روزه و توحید ذات

 روزه و توحید ذات

در این جلسه (خلاصۀ جلسۀ 1، 1 رمضان 1443) به تبیین موضوع روزه و توحید ذات می‌پردازیم.

با شکر نعمتِ ورود به ماه مبارک رمضان و با آرزوی بهره‌برداری از تمام لحظات در این ضیافت خاص الهی، بحث را آغاز می‌کنیم؛ با این موضوع: تبیین وضعیت مملو از ظلم و جور جهان در عصر غیبت و چگونگی ظهور حق با عدل و قسط، در بطن همین ظلم و جور؛ طبق روایت مشهور: "يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً"[1]. می‌خواهیم هم حقیقت این ظلم و جور را کشف کنیم و هم ببینیم در این وضع چطور می‌توانیم به مشاهدۀ عدل و قسط برسیم.

به عنوان تبرّک، با بیان آیات پایانی سورۀ فتح، وارد بحث می‌شویم؛ اما پیش از تفصیل، قدری از حقیقت روزه می‌گوییم.

"هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً."

اوست که رسولش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان، غالب کند و کافی است که خدا شاهد باشد.

خدا همۀ انبیاء را به هدایت فرستاده؛ اما هدایت پیامبرخاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پرده برداشتن از ذاتش است. دین حق هم تنها در رسالت خاتم، ظهور تام داشته که قرار است بر سایر ادیان، حاکم شود؛ و رمز این امر، شهادت ذات الله است.

می‌توان گفت: حقیقت دین اسلام، مشاهدۀ حق‌تعالی و ظهور ذاتش در خلقت است. رسالت انبیاء سلف، همه در مراتب فعل و صفت بوده؛ چون امت‌هایشان همین‌قدر استعداد داشته‌اند. اما امت اسلام در شرایطی زندگی می‌کنند که می‌توانند به مشاهدۀ ذات الهی برسند و این یعنی کمال آخرالزمانی‌ها، تنها با توحید ذاتی حاصل می‌شود.

در آیۀ بعد، اوصاف امتی که این‌گونه حرکت می‌کنند، آمده است:

"مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً."

محمد رسول‌خداست و همراهان او سخت‌گیر بر کافران و مهربان با خویش‌اند؛ اهل رکوع و سجودند، فضل و رضوان خدا را می‌جویند و آثار سجده در وجهشان پیداست. این، مثَل آن‌ها در تورات و انجیل است. همچون زراعتی که جوانه‌هایش بیرون زده و آن را تقویت کرده تا محکم شده و بر ساقۀ خود ایستاده، طوری که کشاورزان را شگفت‌زده می‌کند. این برای آن است که کافران را به خشم آورد. خدا به اهل ایمان و عمل صالح، وعدۀ مغفرت و اجر عظیم داده است.

طبق این آیه، ویژگی اول انسان‌هایی که به مشاهدۀ ذات الهی می‌رسند، معیت با رسول‌خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است. اگر این معیت را همراهی ظاهری معنا کنیم، مختص زمان حیات پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شود و ربطی به ما ندارد. اما موضوع، فراتر از معیت ظاهری، بلکه معیت ذاتی است؛ یعنی آنان در وجود خود با پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هستند.

ویژگی دوم آنان سخت‌گیری بر کافران است. نه‌تنها برائت ظاهری و دوری جستن از کفر در فعل و صفت؛ بلکه این انسان‌ها از کفر فعلی و صفتی، بری شده‌اند و به مشاهدۀ حقیقت کفر و برائت ذاتی از آن رسیده‌اند.

ویژگی سوم نیز رحمت با یکدیگر است که اینجا هم منظور فقط محبت و کمک ظاهری نیست؛ بلکه رحمت در ذات یعنی هم‌دلی و یکپارچگی است که واقعاً یکدیگر را اعضای یک پیکر ببینند و نفع خود با دیگران برایشان فرق نکند.

شاهدان ذات الهی، ویژگی دیگری هم دارند و آن اینکه اهل سجده و رکوع‌اند؛ منتها نه به طمع بهشت و ترس از جهنم یا حتی عزیز شدن نزد پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله). آن‌ها می‌بینند که هرچه کنند، باز در پیشگاه الهی چیزی ندارند و به قدم خود نمی‌توانند به ذات برساند. ازاین‌رو طلب وجودشان فضل خداست و رضوانی که از فضل او حاصل می‌شود، نه از فعل و صفت آن‌ها.

در آیه آمده که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) افراد دارای این ویژگی‌ها را رؤیت می‌کند. اما در زمان ایشان اغلب امت، توحید فعلی و صفتی داشتند و تنها اقلّیتی در رتبۀ ذات بودند. بیشتر کسانی هم که عبادت می‌کردند و در کنار او با کفّار می‌جنگیدند، درنهایت منافق شدند و در مقابلش ایستادند. پس پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در زمان حیات خود، این انسان‌ها را رؤیت نکرد و از اینجا معلوم می‌شود که این اوصاف، برای آخرالزمانی‌ها و منتظران ظهور در عصر غیبت است.

"سيماهُمْ في‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ"؛ مثل اوصاف قبلی، سجدۀ این امت نیز منحصر به سجدۀ ظاهری نیست، بلکه فنای ذاتی است. یعنی هیچ موجودی را ذاتاً مستقل نمی‌بینند که به آن تعلق و وابستگی داشته باشند.

توضیح آنکه تمام هستی، ظهور ذات خدا در مراتب عرش تا فرش است و تمام عرشیان و فرشیان از اعلی تا ادنی، آیات و نشانه‌های او هستند. اما خداوند اذن سجده به هیچ‌یک از آیات خود را نداده است. حتی اوج این نشانه‌ها یعنی انسان کامل که مظهر جامع حقّ است و او را به تمامی می‌نمایاند، سزاوار سجده نیست.

چرا؟ چون ذات حق‌تعالی ثابت و باقی و فوق زمان و مکان است؛ اما مراتب ظهورش که قالب گرفته‌اند، ذاتاً در تغییر و فانی و محدود به زمان و مکان هستند. پس تنها او می‌تواند خدای قلب ما باشد و غیر او هرچیزی که قالب گرفته و شکل و جسم دارد و قابل تغییر و تبدّل است، نباید مورد تعلق قلبی ما قرار گیرد و وجودمان را بالا و پایین کند.

حتی پیامبر و امام را اگرچه دوست داریم و اطاعت می‌کنیم، باید حقیقتشان را ببینیم که ظهور او در وجودشان است. یعنی آنان را تنها، ظهور حق ببینیم که بندۀ او هستند، اگرچه در بندگی به اوج رسیده‌اند و خلیفۀ تامّ او شده‌اند. پس نمی‌توانیم آنان را در حدّ پرستش، دوست بداریم و تعلق ذاتی به آن‌ها داشته باشیم؛ وگرنه اوصاف الهی در قلبمان محدود می‌شود. وضع سایر نشانه‌های الهی نیز روشن است و تمام کثرات را باید به لحاظ وحدت ببینیم.

درواقع اگرچه ما پیوسته می‌توانیم خدا را در آیاتش رؤیت کنیم، باید دریابیم که خدای دیدنی، نادیدنی است! یعنی ببینیم و مشاهده کنیم که ذات او هرگز در معرضِ دید قرار نمی‌گیرد و اصلاً چون نادیدنی است، پرستیدنی است. مثل جریان "لَنْ تَراني‏" برای حضرت موسی[2] و روایت "مَاعَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِک" از پیامبرخاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)[3].

اهل مشاهدۀ ذات، علم و عمل دارند؛ اما در استفاده از این دارایی‌ها عقل معاش را به کار نمی‌گیرند و همه چیز را به دیدۀ عقل معاد می‌نگرند؛ طوری که حتی عقل معاششان نیز در جهت عقل معاد به کار می‌افتد. در دنیا و با همین آیات خدا زندگی می‌کنند. اما قلبشان را حریم اختصاصی خدا نگه می‌دارند و هیچ کم و زیادی را به آن راه نمی‌دهند.

اوصاف آن‌ها، در نوعِ بودنشان است، نه فقط در تعین و فعل و صفتشان. نه خود را در قالب و عوارض زمان و مکان می‌بینند، نه هیچ شخص و شیئی را به چشم تعین و قالب محدودش می‌نگرند، حتی انسان کامل را. همه را به دید وحدت می‌بینند و ازاین‌رو با هیچ‌چیز و هیچ‌کس ارتباط کثرتی ندارند؛ یعنی «مال من، مال تو» ندارند و با کم و زیادها تکان نمی‌خورند. تمام هستی را حقیقتی یک‌پارچه می‌بینند و نسبت به همه، احساس مسئولیت پیدا می‌کنند.

نتیجه‌اش چیست؟ اینکه درخت وجودشان پیوسته جوانه می‌زند و قوی می‌شود، چون خدا و ظهوراتش بی‌نهایت است؛ و آن‌قدر بی‌وقفه در رشد و شکوفایی پیش می‌روند که انگار پاییز و زمستان ندارند.

اما مگر می‌شود حیات و موجودیتی در عالم ماده، زوال و فنا نداشته باشد؟ حتی انسان کامل نیز در حیات مادی، بیمار و ضعیف می‌شود و می‌میرد! پس معلوم می‌شود منظور، بهار جاویدانِ وجود آن‌هاست؛ یعنی حتی وقتی در سختی‌های دنیا قرار می‌گیرند، قلبشان پژمرده نمی‌شود یا در خوشی‌ها، متوهّمانه خود را پربار نمی‌بینند؛ یعنی در تضادهای دنیا و پدیده‌های اقبال و ادبار ناسوتی نمی‌لرزند و دچار سرخوشی و ناامیدی یا افراط و تفریط نمی‌شوند.

جسمشان تحت تأثیر قرار می‌گیرد و آسیب می‌بیند؛ اما هیچ سختی یا راحتی نمی‌تواند حرارت و رشد وجود آن‌ها را بگیرد، ریشه‌شان را سست کند، شکوفه‌شان را از جا بکَند یا دچار برگ‌ریزانشان کند. یعنی هرچه بر سرشان آید، قلبشان با خدا سرد نمی‌شود و در فعل و صفت نیز از او روی نمی‌گردانند؛ بلکه در سختی‌ها بیشتر ریشه می‌دوانند، پرورش می‌یابند و تنومند و زبده و آب‌دیده می‌شوند.

همچون حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) که جسمش پیر و شکسته شد؛ اما جوانه‌های وجودش چنان او را تقویت کرد که در بدترین زمستان تاریخ، بهاری ماند و در اوج ظلم و جور، جز زیبایی و جمال حق ندید.

حال ببینید ما در همین ظلم و جور تاریک و طولانی غیبت چقدر می‌توانیم جوانه بزنیم و رشد کنیم، اما چقدر درجا زده‌ایم و ضعیف شده‌ایم و چقدر پاییز و زمستان بر قلب‌ها حاکم شده که کمتر فرصتی برای دیدن بهار پیدا می‌کنیم!

با این مقدمه و پیش از ادامۀ بحث، به تناسب ایامی که در آن هستیم، قدری هم از روزه می‌گوییم و این بار نه به روزه در رتبۀ شریعت که امساک از خوردن و آشامیدن است، نه به روزه در رتبۀ طریقت که امساک از حرام و مکروه است، بلکه به حقیقت روزه می‌پردازیم که امساک از مشاهدۀ غیر است؛ زیرا در هستی، غیر او و ظهورات او چیزی نیست و تنها با این نگاه است که می‌توانیم به مشاهدۀ ذات او برسیم.

ما به خدا ایمان داریم و او را عبادت می‌کنیم. اما اگر نتوانیم باب مشاهدۀ غیر را بر نفسمان ببندیم، دچار شرک خفی هستیم[4] و نماز و روزه‌مان گرچه در رتبۀ شریعت و طریقت، صحیح باشد، در رتبۀ حقیقت مورد قبول حق نیست؛ زیرا حقیقت روزه، طهارت باطنی از هرگونه شرک و غیربینی است.

ترک مشاهدۀ غیر هم این نیست که خود را کور و کر کنیم؛ بلکه همه چیز را می‌بینیم و می‌شنویم، اما نه با چشم و گوش خود، بلکه به اسم «سمیع» و «بصیر»؛ و تمام دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها را پلی برای رسیدن به او در نظر می‌گیریم. تا به جایی برسیم که ببینیم تنها و تنها اوست: "لا إله إلّا الله" و "لا مؤثر فی الوجود إلّا الله".

روزۀ حقیقی، سلوک برای رسیدن به همین توحید ذاتی است و این روزه است که خدا دربارۀ آن فرموده: "الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي عَلَيْهِ"[5]؛ روزه مال من است و خود، جزای آن هستم. پس بکوشیم حقیقت روزه را درک کنیم؛ که وقتی بر سفینۀ رمضان نشستیم، از سیّارۀ روزمرگی جدا می‌شویم و بخواهیم یا نخواهیم، با این مباحث به سوی عالم ذات می‌رویم؛ اما اگر قلبمان همراه نباشد، هر روز از مولایمان بیشتر فاصله می‌گیریم. پس پیش به سوی توحید ذاتی.

 


[1]- بحارالأنوار، ج27، ص119.

[2]- اشاره به آیۀ 143، سورۀ اعراف.

[3]- بحارالأنوار، ج68، ص23 : تو را چنان‌که سزاوارت است، نشناختیم.

[4]- طبق آیۀ 106، سورۀ یوسف، مؤمنان هم شرک دارند: "وَ مايُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ". و طبق روایت نبوی در بحارالأنوار، ج70، ص358 نیز شرک در بین مردم، از حرکت مورچه در شب تاریک بر سطح سیاه، مخفی‌تر است!

[5]- الكافي، ج4، ص63.

 



نظرات کاربران

//