فریب سامری

فریب سامری

در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 26، 26 رمضان 1443) به تبیین موضوع فریب سامری می‌پردازیم.

در جلسات گذشته به بررسی روحیۀ صهیونیسم که جامع مکتب مغضوب و ضال بود پرداختیم. دانستیم قوم موسی(علیه‌السلام) به دلیل روحیۀ حس‌گرایی مورد غضب الهی قرار گرفتند. در ادامۀ بیانات سید حیدر آملی به بررسی جایگاه "مغضوب" در آیات قرآن می‌پردازیم و سپس مصادیق آن را در آخرزمان در بعد نفس جزئی و حاکمیت شیطان بزرگ بررسی می‌کنیم.

چهارمین آیه‌ای که برای مغضوب بودن یهود به آن استناد کرده‌اند: "وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ"[1]؛ و (به یاد آور) وقتی‌که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، شما به نفس‌های خودتان ظلم کردید که گوساله‌پرست شدید و عِجل را گرفتید، اکنون به سوی بارئتان توبه کنید و نفس‌های خودتان را بکُشید، این برای شما نزد آفریدگارتان خیر است. پس از شما در گذشته که او بسیار توبه‌پذیر و مهربان است.

در آیات قرآن، هنگامی‌که خداوند پیامبر اکرم‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را با کلماتی همچون "اِذ، اِذ قال، وَاتلُ، قل و..." مورد خطاب قرار می‌دهند، منظور خطاب به امت ایشان نیز هست. و نیز به فرمودۀ نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هر آنچه در ميان بنی‌اسرائیل واقع شده در امّت ایشان نيز واقع خواهد شد، كاملاً يكسان و همانند يک لنگه از كفش با لنگۀ ديگرش.[2] پس در تمامی این آیات باید خود را کنکاش کنیم و قبول کنیم آن‌چه از امت‌های پیشین به خصوص بنی‌اسرائیل بیان شده، آیینۀ روحیه‌نمای خود ماست که حق‌تعالی با لطف و فضلش برای ما باز کرده‌ است. گرچه قرآن متعلق به ناس یعنی تمام انسان‌هاست اما مخاطب خاصش مسلمانان هستند. خداوند با بیان روحیات بنی‌اسرائیل تذکراتی به امت آخر‌زمان می‌دهد؛ امتی که استعداد خاصی برای گذشتن از حس و خیال دارند. باید بدون منفعل‌شدن از حال قوم بنی‌اسرائیل و لعن‌کردن صوری ایشان، تذکرات را به جانمان بپذیریم و روحیاتشان را در درون خود بیابیم و بفهمیم ریشۀ تمام بدبختی‌ها، جهالت‌ها و حس‌گرایی‌ها و... دیدن خود و محور قرار دادن خود در هر میدانی است. پس به راحتی قبول کنیم که ما هم در مصادیق خودمان ریشۀ خودی را داریم و با دردمندی و تضرع و انابه به درگاه حق‌تعالی از روحیاتمان توبه کنیم.

همچنین هنگامی‌که نفسمان از خطای دیگران منفعل می‌شود و تأسف می‌خورد، خود را فراموش کرده و تصور می‌کند که از آن خطا مبرّاست. در حالی‌که ریشۀ تمام بدی‌ها در "خود دیدن" است که هنوز در ما ریشه‌کن نشده ‌است. پس در هر امربه‌معروف و نهی‌ازمنکری ابتدا خودمان را در آن میدان ببینیم و از خود بترسیم و منفعل شویم که ما هم استعداد فجور را داریم و تنها به حال دیگران تأسف نخوریم و ریشه‌اش را در خودمان جستجو کنیم. کسی که در تمام حوادث از بیرون و دیگران متأثر و منفعل می‌شود و خودش را در میادین پیدا نمی‌کند دچار مکر و سنت استدراج شده‌است. در حالی‌که اگر از خودبینی رها شود به جای لعن دیگران، علت دوری خودش را ریشه‌یابی می‌کند و با مجاهده و کنکاش نفسش، به خود مشغول می‌شود.

"وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ"؛ خداوند در این آیه داستان موسی و قومش را برای ما یادآوری می‌کند. چرا؟ تاریخ بنی‌اسرائیل چه ربطی به ما دارد؟ ذکر، همان یادآوری فراموش‌ شده‌هاست که ما در قلبمان حاملش هستیم و با علم متفاوت است. یعنی ما هم در درونمان همان استعداد را بالقوه داریم و در همان مسیر حرکت می‌کنیم. "يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ"؛ ای قوم شما با اتخاذ کردن و گرفتن "عِجل" و گوساله‌پرستی به نفس‌هایتان ظلم کردید. مگر الان ما گوساله‌پرستیم که آیه را با خودمان تطبیق کنیم؟ اگر ریشۀ گوساله‌پرستی و روحیۀ عَجله‌داشتن شیطانی را در خودمان پیدا کنیم، می‌فهمیم در حاکمیت توحید جَلی و شرک خفی، گوساله‌پرست متمدّن هستیم. لا‌اقل بنی‌اسرائیل شرک جلی داشتند و با عذاب و مسخ ‌شدن به میمون و خوک، عده‌ای توبه می‌کردند و برمی‌گشتند؛ اما امت نبی‌اکرم‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به برکت حضور ایشان عذاب ظاهری هم نمی‌شوند و با شرک خفی بدون درد زندگی می‌کنند.

در ادامۀ آیه، توبه به سوی بارئ را کشتن نفس‌هایشان معرفی می‌کند؛"فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ". اسم "بارئ" حق تعالی از ریشۀ برئ یعنی بَری و مُبرّا (دور شدن از کاستی‌ها) می‌آید. برای توبه و بازگشت به اسم بارئ باید از قدرها و مقتضیات وجه‌الخلقی دور شد و لازمه‌اش کشتن تمام مراتب نفس دانی خودمان از حس و خیال و مقدرات و مقتضیات است. کسی هم نمی‌تواند نفس دیگری را بکشد، آنجا نیز که فرهنگ مدرنیتۀ غربی نفس عالی ما را می‌کشد به اجازۀ خودمان است. در این کشتن نفس نزد بارئ برایمان خیر است و او به ما بازگشت می‌کند و توبه‌پذیر مهربان است.

در آیات 51 -53 سورۀ بقره، خداوند به آخرزمانی‌های اسیر غیبت تلنگری می‌زند و پرستش عِجل را در زمان غیبت موسی‌(علی‌نبینا‌وآله‌و علیه‌السلام) عنوان می‌کند: "وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ. ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ"؛ و زمانی‌که چهل شب با موسی وعده گذاشتیم، سپس بعد از غایب‌شدن او گوساله را معبود خود گرفتید، در حالی‌که ظالم بودید. سپس شما را عفو کردیم، تا سپاس‌گزاری کنید. نشانۀ عفو‌کردن این بود که به موسی، کتاب و فرقان یعنی میزان جداکنندۀ حق از باطل عطا کردیم تا هدایت یابید.

در آخرزمان و عصر غیبت، ظهور عِجل همان ظهور دجّال است. کسی که با وجود حق‌تعالی، نبی کامل و وصی خاص او "عِجل" را عبادت می‌کند به نفس خود کور است؛ زیرا عِجل، اقتضا و وجود، علت است و چنین فرد ظالمی مستحق مسخ‌شدن از صورت انسانی به حیوانی است. بنی‌اسرائیل تا زمان حضور نبیّ‌شان، در ظاهر دنبال عجل و گوساله نبودن اما به دلیل حاکمیت تقدّس گاو در زمان فرعون، روحیۀ آن را داشتند. پس توبه از روحیات مهم است نه توبه از فعل و صفت. خداوند عفوشان کرد و برایشان معرفت، کتاب و فرقان فرستاد؛ عفو خدا باز‌کردن راه هدایت است نه ارضا‌شدن حس و خیال و هوای نفس. زمانی‌که او توبۀ ما را می‌پذیرد و عفو می‌کند باید به دنبال نور هدایت و معرفت بگردیم نه‌این‌که بخوابیم و بگوییم بخشیده شدیم. انقلاب ایران نیز نشانۀ عفو خدا پس از سال‌ها حکومت شاهنشاهی است که خدا به ما رو کرده تا از روحیات گرفتن عجل و حس‌گرایی و در خیال ماندن بیرون بیاییم.

در آیات 92-93 سورۀ بقره، آثار داشتن روحیۀ گوساله‌پرستی و ظلم به نفس بیان شده است.[3] زمانی‌که بعد از آوردن بیّنات و نشانه‌های موسی، گوساله را معبود خود گرفتند و ظالم شدند. در حالی‌که خدا از آنان پیمان گرفته بود و فرموده بود تورات را با قدرت و قوّت و جدیّت دریافت کنید و دستورهای پیامبرتان را بشنوید. به ظاهر گفتند: شنیدیم و در باطن گفتند: نافرمانی کردیم. و دل‌های آنان از عشق به گوساله پر شد از آن رو که به خدا کافر بودند؛ "وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِ". "أُشْرِبُوا" یعنی ریسمانی از محبت به گوساله بر گردنشان بود وقلبشان را با این عشق آبیاری می‌کردند که این طلب و گرایش و روحیۀ آن‌ها به جسد پرسروصدا بود.

هنگامی‌که معارف الهی نیز بر جان ما ریخته می‌شود باید بشنویم و جدّی و محکم بگیریم و توجیه نکنیم و خودمان را در آیینه‌اش قرار دهیم و نقایصمان را بپذیریم و با تضرع بخواهیم انقلابی در درون رخ دهد و روحیۀ ما تغییر کند. وگرنه تا روحیۀ خودی و عِجل پرستی و توجه به قد و قامت در حس و خیال در درون ما باشد معارف را می‌شنویم و می‌پذیریم اما درست نمی‌شویم.

خداوند در آیۀ 148 سورۀ اعراف، مشخصات و اوصاف عِجل را بیان می‌کند: "وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ ۚ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا ۘ اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ"؛ قوم موسی در غیبت او مجسمۀ گوساله‌ای که سر و صدا (خوار) داشت از طلا و زیورهای خود ساخته و پرستیدند. آیا ندیدند که آن مجسمۀ بی‌روح با آن‌ها سخنی نمی‌گوید و آن‌ها را به راهی هدایت نمی‌کند؟ آن را اخذ کردند و آنان ظالم بودند.

جسدبودن عِجل یعنی؛ روحیۀ عجل‌پرستی، ریشه در روحیۀ جسد‌بینی و جسد‌پرستی و ماندن در حس دارد و این همان اصالت دادن به ماده صرف نظر از وجود است که از مصادیق ظلم نیز هست. به واسطۀ همین روحیۀ حس‌گرایی فریب سامری یا دجّال در این زمان را خوردند. خصوصیت بعدی سر و صدا داشتن و زینت شدن با حلیه و زیورآلات است.

"عِجل" نقطه مقابل بَطیء؛ به معنای سرعت در حرکت است بدون آن‌که وقتش رسیده باشد. از آن‌جا که گوساله عَجول و سریع در حرکاتش است به آن عِجل گفته می‌شود. عجله از شیطان است و حرکتی که بدون تفکر و تدبر انجام شود مصداق عجله است. علت و ریشۀ آن، داشتن ضیق قلب، ضعف و تعلق نفس است. نظام هستی، عالم رشد و تعالی است و در حرکت جوهری نفس، تدریج لازم است. البته سرعت در کار خیر با سرعت در عجله متفاوت است. آن‌جا که فرقان و تشخیص باشد باید وقت را غنیمت شمرد و سرعت داشت اما سرعت بدون تشخیص موقعیت همان عجله است. سرعت در عاجل بودن دنیا نیز به این معناست که دنیا بدون وقت و آرام و قرار می‌گذرد و باید وقت‌شناس شویم تا به نتیجه و مطلوب جانمان برسیم.

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 54.

[2]- من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص203: "وَ قَالَ النَّبِيُّ ص يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ".

[3]- لَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ. وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

 



نظرات کاربران

//