما با گرفتن این حقایق، تأثیری بر جوارح، خیال و نفس ما نداشته و کلام، نگاه، شنیدن‌ها، ارتباطات و حرکات ما هنوز لهو و لعب و بی‌تأثیرند و بی‌تعهد و تعقل از ما صادر می‌شوند، بفهمیم وارد عالم توحید ذاتی نشده‌ایم. زیرا مجاهدۀ ذات در ظهور فعل و صفت است. کسی که وارد عالم توحید ذاتی شود به دنبال پسندِ یار است و محبوب‌ترین عبادات را پس از انجام فرائض و واجبات، در نوافل و مستحبات جستجو می‌کند؛ می‌داند واجبات فریضه‌اند و مستحبات محبوب یار.

پس همانطور که ظهوراتِ ذات واحد در فعل و صفت جمیل و حقند، انسان مستغرق در توحید ذاتی نیز همه چیزش لطیف و زیباست و در فعل و صفتش اباهه‌گری ندارد. او اهل مجاهده است و همه چیز را جدّی گرفته و تنها به واجبات قناعت نمی‌کند. این چنین نیست که بگوید من امامم را در وجود ادراک می‌کنم پس چه نیاز به زیارت رفتن و دعا خواندن؟! منی که دریچه‌های قلبم باز شده، اسماء الهی را می‌یابم و در آغوش خدا با او نجوا دارم، چه نیازی به نماز و نافله و ذکر و قرآن؟! او ارزش توحید ذاتی را در مقام جمع‌الجمعی‌اش یافته؛ آن‌جا که همه چیز در محور ذات الهی سر جای خود است و هیچ چیز با دیگری تضاد و تناقضی ندارد. ثمرۀ نگاه توحیدی‌اش به ذات، شکوفایی فعل و صفت در تلاش، مجاهده، دقت، تفکر و تذکر بیشتر است و نوافل را در تمام میادین اتم و اکمل انجام می‌دهد. در توحید فعلی و صفاتی بلا برای تزکیه و تهذیب نفس بود، اما در وادی توحید ذاتی بلا برای اهل ولاء در قلب است؛ یعنی نفسِ تزکیه شده باید در قلب تعین بگیرد. این‌ها برای ما میزان هستند تا بسنجیم قلبمان توحید ذاتی را به حقیقت گرفته یا در ذهن و توهم مانده‌ایم.

حال وارد بحث طهارت در سه رتبۀ شریعت، طریقت و حقیقت می‌شویم تا طهارت در مقام توحید ذاتی را ادراک کنیم. شریعت پایه و فونداسیون حرکت سالک است و بدون این زیربنا، ارتباط با خدا و داشتن صفات و اخلاق زیبا توهمی بیش نیست. پس طهارت در ظاهر و رعایت آداب شریعت پایۀ طهارت طریقت و حقیقت است.

طهارت در اهل طریقت، پاک شدن نفس از رذائل و خسائس اخلاقی، طهارت عقل از شک و شبهه، طهارت سرّ از نظرکردن به اغیار و طهارت اعضا از آنچه مورد رضای حق نیست می‌باشد. رذائل همان صفات رذیلۀ شناخته شده مثل حسد و کبر و... است؛ اما خسائس، شوخی گرفتن و کوچک شمردن گناهان و مکروهات و رعایت نکردن آداب خاص است. در طهارت عقل، باید از هر شک و شبهه‌ای چه در عالم مَجاز و چه در نشست‌وبرخاست با دیگران دوری کنیم. تنها در صورتی مُجاز به خواندن شبهات فضای مَجازی هستیم که قدرت پاسخ‌گویی به آن را داشته باشیم وگرنه طهارت عقلمان را از دست داده و به شبهات آلوده می‌شویم. در طهارت سرّ نیز موحّد، غیر نمی‌بیند و همه چیز را وجود دیده و در وحدت، بین وجود خود با نبات و جماد و حیوان تفاوتی قائل نمی‌شود. ریشۀ تمام طهارت‌ها پاک شدن از خودی و دنیاست.

اهل طریقت حبّ دنیا[2] و «خود‌ دیدن» را از قلب خود تطهیر کرده‌اند و به مقام صدق در قلب خود نظر می‌کنند و با زدودن شرک جَلی و خفی صادقانه می‌گویند: "انَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. لَا شَرِيكَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ"[3]؛ بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است. که او را شریک نیست (شرک خفی و جلی) و به همین (اخلاص کامل) مرا فرمان داده‌اند و من اول کسی هستم که تسلیم امر خدایم.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در حکمت 77 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: "يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ"؛اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو. آيا خود را به من عرضه می‌کنی يا به من مشتاق شده‌اى؟ هنگام فريبت نزدیک مباد. هيهات، غیر مرا بفريب، مرا به تو نيازى نيست. تو را سه طلاقه کردم كه ديگر در آن بازگشت و رجعتی نباشد. زندگی‌ات كوتاه و آرزويت حقير است. آه، از اندک بودن راه توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه.

هنگامی‌که زنی سه‌طلاقه شود شوهرش بر او حرام می‌شود و اجازۀ پیوند مجدد ندارد. سه طلاقه‌کردن دنیا نیز یعنی حرام شدن دنیا در فعل، صفت و ذات. این دنیا لباس پوشیدن و خوردن و خوابیدن و ازدواج و... نیست که همۀ این کارها در سیرۀ حضرت علی‌(علیه‌السلام) وجود دارد. پس دنیایی که حضرت سه طلاقه کرده‌اند کدام دنیاست؟! لذت، حبّ و عیش و بهرۀ این جلوات سه طلاقه شده؛ زیرا علی(علیه‌السلام) آن‌چنان در توحید ذاتی فانی در حق است که دنیا نمی‌تواند بر او وارد شود. تا اینجا سالک با این نور بصیرت در توحید ذاتی قدم گذاشته است.

طهارت اهل حقیقت، تطهیر سرّشان از اغیار در نیّت است. ایشان وارد عالم اخلاص شده و نیّتشان را از ریا در توحید ذاتی پاک می‌کنند. در هیچ نیّتی به خود، لذت نفس و نتیجۀ عمل نظر نمی‌کنند. در عبادات، حبّ و بغض، ارتباطات و... خالصند و توقعی از غیر نداشته و به دنبال اثبات محبتشان به غیر نیستند. توحید حقیقی مقام نفی شرک مطلق است؛ چه نفی شرک جلی با توحید الوهی و چه نفی شرک خفی با توحید ذاتی و وجودی. همان "إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ"[4]؛من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمان‌ها و زمین است و من هرگز از مشرکان نیستم.

اینجاست که حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «گناهى كه اندوهگينت سازد، در نزد خدا بهتر است از كار نيكى كه تو را به خودپسندی و عُجب وادارد.[5] و حضرت رسول‌(صلی‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم) می‌فرمایند: «دنيا بر اهل آخرت و آخرت بر اهل دنيا حرام است؛ امّا دنيا و آخرت بر اهل الله حرام است».[6]

تا اینجا سالک طهارت در شستشو در سه مرتبۀ شریعت، طریقت و حقیقت را انجام داده و نجاست را از فعل، صفت و نیت خود پاک کرده. حال احساس می‌کند دنیا گوشه‌ای از وجودش را نجس نکرده که با تطهیر همان گوشه پاک شود، بلکه حبّ دنیا همانند جنابت همه چیزش را نجس کرده و باید غسل جنابت کند. پس برای رسیدن به قرب حق در ذات و اخلاص در توحید ذاتی باید غسل کند، آن هم غسل جنابت از دنیا. یعنی باید فعل، صفت و ذاتش را تطهیر کند، ذاتی که خود را در اتصال به او دیده و اینجا مقام فناست که دیگر خود را نمی‌بیند.

غسل از جنابت در رتبۀ طریقت و حقیقت است؛ غسل اهل طریقت آنجاست که هنوز شائبه‌هایی از حبّ و توجه به دنیا در قلب باقی‌مانده. دنیا را طلاق داده اما سه طلاقه نکرده، از دل رانده اما هنوز چشمش دنبال آن است. هم او ذره‌ای تمایل به دنیا دارد و هم دنیا به او برمی‌گردد. این ناپاکی سبب دوری از حق‌تعالی می‌شود؛ زیرا هنوز غیرخدا یعنی دنیا رنگش در قلب مانده‌است و باید با غسل پاک شود و حتی ذره‌ای هم از این ناپاکی نماند. غسلی که از سر شروع می‌شود، سری که قلب و جان سالک است و با آب معرفت علی‌الاتصال باید شسته شود تا از شبهات عقلی و عدم اخلاص در سرّ خارج شده و به ولایت وصل شود وگرنه غسل اهل طریقت را انجام نداده است.

غسل با آب معرفت و تغذیۀ جانمان با معارف باید دائمی باشد، همانند غذایی که در عالم ماده هر روز به بدن می‌رسانیم. زیرا قلب مشغول و آلودۀ دنیا شده و از عالم کثرت و اعتباریات تأثیر می‌گیرد. اهل‌الله همواره و در همه حال در دریای معارف اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام) غوطه‌ورند و اهل معرفت، سکینه، وقار و طمأنینه‌اند؛ در حالی‌که دیگران سرگردان و مضطربند.

 


[1]- زیارت آل یاسین.

[2]- دنیا با طبیعت تفاوت دارد؛ طبیعت ظهور حق است، اما عینیت دنیا همان هوای نفس و خود دیدن است. تمام مراتب شرک در فعل، صفت و ذات دنیاست.

[3]- سورۀ انعام، آیات 162-163

[4]- سورۀ انعام، آیۀ 79.

[5]- حکمت 46 نهج‌البلاغه: سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ، خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ‏.

[6]- الدُّنيا حَرامٌ عَلى أهلِ الآخِرَةِ، وَ الآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أهلِ الدُّنيا، وَالدُّنيا وَالآخِرَةُ حَرامانِ عَلى أهلِ اللّه ِ عزوجل.

 



نظرات کاربران

//