مصادیق ظلم

مصادیق ظلم

در ادامۀ مباحث آخرالزمان و شدت ظلم (خلاصۀ جلسۀ 5، 5 رمضان 1443) به بررسی مصادیق ظلم می‌پردازیم.

دانستیم در آخرالزمان زمین پر از ظلم و جور شده که در مصادیق ظلم به حق، ظلم به نفس و ظلم به ناس نمود پیدا می‌کند. حال به بررسی معنای ظلم از کتاب التحقیق می‌پردازیم و در ادامه مصادیق ظلم را بررسی می‌کنیم.

ظلم به معنای اِضاعه، فاسد‌کردن، خراب‌شدن و در غیر جای خود مصرف‌کردنِ حق است. این عدم ادای حق در سه مصداق حق‌الله، حق‌النفس و حق‌الناس است.[1] ظلم همان قرار‌گرفتن در مسیر مغضوبین و ضالّین است که از مسیر صراط مستقیم و حدّ اعتدال خارج شده‌ و دچار افراط و تفریط شده‌اند و نتوانستند ادای حق کنند. این حق هم حقوق مادی، معنوی و روحانیِ متعلق به تمام موجودات و اشیاء است و نه فقط صاحبان عقل و انسان‌ها. بلکه جمادات، نباتات و تجلیات افلاک و عناصر بسیط آب و خاک نیز بر گردن ما حقی دارند که اگر آن‌ها را از مسیر اعتدال خارج کنیم، ادای حق صورت نگرفته و ظالم هستیم. حال در آخرالزمان به جهت غفلت و جهل ما، اشیاء در حاکمیت لاشئ‌ها به غیبت رفته‌اند و تمام تلاش، وقت، عمر و انرژی ما در ادای حقوق توهمی و اعتباری لا‌شئ‌ها صرف شده ‌است و این چنین زمین از ظلم و جور پر شده ‌است.

ظلم به نفس ریشه‌ای‌ترین و عظیم‌ترین ظلم انسان است که سبب ظلم به حق و ظلم به ناس هم می‌شود. زیرا وقتی حقِ نفس بما هو حق او در جلوات اعضا، قوا، خیال، قلب و اندیشه ادا نشود، خودبه‌خود حق‌الله و حق‌الناس نیز رعایت نمی‌شود. ادا نشدن حق نفس، همان رکود و ماندن نفس در مراتب دانی و منع نفس از سیر کمالی‌ اوست؛ یعنی نفس با تعلق به امور مادی و دنیوی در سیر کمالی خود بایستد. همان که طبق روایات اگر دو روز از زندگی‌مان برابر و مساوی باشد مغبون شده‌ایم.[2] زیرا سیر و سلوک صعودی نفس بی‌نهایت است تا در مسیر انسانیت و توحید فعلی، صفتی و ذاتی به لقای حق‌تعالی برسد.

پس تعلق به امور مادی، نفس را در حدود و اعتباریات محدود کرده و حبّ و بغض و خوشحالی و ناراحتی او متعلق به لا‌شئ‌ها می‌شود؛ به‌طوری‌که دچار تنوع‌طلبی و ترکیب شده و از بساطت خارج می‌شود. در گذشته مردم بسیط بودند زیرا امکانات، شرایط و تنوعات گسترده نبود.‌ پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما سالیان سال در یک اتاق و محله زندگی می‌کردند و ییلاق و قشلاق نداشتند. با هر کس ازدواج می‌کردند تا پایان عمر به او پایبند بودند و خبری از طلاق نبود. اما در آخر‌الزمان با وجود گستردگی تنوعات و ترکیبات، روحیۀ افراد تنوع‌طلبی در خوردن، پوشیدن، ازدواج و طلاق و ... شده و تنها برای اطفای شهوت و نه ازدیاد نسل ازدواج می‌کنند. طلاق را به راحتی می‌پذیرند و در صورت محروم بودن از انواع جلوات ماده احساس افسردگی و محدود بودن می‌کنند. برای فرار از چنین ظلم و جوری در عصر غیبت تنها توحید ذاتی لازم است و توحید افعالی و صفاتی و سیر نفس در فعل و صفت راهگشا نمی‌باشد. زیرا امروز مانع سیر نفس به دلیل تنوع لاشئ‌ها بیشتر شده و توحید قوی‌تری مورد نیاز است و نفس تنها با توحید ذاتی و سیر نورانی و بی‌نهایتش در دنیا می‌تواند به لقای حق برسد.

مصداق دوم ظلم، ظلم به الله است که شدیدترین و ظلمانی‌ترین نوع ظلم است. و آن عبارت است از تضییع حقوق الهی و عدم شناخت شأن و مقام و صفات جمال و جلال الهی در جامعیت آن. این ظلم نقطه مقابل توحید الوهی و ربوبی است. نفسی که حق را در الوهیت و ربوبیت به شهود ننشسته است، در شناخت شأن حق کوتاهی و تقصیر داشته و ظالم بوده و دچار شرک خفی و جلی شده که ریشه‌اش همان ظلم به نفس است؛ "إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ"[3].

مصداق سوم ظلم، ادا نکردن حق‌الناس و ظلم به ناس است که شامل تضییع حقوق آن‌ها در اموال و اعراض و ... است. این ظلم از جملۀ ذنوبی است که بخشیده و هدایت نمی‌شود؛ "وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ"[4].

ظلم مطلق جمع این سه مصداق ظلم است؛ یعنی تضییع حق نفس، الله و ناس که همان خروج از راه حق و اعتدال است. در هر زمینه‌ای از افکار و اعتقادات، اخلاق و صفات انسانی یا اعمال و آداب الهی افراط و تفریط وجود داشته باشد نفس از حد اعتدال خارج شده و ظالم است.

ظالم مطلق کسی است که تقوا ندارد. البته تقوا مراتب دارد و انسان بی‌تقوا در هر مرتبه‌ای که باشد در تضییع حقوق الهی لاابالی است و همّت و جدیّت ندارد. چنین فردی در به جا آوردن حقوق نفس، الله و ناس اهتمام لازم را ندارد و با وجود دانستن احکام شریعت، قوانین طریقت و اصول حقیقت در یک مرتبه ایستایی دارد و در حفظ ارزش‌ها و داشته‌های وجودی‌اش اهتمامی ندارد. در حالی‌که حفظ اعتقادات بدون ترسِ از دست‌دادن، موجب ارتقای وجودی نفس شده و او را از مذبذب و ظالم بودن حفظ می‌کند. اهتمام در حفظ چادر در کشورهای خارجی، رعایت حدود و احکام پوشش و ارتباطات، عدم شرکت در مجالس لهو و لعب و ندیدن فیلم‌های بی معنی، جدی گرفتن مطالعه و معرفت از مصادیق اهتمام در حفظ ارزش‌هاست.

خداوند غنی بالذات است و بری از ظلم و ستم. ظلم از جهل، عجز، فقر، غفلت و ترس و رجای بیجا ایجاد می‌شود که خداوند از تمامی آن‌ها مبرّاست. بنابراین مصادیق ظلم در مراتب گوناگون هیچ ربطی به خدا ندارند. گرچه نفس اماره و شرایط فجور به اقتضای خلقت از خداوند است، اما قرار گرفتن در معرض آن به اختیار خود انسان است. جلال او نیز عین محبت و عدل و قسط است و خدا در دنیا و آخرت به اندازۀ ذره‌ای ارادۀ ظلم نکرده؛ "وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ"[5]. به‌گونه‌ای که در آیات قرآن نه تنها ظلم به شدت نهی شده، حتی نزدیکی و تقرّب و داشتن روحیۀ ظالمین نیز نهی شده‌است.

 


[1]- رجوع شود به مباحث «والعصر» در تبیین حق.

[2]- مَنْ سَاوَى يَوْماه فهو مَغْبون‏.

[3]- سورۀ لقمان، آیۀ 13.

[4]- سورۀ صف، آیۀ 7.

[5]- سورۀ آل عمران، آیۀ 108.

 



نظرات کاربران

//