توحید وجودی، دردمندی برای تمام هستی!

توحید وجودی، دردمندی برای تمام هستی!

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 36، 8 شوال 1443) به تبیین موضوع توحید وجودی، دردمندی برای تمام هستی می‌پردازیم.

توفیق داشتیم در ارائۀ ظلمت آخرالزمان در ظاهر نفس و دنیا و ترسیم نور و عدل الهی در باطن وجودمان برسیم به تقاضای حرکت در مسیر "إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ"[1]. توفیق داشتیم طلب کنیم حرکت در صراطی که حق‌تعالی در آن حضور دارد و انسان کامل و حبیبش را هم در این مسیر سلوک داده، با شناخت دو لبه‌اش که یکی مغضوب بود در روحیۀ بنی‌اسرائیلی و دیگری ضالّ در روحیۀ نصاری، و عدم افراط و تفریط را در این راه بازشناسی کردیم.

امید که با شناسایی این مسیر که مسیر سلوک محمدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و عبور از افراط و تفریط، و رسیدن به همان قسط و عدلی است که بعد از پُرشدن از ظلم و جور با نور الهی هم بر قلوب و هم بر جهان می‌تابد، وارد به توحید محمدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) که همان توحید ذاتی است، شویم.

در نظام ظهور ربوبیت الهی از آغاز حرکت نفس شاهد هستیم در تمام ادیان الهی در تجلی فجور و تقوای نفس، در تجلی هابیل و قابیل و در تجلی امت‌ها با پیامبرانشان، این تقابل پیوسته حاکم بوده است. پس ربوبیت باید در جلال و جمال تجلی کند تا بتواند راه را برای کسانی که می‌خواهند از این تضادها خارج شوند و در مسیر اعتدال انبیا و اولیا حرکت کنند باز کند.

این تقابل‌ها ادامه داشت تا رسید به زمان حضرت خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و تقابل با دشمنانش و ائمه(علیهم‌السلام) و دشمانشان تا امروز که رسید به تقابل امت آخرالزمان و غرب. غربی که امروز در تقابل مسیر و خط ولایت تامه در تجلی امت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. گفته شد که غرب و روحیۀ غربی، همان روحیۀ صهیونیسم است که جمع برداشت‌های شخصی و ساختگی مذهب مسیحیت و یهودیت است.

امروز ما در مسیر تقابل انبیا و امتشان می‌رسیم به تقابل صراط مستقیم با غرب و صهیونیسم. امروز وظیفۀ ما در مسیر معرفت، معرفت به توحید ذاتی است، و در مسیر حرکت، حرکت سلوک وجودی است، نه سلوک فعلی و صفتی. در سلوک فعلی و صفتی فرد تنها می‌تواند حرکت کند، اما در توحید ذاتی سلوک جمعی می‌خواهد. در توحید ذاتی انسانی را می‌شناسیم که مسئول ارائۀ دین، حق و صراط مستقیم به جهان است.

این مسئولیت امروز ماست و همچنین شناخت این آفات نه‌تنها در نفس خود و اطرافیان، بلکه در تمام هستی. توحید ذاتی وسعت نگرانی نسبت به تمام هستی را به انسان می‌دهد. حتی یک گیاه در طبیعت از اعتدالش خارج شود نگران می‌شود، چه رسد به اینکه حیوانی آزار ببیند، چه رسد به اینکه انسانی در هر کجای این هستی دچار انحراف شود! این انسان چنان گستره‌ای از وجود را می‌گیرد که نسبت به تمام اشیا در کل هستی احساس مسئولیت می‌کند. سلوک توحید ذاتی و صراط مستقیم سلوک جمعی و سلوک جهادی است.

دردمندی سالک صراط مستقیم و سلوک ذاتی هیچ وقت متعلق به دردها و ضررهای شخصی نیست و سودهایش متعلق به سودهای شخصی نیست. این‌طور نیست که برای هدایت فرزند خودش همۀ توانش را به‌کار ببرد ولی نسبت به هدایت دیگران بی‌تفاوت باشد. نمی‌تواند ضرر جزئی را از خودش دفع کند، بلکه علی‌الاتصال برای ضررهایی که به دیگران می‌رسد، دردمند است، چه این ضرر به خودش برسد یا نرسد. و تلاشش برای همه است.

هرچند مبدأ حرکت انسان سلوک فردی است و تا توحید فعلی و صفتی را نداشته باشد، هرگز به توحید ذاتی نمی‌رسد؛ ولی سخن الآن ما صراط مستقیم است که سلوک ذاتی و توحید ذاتی است.

امروز یک منتظر، منتظر امام زمان نیست که امام بیاید مشکلات خود، اطرافیان و جامعه‌اش را حل کند، بلکه دردش این است که منجی بیاید ظلم را از تمام هستی بردارد. این انسان نمی‌تواند در دردهای جزئی، دردمند شود، بلکه علی‌الاتصال دردمند است و در مجاهده برای دفع ضرر از تمام مراتب وجود است؛ جماد و نبات و حیوان و انسان در تمام مراتبش.

 به غیر از حضرات معصومین که برای دین خدا و بشریت حرکت کردند و در این حرکت لحظه‌ای بدون مجاهده و بی‌درد نبودند. بقیه مجاهدینی که می‌بینیم، همه برای یک گوشه‌ای قیام کرد‌ند. خدا به ما این توفیق را داد که انقلاب مردم ایران فقط برای ایران نبود، بلکه برای تمام دنیا بود. همین است که امام‌خمینی لبۀ تیز شمشیرش را در فکر و اندیشه و زبان متوجه آمریکا کرد. این توفیق ماست که در این مسیر قرار گرفتیم و اقلاً این دردمندی را داشته باشیم. که اگر این دردمندی را داشته باشیم هیچ‌گاه دردهای جزئی ما را اذیت نمی‌کند.

بحث توحید وجودی را از بیانات سید حیدر آملی پی می‌گیریم. در توحید وجودی سالک کثرت را در وحدت می‌بیند. کثرت در وحدت از کجا شروع شده؟ از وجود ممکن کثرت پیدا شده درحالی‌که یک حقیقت به نام وجود در آن ساری و جاری شده. این نگاه توحیدی است که در هستی در عین دیدن کثرات، یک وجود بیشتر نمی‌بیند، چه در فعل، چه در صفات.

یک سالک برایش فرق نمی‌کند که به یک گیاه ظلم شود یا به یک انسان. انسان در توحید وجودی که قرار می‌گیرد همان قدر که از کشته شدن یک انسان به ظلم ناراحت می‌شود، از کشته شدن یک حیوان به ظلم هم ناراحت می‌شود. چون وجود یکی است؛ نبات و حیوان یک وجود جداگانه ندارند.

امروز فراوان به نباتات ظلم می‌شود، در مراحل رشد نباتات آن‌قدر دستکاری می‌شود که آن خواص وجودی که به‌طور طبیعی باید داشته باشند را ندارند. انسان باید از این ظلم درد بکشد که مانع ظهور وجود از گیاه می‌شود. همین‌طور ظلمی را که به حیوانات می‌شود برای تولید بیشتر غذای بشر و متأسفانه ما از روی نادانی این را جزء پیشرفت علم می‌دانیم و افتخار می‌کنیم به این روند تکاملی! درحالی‌که انسان با این روحیه هرگز نمی‌تواند امام‌زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) را در هویت اصلی‌اش ببیند.

در این روحیه، وجود و آثار وجود به غیبت می‌رود و هوای نفس انسان است که ظهور می‌کند؛ این می‌شود شرک خفی. چند درصد از مسلمانانی که تمام فروعشان سر جای خودش است، این چیزها برایشان درد آورده و همان‌قدر که برای بیماری خود و فرزندشان نگران شدند، برای بیماری حیوانات و نباتات نگران شدند؟ و چنددرصد به این سیستم امروز تحت عنوان پیشرفت و تکامل خوشحال شدند. این روحیه، نشان دهندۀ شرک است. در توحید ذاتی چیزی جز وجود دیده نمی‌شود. و هرجا این وجود غایب ‌شود، انسان موحد دردمند می‌شود و برای رفع موانع جهاد می‌کند.

علم و تکنولوژی و مدرنیتۀ غرب چه چیز انسان و طبیعت را رشد و تعالی می‌دهد، غیر از ماهیتش؟ ماهیت را رشد می‌دهد و ماهیت، لاشیء است. مثل اینکه من اگر گلی که در خانه دارم و آب ندادم، زرد شد ناراحت نمی‌شوم، ولی اگر مبل خانه‌ام بشکند ناراحت می‌شوم و برای اصلاح آن بیشتر انرژی می‌گذارم تا اصلاح گل! آن انرژی که برای دکور و شستن و ساییدن لاشیءهای خانه می‌گذاریم، برای پوست دست خودمان نمی‌گذاریم. و مدرنیته همین کار را با طبیعت می‌کند و آن را از ظهور وجود جدا می‌کند. توحید وجودی می‌گوید به ریشۀ گیاه بیشتر از شاخ و برگ اهمیت بده و این‌قدر به لاشیءها توجه نکن.

چیزی که متعین شده ماهیت است و کسی که نگاهش به تعین موجودات باشد مشرک است. خدا به این معنا اشاره کرده، می‌فرماید: "يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ. مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ"[2]؛ ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟! این معبودهایی که غیر از خدا می‌پرستید، چیزی جز اسم‌هائی (بی‌مسمّا) که شما و پدرانتان آن‌ها را خدا نامیده‌اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!

این آیه از بزرگ‌ترین استدلال‌های توحید ذاتی است. و برهانی قاطع بر نفی غیر خداست.

نبوت و بعثت جمیع انبیا از آدم تا نبی خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست مگر به‌خاطر دعوت به توحید الوهی و نفی شرک جلی و بت‌های ظاهری: "قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ"[3]

اما ظهور همۀ اولیا تا حضرت مهدی(علیهم‌السلام) نبود مگر برای هدایت به توحید وجودی. ولایت توحید فعلی و صفتی را برنمی‌تابد. ولایت باطن نبوت است. گسترۀ توحید الوهی ظاهر شریعت است. ابلیس هم این توحید را داشت؛ زیرا خلقت را به خالق نسبت داد؛ خلقت خودش را و خلقت آدم را دید و این دو را از هم جدا کرد. اگر می‌فهمید که نار و طین دو رتبۀ از وجودند و خالق را می‌دید که وجود را در همۀ مراتب جاری و ساری کرده، این اتفاق نمی‌افتاد که خودش را از آدم برتر ببیند!

وقتی ما گیاه را و خودمان را جدا می‌بینیم؛ رابطۀ وجود را در گیاه از رابطۀ وجود در انسان را جدا می‌کنیم و دو تا می‌بینیم، از ظلمی که به گیاه می‌شود ناراحت نمی‌شویم. ما حتی در لاشیء، به خاطر اینکه انرژی برایش صرف شده، حق نداریم خرابش کنیم و در قبالش مسئول هستیم؛ چه رسد به مراتبی که وجود در آن‌ها جریان دارد. این نگاه را فقط زمانی پیدا می‌کنیم که توحید وجودی داشته باشیم.

با رسالت و شریعت توحید الوهی برای انسان اتفاق می‌افتد. عبادات یکی مهم‌تر می‌شود، یکی اهمیتش کمتر می‌شود. توحید وجودی بطن رسالت است. توحید الوهی نفی شرک جلی است ولی توحید وجودی نفی شرک خفی است. آیه‌ای که دلالت بر توحید وجودی دارد، می‌فرماید: "وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ"[4]؛ و بیشتر آن‌ها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرک‌اند!

منظور از شرک در این آیه، شرک خفی است؛ زیرا جمع شرک جلی با ایمان امکان ندارد. همان ایمانی که در زیارت آل‌یس می‌خوانیم: "یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَم‌تَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً". ایمانی که اینجا آمده، همان توحید الوهی است که از آن فایده نمی‌برند چون در ایمانشان ظلم است.

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "دَبِيبُ اَلشِّرْكِ فِي أُمَّتِي كَدَبِيبِ اَلنَّمْلَةِ اَلسَّوْدَاءِ عَلَى اَلصَّخْرَةِ اَلصَّمَّاءِ فِي اَللَّيْلَةِ اَلظَّلْمَاءِ"[5]، وقتی پیامبر می‌فرماید امت من، یعنی مؤمنین به شریعت من. در اینجا منظور شرک جلی نیست، زیرا این امت، ایمان آورده‌اند به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پس منظور شرک خفی است.[6]

پس تنها راه نجات از ضال و مغضوب و رسیدن به "اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ" توحید ذاتی است. و ما مانند ماهیان در آب این نعمت را که با ولایت امام‌علی(علیه‌السلام) به ما داده شده، درک نمی‌کنیم. برای منتظر واقعی غیبت و ظهور یکسان است زیرا در هر دو دنبال ذات است و ذات عین حضور است.

 


[1]- سورۀ هود، آیۀ 56.

[2]- سورۀ یوسف، آیۀ 40.

[3]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 64‌ : بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»

[4]- سورۀ یوسف، آیۀ 106‌.

[5]- منتخب الأنوار المضیّة، ج1، ص16.

[6]- تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ج6، صص161-164.

 



نظرات کاربران

//