.jpg)
انتخاب حس و خیال بهجای عقل
در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 25، 25 رمضان 1443) به تبیین موضوع انتخاب حس و خیال به جای عقل میپردازیم.
در جلسات گذشته سخن از نقطهمقابل صراط مستقیم تحت عنوان مغضوب و ضال بود. گفتیم منظور از مغضوب در ظاهر، یهود است و در باطن شامل تمام کسانی میشود که فرهنگ یهود را دارند. در ادامۀ بررسی جایگاه «مغضوب» در آیات قرآن کریم، به بیانات سید حیدر آملی در این زمینه مراجعه میکنیم.
همانطور که قبلاً بیان شد یکی از آیاتی که مفسران با استناد به آن، مصداق مغضوب را در قرآن، یهود میدانند، آیۀ 61 سورۀ بقره است که میفرماید: "وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ"[1]. این آیه بیان میفرماید که خداوند در مقابل درخواست بنیاسرائیل، هبوط را برایشان مقدر کرد که در آن مُهر ذلت و مسکنت بر پیشانیشان خورد و باز دچار غضب الهی شدند.
خداوند از ایشان سؤال میکند آیا شما چیزی که «أدنی» است بهجای خیر انتخاب میکنید؟ أدنی در آیه، اشاره به دنیا و ظاهر است و خیر اشاره به باطن و آخرت. یهود که چنین تقاضایی داشتند و هرکس که این روحیه را داشته باشد، مستحق هبوط و افتادن در ذلت و مسکنت و غضب الهی است.
آیا درخواست دنیا، چه دنیای منفصل که افلاک است و چه بُعد مادی وجود انسان که دنیای متصل است، درحالیکه دنیا هم مخلوق خداست، اشکال دارد؟
جواب سؤال این است که این افراد به بعد حیوانی وجود خود توجه کردهاند و بعد حیوانی فانی است. انسان حتی به تجربه هم برایش ثابت شده که این بعد از وجود او فناپذیر و دائماً در تغییر است. تا جایی که انسان وقتی به مراحل قبل زندگی و بدن مادی خود نگاه میکند، اصلاً چیزی را پیدا نمیکند که الآن وجود داشته باشد، بلکه همۀ آن مراحل مثلاً کودکی، نوجوانی، جوانی و...، فانی شده و گویا اصلاً وجود نداشتهاند.
اما چه چیزی باعث میشود انسان به بعد حیوانی وجود خود توجه ویژه داشته باشد؟ جهل به خاصیت بعد فانی باعث میشود که انسان آن را در توهم خود «باقی» میپندارد. و چون بقا هم رتبه و عالمی از وجود انسان و فطرت اوست، و انسان بقا را دوست دارد، دچار اشتباه میشود. اما از آنجایی که فطرت برای انسان عین معلوم است، جهل به امور فطری از جانب انسان پذیرفته نیست. پس هرکس خصوصیات رتبۀ حیوانی خودش را بداند، هرگز در این عالم نمیماند و آن را باقی نمیداند. و کسی که اینگونه بود اگر برای ظهور رتبۀ باقی وجودش لازم باشد، رتبۀ حیوانیاش را فدا میکند. چنانکه خداوند میفرماید: "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ"[2].
پس این جهل باعث میشود که انسان اگر در اوج سعادت هم باشد، و در حکومت امامزمان(عجلاللهفرجه) هم باشد، از او درمان دردهای جسمی و دنیاییاش را میخواهد! اگر موفق شود هرروز به زیارت مشاهد مشرفه برود، آنجا هم رفع مشکلات دنیایش را طلب میکند! و این یک نگاه است که باید درست شود، نه اینکه قرار باشد ظاهر دنیا را از بین ببرد.
نکتۀ مهم در اینجا این است که کسی که در این جهل بماند و روحیهاش را تغییر ندهد، به تناسب بینهایتطلبی انسان، حرکتش در مسیر بعد حیوانی در جایی متوقف نمیشود و هرروز «هَلمِنمَزید» میگوید. و در وادی حرص و طمع دنیا گرفتار میشود.
چرا وقتی انسان میخواهد در مسیر آباد کردن زمین قدم بردارد، درحالیکه خداوند از او خواسته که زمین را آباد کند، به او گفته میشود که به جلوات جلال الهی دچار میشود؟ زیرا حرکت در مسیر حیوانیت، آبادکردن زمین نیست، بلکه آبادکردن هوای نفس و ارضای خواستههای نفس جزئی انسان است که توقف هم ندارد تا جایی که به ارضای خواستههای خود او اکتفا نکرده به دنبال برآورده کردن هواهای فرزندان و... است.
این روند در زندگی باعث میشود که انسان در پیری به این فکر میکند که حالا اینهمه تلاش کردم، چه چیزی بهدست آوردم؟ و آنچه در جوانی برایش ارزش داشت و برای خود نگه میداشت، امروز با اینکه به آن علاقه و نیازی ندارد، ولی نمیتواند از آن دل بکَند! زیرا وقتی سن بالا میرود ریشۀ حیوانیت قوی میشود.
حیوانیت را هم خدا داده؛ اما حیوانیت که حس و خیال انسان است، بُعد پست وجود انسان است که باید تحت حاکمیت عقل باشد. عقل به انسان میگوید که گُل یک فصلی دارد، وقتی فصلش تمام شد، از بین میرود، پس به آن دل نبند. و از پژمرده شدنش ناراحت نشو! کسی که در جوانی عاقلانه زندگی میکند وقتی به سن پیری میرسد، غصۀ ناتوانیهایش را نمیخورد، بلکه میداند پیری، فصلی از زندگی مادی انسان است و مقدمهای است برای سبکشدن و رهایی انسان از بعد محدود مادی و وصل شدن به بینهایت!
گرفتار شدن انسان جاهل در بعد حیوانی با حیوانیت یک حیوان فرق میکند. حیوان از حدومرز خودش پا را فراتر نمیگذارد؛ مثل اینکه شیر گرسنه به اندازهای که نیاز دارد از شکار مصرف میکند و به بقیهاش کار ندارد، درصورتیکه انسان جاهل نه تنها بیش از نیازش مصرف میکند، بلکه باقیماندۀ آن را هم برای بَعد مخفی میکند و نگه میدارد. این انسان از حیوان بدتر است: "أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ"[3].
پستترین احوال انسان پرداختن و اشتغال به تدبیر معاش و تربیت بدن مادی است. امروز با هرکس صحبت میکنیم، میگوید صبح تا شب کار میکنم برای یک لقمه نان! اینطور نیست، برای یک لقمه نان لازم نیست انسان اینهمه وقت بگذارد! مگر اینکه انسان دنبال لقمههای خیلی بزرگ از دنیا باشد! زندگی حیوانی اینقدر صرف انرژی و وقت نیاز ندارد! به زندگی حیوانی باید بهاندازهای اهمیت دهیم که حیوانات اهمیت میدهند. زندگی دنیا در فرهنگ قرآن متاع قلیل است.
انسان مرکب از بدن جزئی و روح است. و روح از بدن شریفتر است. و بر انسان لازم است که به بعد شریف وجودش اهمیت بیشتری بدهد، یا اینکه حداقل به هردو بعد به موازات هم بپردازد. قرآن حال کسی که بدن را وجهۀ همت و نظر خود قرار داده اینگونه بیان میفرماید: "أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ"[4]. انسان در این خرید و فروش دنیا و آخرت هرچه را بخواهد خدا به او میدهد. ندادن در کار خدا نیست، منتها متناسب با طلبها، دادنهای خدا هم فرق میکند.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) دربارۀ طالب دنیا میفرماید: "الدُّنْيَا جِيفَةٌ وَ طَالِبُهَا كِلَابٌ"[5]. تدبیر بدن و اشتغال به معاش بدن در نجاست و پستی مانند سگ است. این مطلب را همین امروز میتوان در زندگی سرمایهداران دید. کسانی که با آنهمه دارایی، خمس نمیدهند، و به خود اجازه میدهند که حق امامزمان و حق سائل و محروم را ندهند، درواقع نجساند؛ اگرچه از نظر فقه پاک هستند. و در ظاهر خیلی هم شیک و آراستهاند. مال دنیا باید در راه حل مشکلات مردم و جامعه مصرف شود؛ وگرنه میگندد.
اکثر مشکلات ما در حاکمیت جنگ نرم و زیر پرده رفتن نور انقلاب و شهدا این زیادهخواهیهای ماست. وقتی ما که معتقد و مذهبی هستیم زندگیهایمان باز و جاری نیست و درواقع روشنایی و طلوع نداریم از غرب برایمان تاریکی میریزد. ولی اگر ما همیشه در اشراق "اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"[6] زندگی کنیم و تاریک نباشیم او نمیتواند سوء استفاده نماید.
دومین آیه که مفسرین برای مغضوب بودن یهود به آن استناد کردهاند: "وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ"[7]؛ و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا میکردید.
این آیه به کسانی اشاره میفرماید که اگر دین و خدا را هم میخواهند در حس و خیال میخواهند. امروز مصداق این انسانها را میبینیم که امامزمان(عجلاللهفرجه) را هم برای همین دنیای محسوس میخواهند. اگر کربلا هم میروند، آنجا دنبال بوی سیب هستند! اگر کتاب هم میخوانند، دنبال کتابی هستند که کشف و کرامات را بیان کرده است. ایشان طرز تفکرشان دربارۀ خدا هم حسی است!
باید دنبال خدا گشت، اما نه در دید ظاهری، بلکه باید خدا را در معرفت جستجو کرد. دیدن خدا با چشم دل است، نه چشم سر! چهارده معصوم(علیهمالسلام) را با چشم ظاهری دیدند، بدون اینکه با چشم دل ببینند، و این شد که سیزده تن آنان را به شهادت رساندند. طلب دیدن خدا با چشم ظاهری از جهل است، چراکه خدایی که با چشم دیده شود، محدود است و شایستۀ پرستش نیست. خداوند میفرماید: "لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ"[8]
سومین آیۀ مورد استناد در مغضوب بودن یهود: "وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ"[9]؛ و بنی اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم؛ (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنی اسرائیل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده، همانگونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیّتی جاهل و نادان هستید!
این رفتار بنیاسرائیل مانند رفتار امروز ماست که دنبال خدا در نشانهها میگردیم، درحالیکه نفسکشیدن انسان یک نشانه است، بازکردن چشم یک نشانه است، و... با این همه نشانه باز هم ما دنبال دیدن یک نشانه از خدا هستیم و این نگاه بنیاسرائیلی است که با وجود آنهمه آیاتی که در عبور از دریا و نجات از دست فرعونیان به آنها نشان داده شد، هنوز دنبال آیه بودند! و این رفتار دلیل جهل است! چراکه خدایی که خودش را در عالم فانی به انسان نشان دهد، به درد خدایی نمیخورد![10]
[1]- سورۀ بقره، آیۀ 61 : و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه زمین میرویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.» موسی گفت: «آیا غذای پستتر را به جای غذای بهتر انتخاب میکنید؟! (اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان) در شهری فرود آئید؛ زیرا هر چه خواستید، در آنجا برای شما هست.» و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدائی شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر میورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق میکشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند.
[2]- سورۀ بقره، آیۀ 207.
[3]- سورۀ اعراف، آیۀ 179.
[4]- سورۀ بقره، آیۀ 88.
[5]- مصباح الشريعة، ص138.
[6]- سورۀ نور، آیۀ 35.
[7]- سورۀ بقره، آیۀ 55.
[8]- سورۀ انعام، آیۀ 103.
[9]- سورۀ اعراف، آیۀ 138.
[10]- با توجه به تفسیر محیط اعظم، ج6، صص222-226.
نظرات کاربران