اسلام آمریکایی در تقابل با اسلام ناب محمدی

اسلام آمریکایی در تقابل با اسلام ناب محمدی

 

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 33، 5 شوال 1443) به تبیین موضوع اسلام آمریکایی در تقابل با اسلام ناب محمدی می‌پردازیم.

راحت‌طلبی: عامل نافرمانی از ولی

قوم بنی‌اسرائیل به سرزمینی می‌رسند که در آن عده‌ای جبار و ستمگر حاکم بودند. از طرف خدا دستور می‌رسد که «وارد شهر شوید و با آن‌ها بجنگید.» اما ایشان نمی‌پذیرند و در مقابل امر خدا و رسول می‌ایستند. در این بین خداوند از دو مرد سخن به میان می‌آورد که قوم خود را موعظه کرده و به جهاد فرا می‌خواندند: "قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ"[1]؛

دو نفر از مردانی که از خدا می‌ترسیدند و خداوند به آن‌ها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازۀ شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!»

دو مردی که آیه به آن‌ها اشاره می‌کرد، افرادی هستند که دینشان با بقیۀ بنی‌اسرائیل فرق می‌کرد! البته آن دو مثل بقیه به دین موسوی و یهودی بودند. اما نگاه متفاوتی داشتند. در حالی که اکثر قوم بنی‌اسرائیل دچار رفاه‌زدگی و راحت‌طلبی شده بودند، این دو، نگاه وجودی و انسانی داشتند و با بصیرت خود بطن و حقیقت دین را می‌دیدند. آن‌ها می‌ترسیدند نعمت ورود به سرزمین مقدس را با راحت‌طلبی قوم از دست بدهند. چون می‌دانستند این نعمت و راحت‌طلبی با هم نمی‌سازند.

آن‌ها به قوم خود گفتند داخل شهر شوید و به خدا توکل کنید. این رمز پیروزی است! ما فکر می‌کنیم توکل یعنی امورات خود را به خدا بسپاریم و دست روی دست بگذاریم! نه! ما باید تلاش و مجاهده کنیم و بعد انتظار کمک از سوی خدا را داشته باشیم. توکل آنجاست که ما قدم اول را برداریم و وظیفۀ خود را انجام دهیم و بقیه را به خدا بسپاریم.

کسی که روحیۀ راحت‌طلبی دارد، متحجر است. نمی‌تواند قبول کند کسی به او بگوید: «کار و تلاش کن! در ظاهر نمان و عمیق‌تر باش!» به همین دلیل بنی‌اسرائیل اصلاً به سخنان آن دو مرد توجه نکردند و رو به موسی گفتند: «تا آن‌ها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته‌ایم!»[2] موسی که از نافرمانی قوم خود خسته شده بود، به درگاه خداوند عرضه داشت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایی بیفکن!»[3]

در قوم موسی عدۀ انگشت‌شماری حاضر شدند به شهر وارد شوند و با آن قوم ستمگر بجنگند. بقیه روحیۀ دیگری داشتند؛ با اینکه دین موسی را پذیرفته و همراه او هجرت کرده بودند. اما موسی آن‌ها را فاسق می‌داند و راهش را از ایشان جدا می‌کند. چون اینان به دلیل راحت‌طلبی از زیّ بندگی خدا بیرون آمدند. تا زمانی که خداوند مطابق خواسته‌های آن‌ها عمل می‌کند بندگان خوبی هستند. اما در میدان ابتلا و امتحان جا می‌زنند. پس تا چهل سال ورود به سرزمین مقدس برایشان ممنوع شد و آنان در بیابان سرگردان شدند.[4]

آیا خداوند فقط یک واقعۀ تاریخی را بیان می‌کند؟ ربط این آیات با ما چیست؟ این آیات به ما هشدار می‌دهد که مبادا گرفتار همان روحیه‌ای شویم که بنی‌اسرائیل را از ورود به سرزمین مقدس بازداشت. این روحیه در مقابل نفس و شیطان ما را بازنده می‌کند.

در معنای انفسی، همۀ ما سرزمین مقدسی در وجودمان داریم به نام «قلب». اما برای ورود به آن ناچاریم با لشکر جهل روبرو شویم. دو مردی که ما را تشویق به جهاد می‌کنند، عقل نظری و عقل عملی هستند و از ما می‌خواهند که با دو بال ایمان و عمل صالح تلاش کنیم تا به قلب وارد شده و با تجلیات اسمای الهی بر شیطان و هوای نفس پیروز شویم.

خصوصیات حاکم دینی

حضرت علی(علیه‌السلام) خطاب به پیروان خود می‌فرماید: «ای مهاجرین و انصار و هر آنکه کلام مرا می‌شنود، آیا طاعت مرا بر خود واجب نکردید؟ آیا با من با رغبت بیعت نکردید؟ آیا امروز بیعت من موکّدتر از بیعت ابوبکر و عمر نیست؟ آیا خیرخواهی من بر شما واجب نیست؟ آیا نمی‌دانید بیعت من بر شاهد و غائب الزامی است؟»[5]

سپس ایشان قرابت و نزدیکی به پیامبر، سابقۀ نیکوی خود در اسلام و عهد غدیر را یادآور می‌شود و همه را به مبارزه با معاویه و اصحاب او دعوت می‌کند.[6] سپس برای اینکه نیکوترین و بلیغ‌ترین موعظه را بیان فرماید به آیه‌ای از قرآن احتجاج می‌کند: پس از چهل سال سرگردانی، وقتی موسی و هارون دیگر زنده نبودند، قوم بنی اسرائیل خسته از ظلم دشمنان، به نبی خود گفتند برای ما پادشاهی تعیین کن تا به فرماندهی او با دشمنان بجنگیم. نبی گفت: «اگر او را معرفی کنم و نجنگیدید چه؟!» آن‌ها گفتند: «چرا نجنگیم در حالی که دشمنان ما را آواره و بیچاره کرده‌اند؟!» نبی هم به فرمان خدا طالوت را به آن‌ها معرفی کرد. بنی‌اسرائیل گفتند: «او چگونه می‌تواند شاه ما باشد؟! او زیاد ثروتمند نیست و ما به حکومت سزاوارتر از او هستیم!» نبی فرمود: «آنکه او را انتخاب کرده خداست نه من! و او از نظر «قدرت جسمانی» و «علم» سرآمد است.[7]

رهبر دینی از نگاه قرآن باید دو خصوصیت داشته باشد: علم و قدرت؛ نه علم به فیزیک و شیمی و علوم روز. بلکه علم دین، فطرت و ابدیت. علم به نفس و مراتب آن و علم به سعادت دنیا و آخرت. او باید جسم قوی هم داشته باشد یعنی بتواند قدرت مادی مبارزه با دشمنان را فراهم کند و با علم خود تشخیص دهد که باید با چه کسی بجنگد. همان‌طور که علی(علیه‌السلام) تشخیص داد باید با سه گروه پیکار کند که هر سه مسلمان بودند نه کافر و مشرک. ولی اسلامشان انحرافی و به ضرر آخرت و ابدیت مردم بود. برای تشخیص این انحراف، رهبر باید عالم و بصیر باشد. وگرنه فریب زرق و برق و ظاهر زیبای اسلام انحرافی را می‌خورد و در تشخیص دوست و دشمن اشتباه می‌کند.

اما رهبر شایسته از نگاه بنی اسرائیل کسی است که ملک و مال فراوانی دارد. هر جامعه‌ای که از حاکمش فقط توقع آبادی دنیا و تأمین رفاه داشته باشد، نگاه صهیونیستی دارد؛ هر چند جامعۀ اسلامی باشد. امروز اسلام امریکایی بر بیشتر کشورهای مسلمان حاکم است. همان اسلامی که مدعی آزادی، صلح و صلاح بشر است اما در مقابل ظلم آشکار صهیونیست بر بشریت سکوت می‌کند.

خوشبختانه نظام سیاسی حاکم بر کشور ما رنگ و لعاب امریکایی ندارد. برخلاف سایر دول اسلامی که رهبران و قوانین آن‌ها در مسیر صهیونیست است. اما روحیۀ ما به اسلام امریکایی متمایل است. راحت‌طلبی و دنیاخواهی در ما هم هست. راه برون‌رفت از این مشکل بیشتر از آن‌که مبارزۀ بیرونی و جنگ با استکبار باشد، تصفیۀ درون و ورود به اسلام علوی و توحید ذاتی است.

راحت‌طلبی: عامل فرار از جهاد و گرفتاری به خشم الهی

امام در ادامه می‌فرماید: «در این آیات برای شما عبرت است تا بدانید خداوند خلافت و فرمانروایی را بعد از پیامبران در اعقاب ایشان قرار داد و طالوت را برتری بخشید و او را از بین مردم گزینش کرد و به او قدرت و علم عطا فرمود. پس چگونه فکر می‌کنید خدا بنی‌امیه را بر بنی‌هاشم برگزیده باشد؟! آیا معاویه کسی است که خدا به او علم و قدرت عطا کرده است؟! پس بندگان خدا از خدا بترسید و در راه او جهاد کنید قبل از اینکه به خاطر نافرمانی خود گرفتار خشم خدا شوید!»[8]

سپس ایشان باز مردم را به تقوای الهی و جهاد با امام خود فراخوانده؛ می‌فرماید: «اگر بین شما چند جوانمرد به عدد یاران پیامبر در جنگ بدر (313) می‌بود که وقتی ایشان را امر می‌کردم از من اطاعت می‌کردند... وجود آن‌ها مرا از داشتن بسیاری از شما غنی می‌کرد! و سریع‌تر به جهاد با معاویه و یارانش می‌رفتم که جهاد بر من فرض است.»[9]

متاسفانه مردم آن زمان پند نگرفتند و گرفتار خشم الهی شدند. اگر بنی‌اسرائیل چهل سال سرگردان بودند و نمی‌توانستند به سرزمین مقدس برسند؛ مسلمانان قرن‌هاست که سرگردانند و از رسیدن به زمان موعود بازمانده‌اند و امام زمان ما چهارده قرن است همچون پدر خود منتظر آن 313 جوانمرد است: فرماندهان نیرومندی که خودشان یار تربیت می‌کنند و در اطاعت امامشان هیچ چون و چرایی ندارند.

علی(علیه‌السلام) با مسلمانانی سخن می‌گفت که اسلامشان سقیفه‌ای بود. آنان که پس از سرگردانی از سقیفه تا عثمان، برای بیعت به خانۀ ایشان هجوم آورده بودند و از او می‌خواستند فرماندهی‌شان کند و آنان را به سرزمین مقدس برساند. اما اسلام خلفای راشدین و اسلام معاویه برای علی(علیه‌السلام) قابل قبول نبود. اولین چیزی که روی آن دست گذاشت و خواستار اصلاحش شد، اقتصاد بود. فرمود: «آنچه به ناحق از بیت‌المال برداشته‌اید خواهم گرفت؛ حتی اگر مهریۀ زنانتان کرده باشید.» سپس به اصلاح سیاسی جامعه پرداخت و معاویه را به عنوان حاکم مسلمانان نپذیرفت. این موضوعات زمینۀ جنگ، فشار و تحریم را در حکومت ایشان فراهم کرد. برای اصلاح جامعه، بیعت‌کنندگان باید از فرمان مولای خود پیروی کرده و آمادۀ جهاد می‌شدند. اما گرفتار رفاه‌زدگی شده بودند. همان روحیه‌ای که بنی‌اسرائیل گرفتارش بودند و مشی علی(علیه‌السلام) با راحت‌طلبی سازگار نبود.

این آیه خطاب به ما هم بهترین موعظه است و باید بیشترین پند را از این آیه بگیریم. انقلاب اسلامی، تمایل مردم برای ورود به اسلام ناب محمدی و مبارزه با اسلام امریکایی و شاهنشاهی بود. نسلی که انقلاب کرد و نسل‌های بعدی که آرمان‌های انقلاب را پذیرفتند، خود را منتظران مهدی(عجل‌الله‌‌‌‌فرجه) و خواهان ظهور می‌دانستند. این نبرد و این آرمان، بدون هزینه نیست؛ بلکه جنگ، تحریم و فشار به دنبال دارد و تحمل این سختی‌ها با روحیۀ صهیونیستی نمی‌سازد.

ما با این روحیه نمی‌توانیم رهبری امام زمان را قبول کنیم. همان‌طور که عدۀ زیادی رهبری ولی فقیه را قبول نکردند. اول او را پذیرفتند؛ اما وقتی دچار فشار و سختی شدند، بهترین‌هایشان به او شک کردند و چون و چرا گفتند. در حالی که وظیفۀ مسلمانی که با یک حاکم عادل بیعت می‌کند اطاعت، قبول سخن او و محکم نگه داشتن بیعت است.

حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: اگر از من اطاعت کنید، ان‌شاءالله شما را در مسیر بهشت حمل می‌کنم؛ هر چند راه سخت و با تلخكامى آميخته باشد.[10]

دین علوی، صدق و عمل می‌خواهد. دین علوی یعنی جهاد با مال و جان در راه خدا. هر که غیر این را بگوید گرفتار اسلام صهیونیستی است؛ حتی اگر نماز شب بخواند و به خمس و زکات و سایر فروعات پایبند باشد. چون عمل باید بر پایۀ بصیرت بنا شود. وگرنه خانه‌ای روی آب است.

 


[1]- سورۀ مائده، آیۀ 23.

[2]- سورۀ مائده، آیۀ 24: "قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ"

[3]- سورۀ مائده، آیۀ 25: "قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ"

[4]- سورۀ مائده، آیۀ 26: "قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةًۛ يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ ۚ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ"

[5]- الإرشاد فی معرفة حجج‌الله على العباد، جلد ‏1، صص 261 و 262: "یا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ جَمَاعَةَ مَنْ سَمِعَ کَلَامِی أَمَا أَوْجَبْتُمْ لِی عَلَى أَنْفُسِکُمُ الطَّاعَةَ أَمَا بَایعْتُمُونِی عَلَى الرَّغْبَةِ أَ مَا أَخَذْتُ عَلَیکُمُ‏ الْعَهْدَ بِالْقَبُولِ‏ لِقَوْلِی أَمَا کَانَتْ بَیعَتِی لَکُمْ یوْمَئِذٍ أَوْکَدَ مِنْ بَیعَةِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَمَا بَالُ مَنْ خَالَفَنِی لَمْ ینْقُضْ عَلَیهِمَا حَتَّى مَضَیا وَ نَقَضَ عَلَی وَ لَمْ یفِ لِی أَمَا یجِبُ عَلَیکُمْ نُصْحِی وَ یلْزَمُکُمْ أَمْرِی أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ بَیعَتِی تَلْزَمُ الشَّاهِدَ مِنْکُمْ وَ الْغَائِبَ"

[6]- همان: "فَمَا بَالُ مُعَاوِیةَ وَ أَصْحَابِهِ طَاعِنِینَ فِی بَیعَتِی وَ لِمَ لَمْ یفُوا بِهَا لِی وَ أَنَا فِی قَرَابَتِی وَ سَابِقَتِی وَ صِهْرِی أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِمَّنْ تَقَدَّمَنِی أما سَمِعْتم قولَ رسول اللّهِ يومَ الغديرِ في وِلايتي ومُوالاتي!؟ فاتَّقوا اللّهَ ـ أَيّها المسلمونَ ـ وتَحاثُّوا على جهادِ مُعاويةَ القاسِطِ النّاكِثِ وأصحابِه القاسِطينَ."

[7]- سورۀ بقره، آیات 246 و 247: "المْ تَرَ إِلَى اْلمَلأ مِنْ بَنيْ إِسْرَائيْلَ مِنْ بَعْدِ مُوسًى إِذْ قَالوا لِنَبِيٍّ لَهُم ابْعَثْ لَنَا مَلِكَاً نُقَاتِلْ في سَبيْل اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمً الْقِتَال ألاّ تُقَاتِلوُا قَالوُا وَ مَا لًنَا ألاَّ نُقَاتِلَ فِيْ سَبيْلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَابنَائِنَا فَلَمّاَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوا إلاّ قَلِيْلاً مِنْهُمْ وَاللّهَ عَلِيْمٌ بالظَّالمِيْنَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوْتَ مَلِكَاَ قَالُوْا أنّى يًكُوْنُ لَهُ اْلمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أحَقُّ باْلمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادًهُ بَسْطَةً في الْعِلْم وَالْجسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِيْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيْمٌ"

[8]- الإرشاد فی معرفة حجج‌الله على العباد، ج‏1، ص262: "أيُّها النَّاس، إِنّ لكم في هذهِ الآياتِ عِبرةً، لِتَعلموا أنّ اللّهَ تعالى جَعلَ الخِلافةَ والإمرةَ من بعدِ الأنبياءِ في أعقابهم، وأنه فَضَّلَ طَالُوتَ وقَدَّمَهُ على الجَماعةِ باصطفائهِ إِيّاهُ، وزِيادتهِ بَسطةً في العلمِ والجسمِ، فهل تَجِدونَ اللهَ اصطفى بني أُميّةَ على بني هاشم! وزادَ مُعاويةَ عَلَيَّ بَسطةً في العلمِ والجسم! فَاتَّقوا اللهَ ـ عبادَ اللهِ ـ وجاهدوا في سبيلهِ قبلَ أنْ ينالَكم سخطُه بعصيانِكم له".

[9]- همان: "فلو كانَ لي منكم عِصابةٌ بعددِ أهلِ بَدْرٍ، إِذا أمرتُهم أطاعوني، وِاذا استنهضتُهم نَهَضوا معي، لاستغنيتُ بهم عن كثيرٍ منكم، وأسرعتُ النهوضَ إِلى حربِ مُعاويةَ وأصحابِه فإنّه الجهادُ المفروضُ."

[10]- نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۵۶: "فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَی سَبیلِ الْجَنَّةِ، وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِیرَةٍ"

 



نظرات کاربران

//