فرهنگ دینی

فرهنگ دینی

در ادامۀ مباحث  آخرالزمان و شدت ظلم (خلاصۀ جلسۀ 6، 6 رمضان 1443) به بررسی فرهنگ دینی می‌پردازیم.

دانستیم محور تمام انواع ظلم‌ها، توجه به دنیاست. حال می‌خواهیم این توجه به دنیا را در مصادیق جزئی و کلی با دیدی که مربوط به آخرالزمان است بر اساس حق بررسی کنیم. گفتیم ظلم مطلق در آخرالزمان همان ظلمی است که جهان از آن پر شده است و بر تمام جوامع و انسان‌ها غالب شده، به غیر از مستضعفینی که در حال جهاد هستند.

برای تبین بیشتر موضوع، از بیانات علامه طباطبایی(رحمه‌الله) در رسالۀ اعتباریات استفاده می‌کنیم. در این بخش، علامه اعتبار را اسباب تکثر معرفی می‌کنند و فرهنگ را برخاسته از کثرت می‌دانند. همچنین لازم به ذکر است که در مباحث توحیدی، دانستیم که کثرت عین وحدت و وحدت عین کثرت است و لذا کثرت در حقیقت با وحدت تقابل ندارد.

طبق فرمایش علامه، انسان یک وجه طبیعی دارد که ساختاری از پیش تعیین شده است و تمام موجودات ترکیبی و عنصری از آن تحت عنوان غریزه یا نیازهای طبیعی برخوردارند؛ مثل شهوت و غضب و احساس تشنگی و گرسنگی و ... این وجه طبیعی جزو مقدرات الهی است.

علت هبوط انسان نیز، در واقع توجه به بُعد طبیعی‌اش بود. آدم و حوا تحت عنوان مذکر و مونث در جنت اسماء زندگی می‌کردند؛ ولی چیزی به عنوان نیاز طبیعی شهوانی مذکر به مونث بین آن‌ها وجود نداشت و در وحدت بودند و تغذیۀ نوری در آنجا حاکم بود. اما پس از هبوط، انسان لابدِّ از این نیازهاست، این نیازها تابع اعتباریات هستند و اعتباریات نیز تابع امور طبیعی هستند.

به طور کلی اعتبار یعنی تمام آنچه که در محیط و شرایط احساسی و ادراکی ما از امور طبیعی ناشی می‌شود؛ مثل غذا خوردن، آب خوردن، ازدواج کردن، تنفس کردن و ... . اعتبار ریشه در تکوین دارد و بما هو اعتبارش، کثرت عین وحدت است.

اینجا بحث فرهنگ به میان می‌آید. فرهنگ، انتخابِ نوع اعتباری‌ها است. مشکل اینجاست که در انتخاب اعتبار‌ها، نتوانستیم کثرات را به لحاظ وحدت نظر کنیم. به عنوان مثال گل را در انواع گوناگون پسندیدیم و گل رز و گل مریم برای ما فرق دارند، درحالی‌که در گل بودن این دو فرقی وجود ندارد.

برای دستیابی به انتخاب‌های درست در اسلام و ادیان آسمانی برای امور ما آداب وجود دارد تا ما تحت تأثیر شرایط، محیط، ژن، معاشر و... قرار نگیریم. زیرا متأثر شدن از این عوامل بیرونی به فراموشی راه حقیقت و تکوین منجر می‌شود و روحیۀ تنوع‌طلبی را به وجود می‌آورد.

بنابراین ما در اعتبار و تکوین نقشی نداریم؛ زیرا ساختاری از پیش تعیین شده است؛ اما نوع آن را می‌توانیم، تعیین کنیم. هر دینی کیفیت این انتخاب‌ها را تحت عنوان آداب و فرهنگ مشخص کرده است؛ مثل آداب خوردن و خوابیدن، زایمان، حمام رفتن، نگاه کردن، گوش دادن، تخیل، تعقل و اندیشیدن، محبوب و محب شدن و...

"فَاجْعَلْ نَفْسی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ، راضِیَةً بِقَضائِكَ، مولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیائِكَ، مَحْبوبَةً فی اَرْضِكَ وَ سَمائِكَ..."[1]. بر این اساس محبت نیز اعتبار است، اعتباری که ریشه در عشق دارد. محبت اولیاء الله، رساننده به عشق حقیقی و وحدت است.

زنگ خطر اینجاست که برقراری ارتباط با هر اعتباری که ولایی نباشد، مسیر طاغوت است؛ یعنی انسان را در کثرت گرفتار می‌کند. به طوری که هر روز دنبال یکی خواهد بود؛ به این دلیل که انعکاس احساس، گریه و شادی آن اعتبار، روی فردی که دنباله‌رو اوست، تأثیر می‌گذارد و فرد را به انفعال کثرتی‌ و ناراحتی‌ها و خوشحالی‌های بی‌مورد آلوده می‌کند.

به این مهم توجه کنیم که انسان در ساخت طبیعت نقشی ندارد و طبیعت طبق سنن الهی قبل از هبوط انسان بوده است. حق، آفرینندۀ امور اعتباری از جلوۀ طبیعت است و  انسان نیز با همۀ آثارش از طبیعت است، با همین طبیعت نیز رشد می‌کند. در حقیقت، اعتبار مشکلی ندارد و همان طور که گفتیم، انتخابِ نوع آن مشکل‌ساز می‌شود. با انتخاب‌ها، انسان تصورات، مفاهیم، ارزش‌ها و باورهای خویش را می‌سازد و شکل‌گیری فعالیت‌های انسان از ادراکات اعتباری صورت می‌گیرد. در حقیقت انسان از ادراکات اعتباری، فرهنگ می‌سازد. این فرهنگ، تمدن‌ساز است. ما آمده‌ایم که با انتخاب‌های خود و با ارتباط با طبیعت و اعتباریات، فرهنگ توحیدی بسازیم.

تمام ادیان و مکاتب عقلی از ابتدا دنبال منجی بودند؛ زیرا فطرتشان به این امر مهم گواهی می‌داد؛ "بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين"[2]. در فرهنگ امروز، در آخرالزمان، شیعه یا به عبارتی منتظر حقیقی، مسئول فرهنگ‌سازی است. منتظر باید از اعتباریات، در ارتباط با تکوین به درستی ارتباط برقرار کند و برای برقراری این ارتباط صحیح، لابد است که مستضعف شود. شاید بگویید با یک گل بهار نمی‌شود؛ اما باید بدانیم که فرهنگ یک جامعه و تمدن از فرد فرد افراد شکل می‌گیرد و فرهنگ زاییدۀ ارتباط صحیح از مثلتی با سه ضلع خدا و انسان و طبیعت است.

امروز حاکمیت ظلم، حاکمیت نفاق است که با نام صلح و رفاه جنگ به راه انداختند و بشر را به بیراهه کشاندند. به نام تمدن، بی‌تمدنی می‌سازند و به نام انسان‌دوستی و دین، دین را از بین می‌برند.

 


[1] - مفاتیح‌الجنان، زیارت امین‌الله.

[2] - سورۀ هود، آیۀ 86.

 



نظرات کاربران

//