
مرتبه نفس کلی
در ادامۀ بحث زندگی حضرت زینب(سلاماللهعلیها)، (جلسۀ 15، 17 ربیعالأول 1442) به تبیین موضوع مرتبۀ نفس کلی میپردازیم.
نفس کلی، مرتبهای از نفس است که در تمام مراتب و مظاهر خویش، ساری و جاری است و در عین حال، وحدت و اوصاف خاص خود را حفظ میکند. نفس کلی باعث ظهور و ابقای مراتب نفوس خود میشود و آنها را در مسیر شقاوت یا سعادت به کمال میرساند. مرتبهای که در روایات، از آن به "قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ"[1] یاد شده است. شفاعت نیز حضور این مرتبه از نفس، در نفوسی است که مورد شفاعت واقع میشوند و نفوسی که قابلیت دریافت شفاعت را ندارند به سوی جهنم رانده میشوند. تعبیر "أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ"[2] در آیات سورۀ اعراف، اشاره به همین مرتبۀ نفس است.
مرتبۀ نفس کلی هر استعدادی را به غایت خود در سعادت یا شقاوت میرساند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)، همانطور که حمزه سید الشهداء را به کمال سعادتی خود رساند، استعداد ابولهب را نیز در شقاوت به بار نشاند تا جایی که آیه "تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ"[3] در نکوهش او نازل شد.
بعد از مرگ، نمیمیریم!
برای شناخت بهتر نفس کلی، به فرازی از سخن امام علی(علیهالسلام) در خطبۀ 87 نهجالبلاغه اشاره میکنیم:
"أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ"
اى مردم اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود: هر كه از ما مىميرد، در حقيقت نمرده است و آن کس از ما که جسدش کهنه میشود در حقیقت کهنه نشده است.
در توضیح "نمردن بعد از مرگ" نظرات متعددی بیان شده است: گروهی منظور از این سخن را بقای نفس بعد از مرگ جسد میدانند. این نظر نمیتواند درست باشد؛ زیرا بقای نفس بعد از مرگ، اختصاص به حضرات معصومین ندارد و شامل همۀ انسانها میشود.
گروهی معتقدند منظور همین بدنهای مادی است که با همین شکل و خصوصیاتِ دنیایی، بعد از مرگ به عالم بالاتر منتقل شده است؛ مانند آنچه قرآن دربارۀ حضرت عیسی میفرماید: "يا عيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ"[4] مراد از "رافِعُكَ" این است که خداوند حضرت عیسی را با همان بدن ناسوتی بالا برد و این امر میتواند مصداقی از تعبیر "لَيْسَ بِمَيِّتٍ" باشد؛ البته در رتبۀ حضرت عیسی، نه رتبهای که رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در این عبارت بیان میفرماید. این نظر را نمیتوان پذیرفت؛ چرا که در مواردی مثل بالا رفتن حضرت عیسی، چیزی از بدن ایشان در قبر نیست و این مطلب با آنچه دربارۀ بدن انبیا و حضرات معصومین(علیهمالسلام) میدانیم و همچنین با قسمت دوم عبارت؛ یعنی کهنه نشدن جسدها نمیسازد.
نظر سوم این است که منظور، تازه ماندن بدنهای ایشان پس از مرگ است. یعنی زمین از آن بدنها هیچ چیزی را برای خود برنمیدارد. در تأیید این نظر، میتوان به سخن دیگری از رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) اشاره کرد که میفرماید:
"إنَّ الأرضَ لَم تُسَلِّط عَليَّ وَ إنَّها لا تَأكُلُ لي لَحماً و لا تَشرِب لي دَماً"[5]
زمین بر من مسلّط نمیشود و از من گوشتی را نمیخورد و خونم را نمینوشد.
این امر دربارۀ یاران و فرزندان حضرات نیز مشاهده شده است. هر وقت مزار یکی از اولیای خدا باز شده است، شاهدان با بدن سالم آنان مواجه شدهاند. مثلاً وقتی قبر جناب حرّ را شکافتند، جسد او را با لباسهای خونآلود مشاهده کردند؛ در حالیکه آثار جراحت بر بدنش تازه بود.[6] همچنین نقل شده است که به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی، مضجع شریف حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) را شکافتند و مشاهده کردند که بدن نازنین ایشان میان لحد و کفن صحیح و سالم است.[7]
نفس در عالم ماده در حال حرکت از استعداد به فعلیت است؛ تمام خصوصیاتی که نفس با بدن مادی خود در دنیا کسب میکند، بدنِ نفس او را میسازند؛ یعنی آنچه را که چشم در عالم ماده میبیند، گوش میشنود و اعضا و قوا انجام میدهند، بدن نفس را میسازد و انسان، بعد از جدا شدن از بدن دنیوی با بدن نفس، متعیّن میشود. بنابراین انسانها با شکلهای مختلف در برزخ و قیامت حضور دارند و ممکن است شکل آنها انسانی نباشد! مثلاً به شکل حیوان متعین شوند. اما انسان بعد از مرگ، هر شکلی که داشته باشد، دیگران او را میشناسند. این امر به خاطر وجود DNA است که بقای نفس انسانی در بدن با آن حفظ میشود.
چهارمین و معقولترین دیدگاه این است که در عین اینکه بدن معصوم برای برکت زمین، در قبر است و زمین هم به آن تسلطی ندارد؛ بدن دیگری با همان DNA ساخته شده به عوالم بالاتر میرود و در همۀ هستی حضور دارد. البته بدن حضرات، مُتروح است؛ یعنی حاکمیت بدن از آنِ روح است. دیگران بعد از مرگ، باید برزخ و قیامت را طی کنند تا بدنی با حاکمیت روح داشته باشند، اما ایشان این حالت منتظرۀ برزخ و قیامت را ندارند و بلافاصله بعد از مرگ، بدن متروح به عوالم بالاتر میرود.
اموات دیگر نمیتوانند با جسم دنیویشان قدم به عالم دنیا بگذارند و باید بمانند تا بر اساس ملکات خود، بدنی متناسب با زندگی ابدی برایشان ساخته شود و ارواحی که اجازه داشته باشند میتوانند با بدن برزخی به دنیا برگردند؛ ولی حضرات با همان بدن میتوانند هر زمان که اراده کنند به عالم ماده برگردند. پس هم بدنشان در قبر است هم با همین بدن دوباره در زمین با حاکمیت روحشان حضور دارند. قرآن کریم، این فضیلت را در رتبۀ پایینتر برای شهدا بیان فرموده است:
"وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ"[8]
هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
شهدا برزخ سایر اموات را ندارند؛ زیرا ایشان به عقل کل وصل هستند. در توضیح کیفیت زندگی شهدا پس از شهادت، آمده است: ارواح شهدای مؤمنین در چینهدان پرندگان سبز رنگى قرار دارد كه در اطراف بهشتها طواف میکنند و از ميوههاى بهشت بخورند و بر قنديلهاى طلاى آويخته در سایۀ عرش جاى گيرند.[9]
در توضیح این روایت آمده است که منظور از پرندگان، عقول انسانی هستند که از شبکههای[10] بدن خلاصی پیدا کردهاند.[11] شواهد متعددی از اشاره به عقول با تعابیر "صَافَّاتٍ"[12]، "الطَّيْرِ"[13]، "حَافِّينَ"[14] و...، در آیات قرآن کریم وجود دارد.
در روایت مذکور، برای "طُیور" صفت "خُضر" به معنی سبز، به کار رفته؛ زیرا غذای عقول معارف است و معارف و علوم باعث نشاط و ابتهاج هستند.
پس بدن حضرات معصومین در دنیا هرگز مقتضیات غیر عقل را نمیپذیرد. لذا پس از مرگ هم، اگر اراده کنند، میتوانند با همین بدن در دنیا حضور پیدا کنند و کسانی که در مسیر ولایت ایشان حرکت کردند، بدنهایشان خواص عقل را میگیرد و همیشه تازه هستند و ارواحشان با عقول حرکت میکنند؛ منتها بعد از مرگ برگشت به بدن ندارند مگر در رجعت.
[1]- اصول کافی، ج۱، ص۱۹۷: من از طرف خدا قسمتكننده بهشت و دوزخم.
[2]- سورۀ اعراف، آیۀ ۴۸: " وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ"
[3]- سورۀ مسد، آیۀ 1: بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد!
[4]- سورۀ آلعمران، آیۀ 55: ای عیسی! من تو را برمیگیرم و به سوی خود بالا میبرم!
[5]- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص377.
[6]- تنقیح المقال، مامقانی، عبدالله، ج۱۸، ص۱۶۸ : نقل میکنند که چون شاه اسماعیل صفوی عراق را فتح کرد و به کربلا مشرّف شد، نسبت به جلالت شأن حرّ و مرقد شریف او تردید کرد. برای روشن شدن حقیقت دستور داد تا قبر او را نبش کنند. چون آن را شکافتند، جسد حرّ را با لباسهای خونآلود مشاهده نمودند، و آثار جراحت را بر بدنش تازه یافتند و بر سر او ضربت شمشیری بود و دستمالی بر آن جراحت بسته شده بود. شاه دستور داد آن دستمال را بگشایند و دستمالی دیگر به جای او ببندند. چون در کتب تاریخ و سیره نقل شده بود که این دستمال متعلق به امام حسین(علیهالسلام) بود که بر سر حرّ بست. امّا موقعی که دستمال را از سر حرّ باز کردند، خون فوران نمود به طوری که قبر پر از خون شد. سر را با دستمال دیگر بستند ولی خون قطع نشد. به ناچار با همان دستمالی که از آنِ امام حسین(علیهالسلام) بود بستند و خون قطع شد.
[7]- منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸: سیّد ابراهیم دمشقی نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد... شبی دختر بزرگ ايشان حضرت رقيّه دختر امام حسين(عليهالسلام) را در خواب ديد كه فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّيت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند.» ... سید... نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه(سلاماللهعلیها)، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند، سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید(لعنةاللهعلیه)، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
[8]- سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۶۹.
[9]- ناسخ التواریخ، ج1، ص141/ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص379 : "و قد ورد في الخبر الصحيح أن أرواح الشهداء من المؤمنين في حواصل طيور خضر تدور في أفناء الجنان و تأكل من ثمارها و تأوي إلى قناديل من ذهب معلقة في ظل العرش"
[10]- فرهنگ فارسی عمید: شبکه به معنی هر چیز سوراخسوراخ، تور ماهیگیری و دام صیادان است.
[11]- ناسخ التواریخ، ج1، ص157.
[12]- سورۀ صافات، آیۀ ۱: "وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا"
[13]- سورۀ نور، آیۀ ۴۱: "أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ"؛ سورۀ ملک، آیۀ ۱۹: "أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ"
[14]- سورۀ زمر، آیۀ ۷۵: "وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ"
نظرات کاربران