.jpg)
مستضعفان، منتظران حقیقی
در ادامۀ مباحث مفهوم واقعی ظلم در آخرالزمان(خلاصۀ جلسۀ 4، 4 رمضان 1443) به تبیین موضوع مستضعفان، منتظران حقیقی میپردازیم.
در جلسات قبل گفتیم که بعد از بعثت انسان کامل، زمین پُر از ظلم و جور میشود. در اینجا به بررسی روایاتی که با مضامین گوناگون در این رابطه آمده میپردازیم. آنچه در تمام این روایات دیده میشود امتلاء ارض است. در تمام این روایات کلمۀ «الارض» به بیان محدثین با «ال» جنس آمده؛ یعنی هیچ تخصیص و تقییدی ندارد. امتلاء به معنی پُرشدن است. این کلمه با «ال» ارض حکایت از گسترۀ ظلم و ستم در کل زمین دارد. برای نمونه در روایت آمده است: "مَهْدىُّ اُمَّتِى الَّذى يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما"[1].
بنابراین در آخرزمان که از مبعث رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) شروع شده و تا الآن ادامه پیدا کرده، همۀ موجودات از افلاک تا جماد و نبات، از مؤمنان تا مشرکان و...، از این ظلم متأثر میشوند. چنانکه خداوند میفرماید: "ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ"[2]. «ال» در برّ و بحر اشاره به حاکمیت فساد بر تمام مراتب موجودات دارد.
آیا این پرشدنِ زمین از ظلم و ستم شرط ظهور است، یا إخبار از زمانی است که اینچنین خواهد بود؟ جواب این است که این موضوع از شرایط ظهور حضرت نیست، که گفته شود پس برای چه خداوند هستی را خلق کرد، که قرار باشد از ظلم و جور پُر شود؟
اینطور نیست که منظور از خلقت زمین و مراتب دیگر هستی این بوده است. خداوند دنیا و طبیعت را مظهر خودش قرار داد و یقیناً در جلوات و ظهورات و مظاهر الهی بهلحاظ خلقت خداوند هیچ ظلم و ستمی نیست و برای انسان سراسر زیبایی هستند.
ممکن است سؤال شود: «چرا بعد از هبوط آدم(علیهالسلام) ظلم و ستم وجود دارد و بعد از انسان کامل، هستی از این ظلم پُر میشود؟» موجودات در زمین متأثر از حرکت انسان هستند؛ اگر روند حرکت انسان خیر باشد، یا شرّ، طبیعت هم همانگونه است.
اینگونه روایات، فراگیری و غوطهوری در ظلم را نشان میدهند، یعنی شرایط عالم ناسوت، حاکمیت ظلم است، نه اینکه در این شرایط لزوماً همۀ انسانها ظالم باشند. بلکه در همین شرایط که ظلم در تمام ابعادش در تمام زمین گسترش پیدا کرده و هرچه را در هرجا نگاه کنی، رنگی از ظلم دارد، خیلی از انسانها ظالم نیستند.
در این زمان شرایط بهگونهای است که بهسختی میتوان روزنهای از نور را پیدا کرد؛ البته وارد شدن به عالم نور از این روزنۀ نور خودش مشکل بزرگتری است. به هرحال در همین شرایط تعدادی از انسانها در محور عدل حرکت میکنند؛ و قرآن به این گروه، «مستضعف» میگوید: "وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ"[3].
در زمانی که کل زمین پر از ظلم است و ظلم حاکم بر عدل و قسط است، عدهای تحت عنوان مستضعف طبق سنت الهی، وارثان حاکمیت عدل و قسط در زمین هستند. آیا ما هم بهگونهای زندگی میکنیم که از حاکمیت قسط و عدل بهرهمند شده و زندگی نماییم؟ یا روند این ظلم و جور، ما را هم در زمرۀ ظالمان قرار داده که هرگز نمیتوانند وارثان زمین باشند؟!
مستضعفین با حق و در عالم نورانی زندگی میکنند؛ ولی دستشان بسته است و در برداشتن ظلم از کل زمین کاری از آنها برنمیآید. ایشان همیشه در حال مبارزهاند؛ که در غیر این صورت، جزء ظالمانند.
یکی از خصوصیات مستضعف در معنای منفی آن این است که اهل جهاد و هجرت و مبارزه نیست: "إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا"[4]. در آیۀ شریفه وظیفۀ مستضعف را هجرت بیان فرموده که نوعی جهاد و مبارزه است. هجرت انواعی دارد، از جمله هجرت از نفس اماره به نفس مطمئنه و این سیر، یک تلاش پیوسته است که هیچگاه به پایان نمیرسد.
در بیان ویژگی ظالمان که درمقابل مستضعفان هستند، خداوند میفرماید: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ"[5]. در معنی "أَوْلِيَاءَ" اینجا تمام معانی ولی را میتوانیم بیاوریم؛ از جمله دوست، سرپرست، یار و... . طبق این آیه نباید ولایت کسانی از اطرافیانمان را که کفر را در مقابل ایمان دوست دارند بپذیریم که این یک مصداق ظلم است.
در آیۀ بعد دلیلِ روشنِ حرکت نکردن انسانها در طریق رشد و سعادت بیان شده است: "قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ"[6]. دلیل اصلی مشکلاتی که ما داریم، از جمله افسردگی و بینشاطی، لذت نبردن از عبادت و...، همین است که موارد یادشده در آیۀ شریفه را بیشتر از خدا و رسول او و جهاد در راهش، دوست داریم.
حرکت و رشد ازدستدادن و ازدسترفتن میخواهد. لازم است این قالبها درهم شکسته شود و همۀ اینها به پای حرکت ریخته شود. نه اینکه حبوبغض و خوشیوناخوشی انسان برپایۀ این شئون حیات دنیایی او باشد. کسی که میترسد در جریان حرکتش به آباء و اخوان و عشیره و...، ضرری برسد یا از جانب آنها به او زیانی برسد، نمیتواند مستضعف واقعی باشد و همین امر باعث میشود، تغییرات در خور و خواب و پوشاک و فرهنگ و...، به سمت سقوط انسانی او باشد.
لازم است انقلابی در خود به پا نماییم تا از ماندن در توحید فعلی رها شویم و به توحید ذاتی نائل گردیم. کسی که به ذات نرسیده، اگر در بهترین رتبۀ توحید فعلی هم باشد، باز هم در خطر است. توحید ذاتی انسان را نگه میدارد بهگونهای که در همین شرایطِ غلبۀ جور و ظلم در بهشت خواهد بود و اگرچه مستضعف، در نور خواهد بود. مستضعفان، منتظران واقعی هستند، منتظرِ یقینیِ آخرزمانی که وارث زمین خواهند شد.
جهاد تمامی ندارد و مجاهدِ راه خدا پیوسته در جهاد است؛ پس معنی ندارد که ما بگوییم «انقلاب کردیم و کار ما تمام شد.» همین که جهادِ پیوسته نداشتیم، باعث شده اوضاع زندگیمان اینقدر با زمان انقلاب فرق داشته باشد. کسانی که در زمان انقلاب آباء و ابناء و مساکن و تجارت و...، برایشان اهمیت نداشت، چون جهادشان پیوسته نبود، امروز فضای زندگی و هم و غمّشان تأمین آسایش و راحتی زندگی دنیایی است.
اگر دیروز به عنوان مادر، آرزویمان داشتن فرزند شهید بود، امروز آرزویمان برای فرزندانمان، قبولی دانشگاه به هر قیمت است! دیروز در میدان جنگ و بمباران، آرزویمان شهادت بود و امروز تنها در فکر آسایش و رفاه مادی هستیم!
"وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ"[7]. هرجا هدایتگری، انسان را در مسیر صیرورت حرکت میدهد، باید تمام فشارها را به جان خریده و ضعف و ناتوانی به خود راه ندهد. مؤمنان و منتظران حقیقی پیوسته در حال مبارزه هستند؛ در فشارها، سختیها، تنهاییها، بیآبروییها و...، چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی و جهانی. کسی که میخواهد دین خدا را یاری نماید، واجب است در همان ارض پر از ظلم و جور در مسیر مجاهده و مقابلۀ با ظلم برخیزد.
وقتی انقلاب کردیم گمان کردیم حکومت امامزمان را تشکیل دادیم، نشستیم و چون مجاهده در اموال و انفس را ادامه ندادیم، به عقب برگشتیم و زیان کردیم؛ تا جایی که الآن تمام فرهنگ غرب بر روحیۀ ما حکومت میکند و به غیر از اصل نظام بر همۀ ابعاد حاکم شده است.
یکی از مهمترین شرایط ظهور، آمادگی جهانی جهت اصلاح جهانی است. این اصلاح در دو جهت است: 1. سلوک معرفتی (معرفت نفس). 2. آگاهی خود و مردم جهان از نوع ظلم در جهان .
[1]- كتاب سليم بن قيس، ص 429.
[2]- سورۀ روم، آیۀ 41.
[3]- سورۀ قصص، آیۀ 5.
[4]- سورۀ نساء، آیۀ 97 : کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [= فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.
[5]- سورۀ توبه، آیۀ 23.
[6]- سورۀ توبه، آیۀ 24.
[7]- سورۀ آلعمران، آیۀ 146 : چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان میرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد.
نظرات کاربران