روند پیشرفت جنگ نرم

روند پیشرفت جنگ نرم

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 16، 16 رمضان 1443) به تبیین موضوع روند پیشرفت جنگ نرم می‌پردازیم.

در بررسی ظلم آخرالزّمان، مصداق عینی آن را استکبار و امروز حاکمیت غرب و آمریکا معرفی کردیم. برخی از ویژگی‌های استکبار جهانی را برشمردیم و دانستیم امروز راهکار آمریکا برای جوامعی که با جنگ نظامی از پا درنمی‌آیند، جنگ نرم است؛ یعنی هرگونه اقدام روانی و تبلیغاتی که آن جوامع را هدف قرار دهد.

هدف اصلی جنگ نرم، کم‌رنگ کردن باورها و اعتقادات امت‌ها و تغییر روحیات آن‌هاست؛ آن هم نه با تسلیحات نظامی، بلکه با سلاح‌های متعدد و متنوع تبلیغاتی. دشمن در این جنگ می‌کوشد با تغییر ادراکات مردم، افکار عمومی را به نفع خود و اهداف خود تغییر دهد. متأسفانه بیشتر افراد هم چنان از این جنگ غافل‌اند که یک‌باره می‌بینند فکر، سلیقه، زندگی و همه چیزشان تحت سلطۀ دشمنی درآمده که یک روز در جنگ نظامی، مقابل او ایستاده بودند!

خداوند در آیۀ 27 سورۀ اعراف می‌فرماید:

"...إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاتَرَوْنَهُمْ..."

همانا او (شیطان) و قبیله‌اش شما را از جایی می‌بینند که شما آن‌ها را نمی‌بینید!

این، معیار جنگ نرم در قرآن است. یعنی با سخت‌افزار نیست که دیده شود؛ نرم‌افزاری است. شیطان از تمام جهات و با تمام روش‌ها وارد میدان می‌شود تا فرهنگ انسانی را از پا بیندازد. ازاین‌رو شناختش آسان نیست.

البته اگر در بُعد شخصی، جنگ نرم شیطان نفس را بشناسیم[1]، جنگ نرم شیطان بزرگ در بُعد اجتماعی و جهانی را نیز می‌شناسیم. اما مسئله اینجاست که اگر مراقب نباشیم، جنگ نرم شیطان بزرگ، کاری می‌کند که ما قبیلۀ شیطان را در نفس هم نبینیم و همه چیز را توجیه کنیم!

خوب است بدانیم جنگ نرم، مختص امروز نیست و در زمان سایر انبیاء نیز سابقه دارد؛ ازجمله در قوم بنی‌اسرائیل.

طبق آیات قرآن، حضرت موسی بر فرعون پیروز شد و بنی‌اسرائیل را از سلطۀ او نجات داد. اما فرهنگ فرعون چنان در فکر و روحیۀ آن‌ها نفوذ کرده بود که پس از تغییر عقیده و همراهی با موسی، در وادی دین نیز مادی‌گرا شدند و آن‌قدر خواسته‌های مشرکانه به موسی عرضه کردند که چهل سال در بیابان‌ها سرگردان ماندند. نهایتاً هم پیامبر خود را در این راه از دست دادند و با او به بیت‌المقدس نرسیدند. چنان‌که تا امروز هم دنبال همان مقصدند و هنوز نرسیده‌اند!

این یعنی جنگ نرم آن‌قدر مهم است که تا در آن پیروز نشویم، هرچه در میدان جنگ نظامی پیروز شویم و شهید بدهیم، باز در معرض شکست قرار می‌گیریم. پس ضروری است که این مصاف را بشناسیم و خود را برای آن آماده کنیم.

ویژگی مهم جنگ نرم، این است که آرام، تدریجی و زیرپوستی در عمق جان انسان‌ها پیش می‌رود و هدف حملاتش باورها و اعتقادات است. آن‌قدر پویا و جذّاب عمل می‌کند که به مرور با ایجاد جاذبه‌های کاذب، نه‌تنها عوام، بلکه خواص را هم دربرمی‌گیرد. چنان‌که پیش‌تر گفتیم، یکی از مهم‌ترین شگردهایش نیز ترویج مصرف‌گرایی و تنوع‌طلبی است.

برخی از ارکان مهندسی جنگ نرم، خلق ارزش‌های جدید، اسطوره‌سازی، نمادسازی و ایجاد هیجانات کاذب است که کارکرد اصلی آن‌ها مدیریت و کنترل احساسات و عواطف مردم است؛ آن هم در جهتی که اگرچه جامعه دچار شرک و کفر جلی نشود، فرهنگ، باورها و روحیاتش تغییر کند و به دام شرک خفی بیفتد.

درواقع در این جنگ، به دین و اعتقادات مردم، حملۀ آشکار نمی‌شود. اما طوری پیش می‌رود که با نفوذ در احساسات و روحیات، کم‌کم اعتقادات نیز در قلب‌ها رنگ می‌بازد و اسلام ناب محمدی به اسلام آمریکایی دچار می‌گردد. درنتیجه آسیب‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی پدیدار می‌شود و جامعه، میدان مانور حملۀ دشمن می‌گردد.

این سیر نهایتاً به شکل‌گیری رفتارهای جدید و تقلید بی‌رویه از غرب می‌انجامد. تا جایی که می‌توان گفت: آسیبی که فرهنگ غرب به جوامع اسلامی و شیعی می‌زند، کمتر از آسیبی نیست که به خود جوامع غربی تحمیل می‌کند؛ چون اینجا ادعای اسلام و شیعگی هست و خیلی از این امور به اسم حلال و مباح، بومی می‌شوند!

پیامد دیگر جنگ نرم، این است که وحدت فکری جامعه را به هم می‌زند و همان‌طور که زندگی مادی مردم را به بیماری تنوع‌زدگی مبتلا کرده، در اعتقادات هم تفرقه و اختلاف می‌اندازد. طوری که به عنوان مثال، همه ولایت‌مدارند، اما فکرشان دربارۀ ولایت یکی نیست و هرکدام نگاه و درنتیجه عملکرد متفاوتی نسبت به آن دارند.

ما این روند را به روشنی در طول تاریخ انقلاب و جنگ و پس از آن دیده‌ایم و می‌بینیم که چطور باورها و ارزش‌های اولیه هر روز کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شدند و نتایجی که انتظار می‌رفت این حرکت عظیم در پی داشته باشد، حاصل نشد.

به عنوان مثال، نگاهی که مردم دیروز نسبت به حجاب داشتند، امروز حتی محجّبه‌ها نیز ندارند و اغلب در جهت تفریط رفته‌اند. تا جایی که بدحجابی رسماً به نوعی از حجاب تبدیل شده و جای حجاب را گرفته است. همین‌طور است در مسئلۀ ارتباط با نامحرم، موسیقی، شرکت در نمازجمعه و جماعت و سایر فروع دین.

امروز رشوه و رانت‌خواری، یک فرهنگ کاملاً موجّه شده و با عنوان هدیه یا حقّ و اجرت شخص، رایج است. واقعاً کم‌اند کسانی که بدون این راه‌ها کار خود را پیش می‌برند و اصلاً می‌توانند پیش ببرند!

امروز شهر، پر است از هایپرها و مال‌های بزرگ و مجلّلی که با تخریب باغ‌ها ساخته شده و اغلب محل وقت‌گذرانیِ جوانانی است که با تیپ‌های غربی در آن‌ها می‌گردند. وضع سینما نیز همین است و فیلم‌هایی ساخته می‌شود که کمتر سنخیتی با فرهنگ و گفتمان اسلامی دارد؛ بگذریم از تبلیغات بی‌رویه و ساختارشکنی که برای آن‌ها می‌شود.

این‌ها همه، جولان دشمن در جنگ نرم است و ما بی آنکه متوجه باشیم، روزبه‌روز فرهنگ و باورهایمان را دستخوش تغییر قرار می‌دهیم. اما واقعاً چه کسی می‌فهمد که تمامش نقشۀ غرب است؟! بعد هم می‌گوییم: چرا جوانان این‌قدر عوض شده‌اند؟ غافل از آنکه جوانان نیز جزء همین جامعه‌اند و در همین فرهنگ بارمی‌آیند!

به‌راستی چه شد که وضع به اینجا رسید؟ تقصیر کسی نیندازیم! تمام این جامعه از صدر تا ذیل، خود ما هستیم و کسی از بیرون وارد ما نشده؛ خودمان هستیم که با روحیه و احساساتمان، به این فرهنگ‌ها اجازۀ بروز و گسترش داده‌ایم و با تقاضاهای روزافزون، دست دشمن را برای کنترل خود و زندگی‌مان باز گذاشته‌ایم.

مثلاً اگر ما این‌همه فیلم‌های سخیف را با گریم‌ها و آرایش‌هایی که در غرب هم کمتر دیده می‌شود، نخریم و نبینیم، فیلم‌سازان برای که می‌خواهند بسازند؟ یا اگر ما از مارک‌های بزرگ خارجی استقبال نکنیم، برای که اینجا نمایندگی بزنند و در کنار اجناس پرهزینه و کم‌مصرف، سلاحی برای ورود فرهنگ دشمن به متن زندگی ما شوند؟

با این‌همه، رهبر معظّم انقلاب(دام‌ظلّه) در برابر حملات جنگ نرم، محکم ایستاده است و همواره هدایت‌های خود را در زمینۀ حفظ عواطف و احساسات دینی مردم إعمال می‌کند و هشدارهای لازم را می‌دهد[2].

پس «از ماست که بر ماست»؛ ماییم که بر سفرۀ رنگارنگ دشمن نشسته‌ایم و مدام بیشتر خواسته‌ایم! وگرنه راه شناخت، برای ما بیشتر از هرکسی باز است و عذری برای ندانستن و نفهمیدن نداریم.

به عنوان نمونه، سورۀ حمد جزء واجبات تمام نمازهای واجب و مستحبّ است و ما بارها در طول روز باید آن را بخوانیم. طوری که می‌توان گفت: با آن زندگی می‌کنیم.

در این سوره به دو دسته یعنی اهل صراط مستقیم و نعمت‌داده‌شدگان و در تقابل با آن‌ها قوم مغضوب و ضالّ اشاره شده است. اما ما چون دشمن‌شناس نیستیم و دین و قرآن را مفهومی گرفته‌ایم، دنبال درک این آیات نرفته‌ایم. حال آنکه این عبارات حتماً مصداق عینی در هر زمان دارند؛ وگرنه قرآن نمی‌توانست کتابی برای همۀ زمان‌ها باشد.

طبق آنچه در روایات آمده[3]، منظور از کسانی که به آن‌ها نعمت داده شده، انبیاء و اولیاء الهی و شیعیان آن‌ها هستند. قوم مغضوب و ضالّ هم دو قوم یهود و نصارا هستند که امروز در اتحاد با هم، صهیونیسم را ساخته‌اند؛ مکتبی که دیگر نه بر آیین یهود است و نه بر آیین مسیحیت، بلکه آیینی جدید و شیطانی است!

پس می‌شود نتیجه گرفت تقابل مغضوب و ضالّ، به طور خاص با ولایت و حقیقت دین است، نه با شریعت و فروع دین. هرچند وقتی به قصد حقیقت، شبیخون بزنند، رنگ فروع هم عوض خواهد شد. منتها تغییر، از باورها شروع می‌شود و بعد تأثیراتش در فعل و فرهنگ و اقتصاد و... آشکار می‌گردد.

این یعنی امروز اصل جنگ نرم، تقابل اسرائیل با شیعه است و تمام قوای شیطان در برابر این فرهنگ غنی قد علَم کرده‌اند تا با تخریب ریشه‌های اعتقادی آن یعنی انتظار منجی، جلوی رشد و گسترشش را بگیرند و جهانی نو مطابق میل خود بسازند. به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی که طلوع فجر صادق برای عصر "يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً" بود.

وگرنه از قدیم، هیچ‌گاه جوامع اسلامیِ غیرشیعی در برابر هجوم غرب، این‌قدر سرسخت نبوده‌اند و کم و بیش تحت حاکمیت غرب درمی‌آمده‌اند. حکومت شاهنشاهی ایران نیز با اینکه ظاهراً باورهای دینی و حتی شیعی داشت و به دین مردم، متعرّض نمی‌شد، مروّج فرهنگ غرب بود و می‌خواست باورها را عوض کند. تنها، ایران انقلابی بود که به حاکمیت غرب، «نه» گفت و دشمن برای شکست دادنش، به جنگ نرم متوسّل شد.

خلاصه آنکه جنگ نرم با کنترل احساسات مردم، باورهای آن‌ها را تغییر می‌دهد و موجب تغییر فرهنگ و تغییر رفتار آن‌ها می‌شود؛ تا جایی که انواع آسیب فرهنگ، اجتماعی، اقتصادی و...، همه را فرامی‌گیرد و جامعه به نحو زیربنایی، رو به تخریب و نابودی می‌رود. ما هم به خیال اینکه انقلاب و جنگ کرده‌ایم، سرخوش به دنبال رفاه افتاده‌ایم!

البته انقلاب اسلامی زمینه‌ساز عصر ظهور بوده و سیر بیداری را در جوامع اسلامی به راه انداخته است؛ شکی در این نیست. اما نکته اینجاست که فردفردِ ما کجاییم؟ آیا ما هم در حاکمیت عدل و داد در عصر ظهور می‌توانیم باشیم یا در جهت خلاف آن حرکت کرده‌ایم؟

خداوند در عصر مظلومیت دین و اولیاء خود، نه‌تنها نعمت شیعگی، بلکه نعمت انقلاب و ولایت فقیه را به ما عطا کرده؛ ولی ما اقرار می‌کنیم که ناسپاسی و کوتاهی کرده‌ایم و از آن غافل شده‌ایم. انگار خوابمان برده است؛ چه از فشار خستگی، چه از غرور پیروزی و چه از احساس امنیت و تصورِ رسیدن به خط پایان!

از خدا می‌خواهیم در این ماه مبارک و شب‌های عزیز و عظیمی که به آن نزدیک می‌شویم، بارانی بر ما بفرستد که این خواب غفلت را از ما بزداید و بیدارمان کند؛ تا قلب‌هایمان محکم و قدم‌ها و باورهایمان در راه یاری امام، ثابت شود.

 


[1]- برای مطالعۀ مفصل در این‌باره، به سخنرانی‌ها و کتاب‌های شیطان‌شناسی از مؤلف رجوع شود.

[2]- کار رهبر این نیست که قوانین یا دستگاه قضا یا سیستم اقتصادی جامعه را زیر و روکند؛ چون این‌ها همه، اموری هستند که به دست منتخبان ملت، تصمیم‌گیری و پیاده می‌شوند. کار رهبر فقط هدایت و جهت دادن است.

[3]- معاني الأخبار، ص36 و بحارالأنوار، ج25، ص273.

 



نظرات کاربران

//