.jpg)
استکبار در قرآن
در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 12، 12 رمضان 1443) به تبیین موضوع استکبار در قرآن میپردازیم.
در ادامۀ تبیین روایت شریف "مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً"، به بررسی مصادیق ظلم مطلق و روحیۀ ظلمپذیری یا انظلام در قرآن میپردازیم و با آیینۀ نفسمان در درون و جهان مدرنیته در بیرون، جامعیت ظلم در جهان را که بر اساس کیفیت حرکت افراد است با مصادیق قرآنی بررسی میکنیم.
اولین صفتی که مبنای حاکمیت ظلم فردی و جهانی است و در مصداق ابلیس در جنت اسماء و فرعون در قرآن معرفی شده، استکبار است. «استکبار» در باب استفعال؛ یعنی طلب کبر کردن.
«کبر» در لغت به معنای بزرگ دیدن، بزرگی نمودن، تکبّر و سرکشی کردن است. کبر ردای خاص و ذاتی حقتعالی است و در وصف، صفت و اسم هرگز از حقتعالی ظهور نکرده است تا مظهر بگیرد؛ یعنی سایر اوصاف الهی به صورت اسماء ظهور کرده و مظهر دارند، اما کبر که مختص ذات اقدس اله است در اسماء ظهور نکرده و مظهری ندارد و به احدی داده نشده است، پس هیچکس نمیتواند کبر داشته باشد؛ بلکه تنها در توهم میتواند طلب کبر کند که همان استکبار است.
در نگاه توحیدی وصف کبر برای احدی وجود ندارد و حتی در معنای "الله اکبر" نیز اکبر بودن یعنی بزرگ بودن الله از وصف و توصیف. پس هر کس در هر زمینهای خود را بزرگتر از کسی یا چیزی ببیند و طلب کبر کند، مستکبر است و این اولین درجۀ ظلم به نفس است که سایر مراتب ظلم نیز از این دیدگاه غیر توحیدی متوهمانه سرچشمه میگیرند.
ریشۀ تمام اختلافات اصناف، دعواهای خانوادگی، اظهار نظرکردنهای بیجا و قبول نداشتن یکدیگر و رقابتهای غلط از همین روحیۀ استکباری است. وقتی خود را در سن، شأن و مقام و موقعیت بالاتر و بزرگتر از دیگران ببینیم، برای خود حق و حقوقی قائل شده و توقع احترام و کرنش از کوچکترها و زیردستان را داریم. حتی اگر در تمام اوصاف و اسمای الهی که قدرت ظهورش به اذن حقتعالی به ما داده شده، خود را بزرگتر و افضل از دیگران بدانیم مستکبر شدهایم و این همان ریشۀ ظلم به خود، خدا و مردم است.
ریشۀ استکبار آنجاست که انسان بخواهد چیزی را که ندارد به عنوان دارایی ظهور دهد. در این حال ذلت عبودی و فقر ذاتیاش را فراموش میکند و خود را صاحب حق میداند و در همه چیز اظهار نظر میکند. به طوریکه شاکله، تیپ و بافت و روحیهاش خدایی کردن شده و در همه چیز دخالت کرده و ایراد میگیرد. اگر خیاط و آشپز خوبی است چشم دیدن کسی از این صنف را ندارد و به دنبال پیداکردن نقص اوست. اگر مادر خوبی است برای فرزندانش خدایی میکند و در همۀ امور برایشان تعیین تکلیف میکند. در حالیکه اینها مصادیق امربهمعروف و نهیازمنکر نیستند که در قبالشان وظیفه و مسئولیتی داشته باشیم.
در بعد جهانی نیز دولتهای مستکبر، در امور جوامع دیگر دخالت کرده و برای حفظ منافع خود، خود را ذیحق دانسته و خواست خود را به تمام ملتها تحمیل میکنند. چنانکه رهبر عزیزمان در دیدار جمعی از دانشجویان به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی فرمودند: «استکبار یک تعبیر قرآنی است؛ آدم، دولت و گروه مستکبر، یعنی آن دولتی که قصد دخالت در امور انسانها و ملّتهای دیگر را دارد، در همهی کارهای آنها مداخله میکند. برای حفظ منافع خود؛ خود را آزاد میداند، حقّ تحمیل بر ملّتها و حقّ دخالت در امور کشورها را برای خود قائل است، پاسخگو هم به هیچکس نیست؛ این معنای مستکبر است. نقطۀ مقابل این جبهۀ ظالم و ستمگر، گروهی هستند که با استکبار مبارزه میکنند؛ مبارزۀ با استکبار یعنی در درجۀ اوّل زیر بار این زورگویی نرفتن؛ معنای استکبارستیزی یک چیز پیچوخمدارِ پیچیدهای نیست؛ استکبارستیزی یعنی یک ملّتی زیر بار مداخلهجویی و تحمیل قدرت استکبارگر یا انسان مستکبر یا دولت مستکبر نرود؛ این معنای استکبارستیزی است.»[1]
امام خمینی(رحمةاللهعلیه) در خصوص روحیۀ استکبار ستیزی و لزوم مبارزه با فرعون درون و بیرون در صحیفۀ نورانیشان میفرمایند: «خداى تبارک و تعالى ما را مکلف کرده که با اینطور اشخاص، با اینطور ظَلَمه، با اینهایى که اساس اسلام را متزلزل مى کنند و همۀ مصالح مسلمین را به باد مى دهند، ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه کنیم. اگر یکوقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مى بریم و معارضه مى کنیم.»[2] و در جای دیگری میفرمایند: «اگر ما قدرت داشته باشیم همۀ مستکبرین را از بین میبریم». این قدرت توان ایمان معرفتی و توان مبارزه با فرعونیت نفس است. مبارزۀ با این استکبار در بعد فردی مجاهدهای میخواهد که به زورگویی و تحریکات و توجیهات نفس اماره و وسوسهکننده اهمیت ندهد و در بعد جهانی زیر بار استکبار نرود که این همان استکبارستیزی و عدم پذیرش قدرت استکباری است و در هر دو حال مجاهدهای سخت و عمیق است.
مصداق عینی و خارجی استکبار در قرآن، فرعون معرفی شده و نقطه مقابل فرعونیت، ظلمستیزی و استضعاف حضرت موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) در هدایت بنیاسرائیل بیان شدهاست. حال با بررسی اوصاف فرعون و مستکبرین در قرآن میخواهیم ماهیت استکبار و جایگاه خود را در بعد فردی و جهانی در عصر آخرالزمان پیدا کنیم.
فرعون لقب پادشاهان مصر است که در قرآن با اوصاف طاغی، مسرف، ظالم،کافر، فاسق، مفسد، مجرم و مستکبر معرفی شده است. قرآن اولین نمود استکبار در فرعونیان را ادعای خداییکردن معرفیمیکند. ادعای خداییکردن؛ یعنی خود را بالاتر از همه دیدن و در همه چیز خود را مسئول و صاحب نظر تصورکردن.
در آیات 15-26 سورۀ نازعات خداوند داستان موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) و ادعای خداییکردن فرعون را بیان میفرماید. آن زمان که به موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) امر کرد به سوی فرعون طغیانکرده برود و به او بگوید: اگر میخواهی از طغیان نفست پاک شوی و تو را به سوی ربوبیت پروردگارت هدایت کنم، خشوع داشته باش؛ "وَأَهْدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخْشَىٰ"[3].
خشوع همان ادراک فقر ذاتی و ذلت عبودیت است که وصف نفس و درونی و باطنی است و با خضوعِ در ظاهر متفاوت است. ربوبیت نفس استکبار و طغیان میآورد که تنها با خشیت، تواضع و دیدن ربوبیت حق شکسته میشود. موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) آیات کبری و نشانههای بزرگی خدا را به او ارائه میدهد، اما به دلیل استکبارش تکذیب کرده و عصیان میکند. سپس سعی میکند گروهی را جمع کند و به آنها ندا میدهد که "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى"[4] من رب اعلی و بزرگ شما هستم. در حقیقت فرعون ادعای ربوبیت میکند.
انسانی که همچون فرعون در هر زمینهای خود را برتر از دیگران میبیند، به دلیل نداشتن خشوع، دیگران را تکذیب میکند. در حقیقت سیر نفس این است که وقتی کمالی را به خود استناد دهد، همان کمال را در دیگران کوچک و ناچیز دیده و ادعای ربوبیت میکند که این همان ریشۀ ظلم است. همانند افرادی که با شنیدن معارف عرفانی، توان شنیدن احکام فقهی را ندارند و خود را بالاتر از این رتبه میدانند.
در آیات 22-29 سورۀ شعرا جریان ادعای الوهیت فرعون بیان میشود که خود را اله و پناه مردم معرفی میکند. فرعون به حضرت موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) یادآوری میکند که تو در قصر ما بزرگ شدی و به خاطر بنیاسرائیل بر او منت میگذارد. حضرت میفرماید: بنیاسرائیل را به بردگی گرفتهای و اسمش را نعمت میگذاری؟ در حالیکه نعمت دهنده خداست و همه عبد او هستند و تو رب مردم نیستی. من خود رب دارم و تحت استکبار تو درنمیآیم و رب من "ربالعالمین" است. سپس ربوبیت حقتعالی را به او معرفی میکند. فرعون عصبانی میشود و او را دیوانه میخواند و میگوید:"قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ"[5]؛ اگر اله و معبودی جز من بگیری، قطعاً تو را از زندانیان که زیر سخت ترین شکنجهاند قرار خواهم داد.
فرعون با استکبارش هم ادعای ربوبیت میکند و هم خود را اله مردم دانسته و ادعای الوهیت میکند. همانند مرد سالارهایی که زن و فرزند را عبد خود تصور میکنند یا مادران و معلمانی که برای فرزندان و شاگردانشان خدایی میکنند. در حالیکه باید تنها در چارچوب تعیین شدۀ وظایفشان عمل کنند و خداییکردن را به خدا بسپارند که او نعم المولی و نعم الرب است و خدایی کردن تنها برازندۀ اوست.
[1]- آبان 1392.
[2]- صحیفه امام خمینی، ج 5، ص 21.
[3]- سورۀ نازعات، آیه 19.
[4]- سورۀ نازعات، آیۀ 24.
[5]- سورۀ شعرا، آیۀ 29.
نظرات کاربران