صراط اعتدال در سایۀ اقامۀ قرآن

صراط اعتدال در سایۀ اقامۀ قرآن

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 34، 6 شوال 1443) به تبیین موضوع صراط اعتدال در سایۀ اقامۀ قرآن می‌پردازیم.

گفتیم امروز بشر با حرکت در مسیر گمراهی و غضب الهی، زمین را به جهنمی برای خود تبدیل کرده است. درحالی که باید با ارتباط درست با زمین و طبیعت، خلیفۀ الهی بر روی زمین می‌شد.

سه مکتب مدرنیته، پست مدرنیته و ترنس مدرنیسم به عنوان سه مکتب فلسفی غرب سعی کردند جهان را از بن‌بست رهایی دهند؛ اما نتوانستند. در این میان تنها راه نجات بشر آخرالزمانی از افراط و تفریط‌‌های هوامداری، اسلام ناب محمدی است که از روزی که پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مبعوث شده‌اند سریان یافته و زمینۀ بازشناسی‌اش روزبه‌روز بیشتر برای بشریت فراهم شده است.

ما نیز چاره‌ای نداریم جز برگشتن به دینی که اکثر ما موروثی و بدون معرفت در وادی آن وارد شده‌ایم و در باطن دچار افراط و تفریط در آن هستیم.

در جلسات گذشته به تبیین اسلام ناب در جامعیتش پرداختیم. در ادامه، آیاتی از قرآن را در این زمینه بررسی می‌کنیم.

"وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ "[1]؛

و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه بر ایشان از جانب پروردگارشان نازل شده است را اقامه می‌کردند قطعاً از بالای سر و از پایین پاهایشان روزی می‌خوردند.

اقامه کردن یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش، بدون افراط و تفریط و از این رو به عنوان صفت صراط نیز در قرآن استفاده شده است؛ «صراط مستقیم».

منظور از تغذیه از بالای سر، تغذیۀ معنوی و از پایین پا، تغذیۀ مادی است. درواقع اقامه‌کنندگان تورات و انجیل در جامعیتشان که قرآن است، هم بدنشان متناسب با آنچه در طبیعت قرار داده شده است تغذیه می‌کند و هم روحشان متناسب با اسمای تعلیم داده شده روزی می‌خورد. درحالی که پیروان تورات، دنیا را گرفته بودند بدون آخرت و پیروان انجیل آخرت را بدون دنیا طلب می‌کردند. جامعیت آنجاست که نه وقت و انرژی را فقط برای راحتی دنیا هدر بدهیم و نه اینکه باب دنیا را کاملاً به روی خودمان ببندیم. باید بتوانیم دنیا و آخرت را در مسیر دین اسلام اقامه کنیم.

در این صورت است که انسان اعضا و قوای تغذیۀ معنوی را در قلبش پیدا می‌کند و با آن تغذیه می‌کند. با این حرکت نه به طبیعت لطمه‌ای می‌خورد و نه باب روحانیت برای انسان بسته می‌شود.

انسان بالاستعداد و بالقوه هم تمام اشیائی که در عالم ماده هستند را خوب می‌شناسد و می‌داند که هر کدام به چه دردی می‌خورند و هم به تمام علوم فرشتگان و عالم تجرد آگاهی دارد. اگر بتواند حق اقامۀ قرآن را به جا بیاورد دو عالم ماده و معنا به لحاظ ذاتشان برای او ظهور می‌کنند و او می‌تواند بالفعل با این دو ارتباط برقرار کند. اینجاست که می‌فهمد کجا صبر کند، کجا توکل کند و کجا غضب؛ چنانکه می‌یابد چه بخورد و کجا و چگونه.

درحالی که در دنیای امروز هیچکدام از این‌ها سر جای خودش نیست؛ نه ارتباط با ماده و نه ارتباط با معنا، نه نماز و روزه‌ها به جای خودش می‌نشیند و نه دنیا و زندگی مادی. این همان امتلاء زمین از ظلم و جور در آخرالزمان است.

اگر به حقیقت قرآن و دین و حضرات در سیرۀ علمی و عملی‌شان دست یابیم و در حد استعدادمان حداقل در نفس جزئی خودمان این اعتدال و اقامه را برقرار کنیم آرام و بی‌تشنج زندگی خواهیم کرد و به اسرار و حکمت‌های الهی پی خواهیم برد؛ تاجایی که تضادهای دنیا ما را به صبر و اغماض و توکل می‌کشاند و از طبیعت هم در حد اعتدال و درست استفاده می‌کنیم.

آیۀ دیگر در بیان تعادل دین اسلام: "وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ"[2]؛ و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد.

کلمۀ جعل نشان می‌دهد که نحوۀ بود ما اینگونه است که امت وسط و معتدل باشیم و اگر به افراط و تفریط برویم آرامش نخواهیم داشت؛ برخلاف یهود و نصاری. لذا برای آرامش خودمان حتماً باید صراط مستقیم را انتخاب کنیم تا مشهود مردم دنیا در این اعتدال باشیم.

 درواقع توقع از ما این است که در اقتصاد و جامعه‌شناسی و تمام علوم، اسلام شیعی را به عنوان الگوی عینی خارجی به شهود جهانیان برسانیم. اما متأسفانه نه تنها در دنیا بلکه در محیط خانوادۀ خودمان هم نمی‌توانیم اسلام را به شهود فرزندان و اطرافیانمان برسانیم. آن هم نه با اجبار و گفت و شنود؛ بلکه با شهود قلبی. البته که همواره جاذبه با دافعه همراه است و ممکن است عده‌ای مسیر درست را دفع کنند؛ اما همواره غلبه با جاذبه است. پس اگر دیدیم که اکثریت فرزندان و اطرافیان از ما رویگردان هستند معلوم است یک جای کار ما می‌لنگد.

ما می‌بینیم که اسلام اگرچه در غربت ظهور کرد اما در میان لجوج‌ترین و بدترین دشمنان باقی مانده است و اکثر فرق اسلامی نیز با اینکه ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را قبول ندارند نسبت به ایشان خاضعند و نمی‌توانند نقدی بر حضرت وارد کنند. این به دلیل اعتدال این مکتب و مشهود بودنش در جان‌هاست.

این نحوه از اعتدال با جهاد به سبک یهود و نصاری حاصل نمی‌شود و چنانکه در جلسات گذشته بیان شد دو بال علم و جسم را لازم دارد؛ یعنی هم اعتدال در ماده و هم اعتدال در معنا. اولین جهاد در این مسیر هم اطاعت و تبعیت از والیان امر و بعد از آن صبر است. در این صورت است که امام می‌تواند ما را در مسیر سعادتمان حمل کند. اما ما چه جهادی در مسیر اطاعت کرده‌ایم؟!

"وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ ۚ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ ۚ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ۚ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ"[3]؛ براى اهل كتاب هر برهان و نشانه‌اى كه بياورى از قبلۀ تو پيروى نخواهند كرد و تو نيز از قبلۀ آن‌ها پيروى نمى‌كنى و آن‌ها هم خود پيرو قبلۀ يكديگر نخواهند بود. هرگاه پس از آگاهى، پى خواهش‌هاى ايشان بروى، از ستمكاران خواهى بود.

یعنی ای پیامبر در شأن و نحوۀ وجود تو نیست که مانند یهود و نصاری ضال و مغضوب قرار بگیری. چون آن‌ها از هوایشان تبعیت می‌کنند و اگر تو از هوای آن‌ها تبعیت کنی از ظالمین خواهی بود. بنابراین تابعان هوای نفس درحقیقت یهود و نصاری هستند و ظالم هم کسی است که از فرهنگ آنان چه در زمینۀ فردی و چه اجتماعی تبعیت کند. پس اگر قبول داریم که سیستم غرب غلط است باید تبعیت از آن را کنار بگذاریم؛ حداقل در روحیۀ خودمان و برای آن به‌به و چه‌چه راه نیندازیم.

"وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِير"[4]؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آن‌ها کنی. بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است؛ و البته اگر از میل و خواهش آن‌ها پیروی کنی بعد از آنکه طریق حق را دریافتی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.

تازه می‌فهمیم که این انقلاب با ما چه کرد و اصل مبارزه با غرب چه نوری است که در مملکت ما وارد شد. اما متأسفانه با اینکه ولی فقیه جامعه، هیچگاه از غرب تبعیت نکرد بسیاری از امت، تابع اهواء یهود و نصاری شدند. درحالی‌که غرب و آمریکا طبق آیه، هیچ‌گاه از ما راضی نمی‌شوند؛ چون سیستم آن‌ها سیستم دنیا و آخرت جدای از هم است. و لذا هیچگاه دست از تحریم و جنگ برعلیه ما برنخواهند داشت؛ مگر اینکه تبعیت از آن‌ها بکنیم. با این حال شاهدیم که روشنفکران غربگرا چقدر دست و پا می‌زنند که با آمریکا رابطۀ دوستی برقرار کنیم! ما هم اجازه می‌دهیم سیستم غربی در فرهنگ ما رخنه کند و به این ترتیب باب قرب و ظهور انوار الهی را بر قلب خودمان می‌بندیم.

آیاتی که ذکر شد تهدیدی است برای امت پیامبر که از فرهنگ یهود و نصاری تبعیت نکنند و تابع هدایت حق باشند. چنانکه دیدیم امامان معصوم(علیهم‌السلام) هم نتوانستند کاری برای امت بکنند؛ با اینکه ناتوان نبودند. فقط برای اینکه امت با تبعیت نکردن، دست ایشان را بسته بود. پس بدون تبعیت از رهبری دینی چه توقعی داریم که انقلابمان روزبه‌روز پیشرفت کند؟! بسیاری از دولتمردان و کارگزاران نظام هم فرزندان و تربیت‌شدگان امثال مایی هستند که در فرهنگ و روحیه از یهود و نصاری تبعیت می‌کنند و نه از والیان امر.

چنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: "لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ"[5]؛ قطعاً براى شما در رسول خدا سرمشقى نيكوست.

اینجا صحبت از رسالت شخص پیامبر نیست. صحبت از استعداد و نحوۀ وجودی ماست که در عالم ذر، دین اسلام و تبعیت از رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول کرده است. آن هم نه فقط تبعیت از راه و علم و سیرۀ حضرت؛ بلکه فی‌رسول‌الله؛ یعنی رسول‌الله در وجود با ما یکی است. باید ببینیم رسول‌الله کجاست که ما هم همان‌جا باشیم. اگر دین رسول خدا جدای از ضالّ و مغضوب است ما نیز باید همانند ایشان در اعتدال حرکت کنیم. چون رسول خدا در وجود ماست. لذا باید مقام جمعی حضرت و استقامتش بر صراط مستقیم برای ما هم حاصل شود. پس استعداد ما ماندن در فعل و صفت و ظاهر شرع نیست؛ بلکه باید به توحید ذاتی برسیم و شرک خفی را هم کنار بزنیم. باید همانگونه که در ظاهر با دین حرکت می‌کنیم به باطن هم توجه داشته باشیم.

این نوع از توحید است که طبق فرمایش امام صادق(علیه‌السلام) عقل در آن شکوفا می‌شود[6] و ثمره می‌دهد که همان عشق است. رسیدن به اینجا هم جهاد خاص می‌خواهد که همان انقیاد و تابعیت خاص است. هرچند خیلی سخت است؛ ولی خداوند این سختی را برای کسی قرار می‌دهد که توانش را هم داشته باشد.[7]

از روحیات ضال و مغضوب گفتیم و از آنجایی که بدترین دشمن ما یهود معرفی شده بیشتر بر روحیۀ یهودی یعنی مادی‌گرایی تأکید کردیم. در اینجا آیات دیگری را در رابطه با افراد ملأ[8] قوم بنی‌اسرائیل ذکر می‌کنیم.

"وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ ۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا ۖ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا ۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ"[9]؛

و سران قوم فرعون گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى‌كنى تا در اين سرزمين فساد كنند و [موسى‌] تو و خدايانت را رها كند؟» [فرعون‌] گفت: «به زودى پسرانشان را مى‌كُشيم و زنانشان را زنده نگاه مى‌داريم و ما بر آنان مسلطيم». موسی به قومش گفت: از خدا یاری بخواهید و شکیبایی ورزید. یقیناً زمین در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌بخشد و سرانجام نیک، برای پرهیزکاران است. گفتند: پیش از آنکه تو نزد ما بیایی شکنجه و آزار شدیم و نیز پس از آنکه آمده‌ای [مورد شکنجه و آزاریم]. گفت: امید است که پروردگارتان دشمنانتان را نابود کند و شما را در این سرزمین، جانشین [آنان] گرداند، پس بنگرد که شما [پس از فرعونیان] چگونه عمل می‌کنید.

امروز هم در مجاهده با نفس و هم در رابطه با انقلابمان از این نوع روحیه‌های بنی‌اسرائیلی کم نداریم. اکثریت مردم ما که از وضع موجود خسته بودند انقلاب کردند و درواقع ریشۀ نظام را تغییر دادند. بالتبع مشکلات فراوانی به ایشان روکرد و درمقابل دعوت به صبر شدند. اما بسیاری زبان به اعتراض بازکردند که ما هم قبل از انقلاب سختی می‌کشیدیم و الآن هم باز در فشاریم! [10] غافل از این که چه بسا با این فشارهای پیش آمده خدا می‌خواهد انقلاب ما را بر دنیا غالب کند و ما را خلیفۀ در زمین قرار دهد.

"فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَنْ مَعَهُ ۗ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ"[11].

این دسته از افراد اگر نقطۀ مثبتی هم ببینند می‌گویند حق ماست و رهبر و نظام کاری برایمان نکرده است و اگر ایرادی ببینند آن را به دولت و رهبر نسبت می‌دهند و آن‌ها را بی‌تخصص و ناتوان می‌نامند. درحالی که شومی در بطن همین‌هاست.

 

 


[1]- سورۀ مائده، آیۀ 66.

[2]- سورۀ بقره، آیۀ 143.

-[3] سورۀ بقره، آیۀ145.

[4]- سورۀ بقره، آیۀ120.

[5]- سورۀ احزاب، آیۀ21.

[6]- بحارالانوار، ج91،ص270: "أَسْأَلُكَ بِتَوْحِيدِكَ اَلَّذِي فَطَرْتَ عَلَيْهِ اَلْعُقُولَ".

[7]- سورۀ بقره، آیۀ286: "لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا".

[8]- در اصل افراد ملأ کسانی هستند که در هر زمینه‌ای احساس می‌کنند بالاتر از دیگران هستند و نظرشان کامل‌تر است. حال در هر صنفی که باشند؛ آشپزی، خیاطی یا هر مهارت دیگر.

[9]- سورۀ اعراف، آیات127-129.

[10]- با اینکه تبعیض‌ها و فشار در زمان شاه به هیچ وجه قابل مقایسه با امروز نیست و ما در زمینه‌های مختلف پیشرفت قابل توجهی کردیم.

[11]- سورۀ اعراف، آیۀ131: چون نيكى نصيبشان مى‌شد مى‌گفتند: حق ماست و چون بدى به آن‌ها مى‌رسيد، موسى و همراهانش را بدشگون مى‌دانستند. آگاه باشيد، آن نیک و بد كه به ايشان رسد از خداست، ولى بيشترينشان نمى‌دانند.

 



نظرات کاربران

//