ملاک حقیقی هجرت و نصرت

ملاک حقیقی هجرت و نصرت

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 18، 5 ربیع‌الثانی 1444) به تبیین موضوع ملاک حقیقی هجرت و نصرت می‌پردازیم.

در ماجرای فدک به اینجا رسیدیم که حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها)، با استناد بر آیۀ تطهیر، عصمت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را به عمر یادآوری کردند و فرمودند: «اگر کسی، شرک، کفر یا کار زشتی را به اهل‌بیت نسبت دهد، مسلمانان باید از او بیزاری جویند و حدش بزنند؛ زیرا بنا بر آيۀ تطهیر، به آنچه خدا بر پیامبر نازل کرده، کافر شده و خدا و رسول خدا را تکذیب کرده‌ است.»

عمر به حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) گفت: «تو ادعا می‌کنی این غنیمت مخصوص تو و اولیای شماست، درحالی‌که بعید می‌دانم اصحاب پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به این ادعا راضی باشند!» حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) پاسخ دادند: «خدا و رسولش به این امر راضی هستند و آن را برای دوستان و پیروان و نه مخالفین و دشمنان قسمت کرده‌اند. دشمن ما، دشمن خداست و مخالف ما، مخالف خدا و هر کس مخالف خداوند باشد، پس به تحقیق واجب شده از جانب خدا بر او عذاب سخت و شدید در دنیا و آخرت.»[1]

با وجود تمام این براهین، مجدداً عمر بابت تملک فدک، از حضرت بینه و دلیلی طلب کرد و خانم ضمن اظهار تعجب از اینکه چرا از افراد دیگر[2] چنین دلیلی خواسته نشده، دلیل خود را مبتنی بر قرآن دانست. عمر در پاسخ، پای مهاجران و انصار را به میان کشید و گفت: «تو ادعای امر بزرگی را می‌کنی که اگر به مهاجرین و انصار بگوییم، این ادعا را رد می‌کنند.» حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) پاسخ دادند: «همانا مهاجرین به‌واسطۀ رسول خدا و اهل‌بیت رسول‌ به‌سوی دینِ خدا مهاجرت کردند و انصار هم با ایمان به خدا و رسولش و احسان به خویشاوندان ایشان، یاری کردند.»[3]

نکتۀ مهم اینکه حضرت فاطمه(سلام‌الله‌عليها) با این بیانات کاملاً نشان دادند که هجرت مهاجرین، به مکانی به نام مدینه نبوده، بلکه هجرت به‌سوی رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل‌بیتشان‌(علیهم‌السلام) بوده است. نیکی انصار هم به اشخاصِ مهاجرین نبوده، بلکه آن‌ها به رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و ذی‌القربی احسان کردند.

سپس حضرت شاه‌کلید بسیار مهمی را دربارۀ هجرت و نصرت بیان کردند که می‌تواند شعار ما شیعیان و چراغ راهمان در طول زندگی باشد. ایشان فرمودند: "لَا هِجْرَةَ إِلَّا إِلَيْنَا وَ لَا نُصْرَةَ إِلَّا لَنَا وَ لَا اتِّبَاعَ بِإِحْسَانٍ إِلَّا بِنَا وَ مَنِ ارْتَدَّ عَنَّا فَإِلَى الْجَاهِلِيَّةِ "، مهاجرین هجرت نکردند مگر به‌سوی خاندان ما و انصار نصرت نکردند مگر ما را و در احسان و نیکی فقط از ما پیروی کردند و کسانی که از ما برگشتند به جاهلیت برگشتند.

کلمۀ هجرت، نصرت و احسان، بدون «الف و لام» آمده و نشان از نفی جنس دارد و بر این نکته تأکید می‌کند که احدی در هستی، باطناً و ظاهراً هجرت نمی‌کند مگر به‌سوی اهل‌بیت(علیهم‌السلام)؛ پس این موضوع باید در وجود ما نیز حک شود که اگر از معصیتی هجرت می‌کنیم، اگر می‌خواهیم کسی را ازنظر اقتصادی، سیاسی يا به هر دلیل دیگری کمک کنیم يا هر کار نیکی انجام دهیم، نیتمان فقط و فقط هجرت به‌سوی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و برای آن‌ها باشد؛ چراکه الگو، محور و اسوۀ نیکی اين خاندان هستند و هر کس از آن‌ها مرتد شود، به‌سوی جاهلیت گام نهاده است.

عمر باز از حضرت شاهد خواست و ایشان، علی(علیه‌السلام)، حسنین(علیهماالسلام)، ام ایمن و اسماء بنت عُمیس را حاضر کرد، اما ابوبکر به بهانۀ نزدیکی این افراد به حضرت، شهادت هیچ‌کدام را قبول نکرد.

از عبدالله‌بن‌سنان به نقل از امام صادق(علیه‌السلام) آمده که ایشان دربارۀ شهادت ام ایمن در ماجرای فدک فرمود: «ابوبکر از ام ایمن سؤال کرد: ای ام ایمن! آیا تو شنیدی از رسول خدا آنچه فاطمه می‌گوید؟ گفت: شنیدم از رسول خدا که فرمود: همانا فاطمه سرور زنان اهل بهشت است. سپس ام ایمن گفت: پس آيا شخصی که سرور زنان اهل بهشت است،‌ ادعا می‌کند،‌ چیزی را که مال او نیست؟ و من زنی از اهل بهشت هستم. هرگز چیزی را که نشنیده‌ام از رسول خدا شهادت نمی‌دهم.

سپس عمر گفت: ما را رها کن از این قصه‌ها، به چه چیزی شهادت می‌دهی؟ پس ام ایمن گفت: در منزل فاطمه نشسته بودم و رسول خدا هم نشسته بود تا این‌که جبرئیل بر او نازل شد، پس گفت: ای محمد برخیز، خدا به من امر کرده است که حدود فدک را برای شما با بالم خط بکشم و مشخص نمایم. پس رسول خدا برخاستند و با جبرئیل رفتند. پس طولی نکشید که برگشتند. حضرت فاطمه عرضه داشت: ای پدر! کجا رفتید؟ پیامبر اکرم فرمودند: جبرئیل با بالش حدود فدک را برای من کشید و مشخص کرد. پس حضرت زهرا عرضه داشتند: ای پدر! من بابت هزینه‌های زندگی و نیازهایم بعد از شما نگران هستم، آن را به من هدیه دهید. حضرت رسول فرمودند: این هدیه‌ای است برای تو، آن را بگیر. سپس پیغمبر اکرم فرمودند: ای ام ایمن و ای علی هر دو بر این جریان شاهد باشید.

عُمر گفت: تو زن هستی و ما شهادت یک زن را جایز نمی‌دانیم و اما علی هم اگر حرفی بزند به سود خودش حرف می‌زند! حضرت زهرا با عصبانیت برخاستند و فرمودند: خدایا! این دو نفر به دخترِ پیغمبرت بد کردند و حقّ او را گرفتند، پس عذابت را بر آن‌ها سخت کن.»

سپس بیرون آمدند و حضرت علی(علیه‌السلام) ‌ایشان را بر مَرکبی پوشیده شده با کساء، درحالی‌که حسنین(علیهماالسلام) نیز همراهشان بودند، چهل روز بر در خانه‌های مهاجرین و انصار می‌بردند. حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، خطاب به آن‌ها می‌فرمودند: «ای مهاجرین و انصار! یاری کنید خدا و دختر پیامبرتان را. شما بیعت کردید با پیامبر که او و ذرّیه‌اش را از خطراتی که خود و ذرّیه‌تان را نگه می‌دارید، سالم نگه‌ دارید؛ پس وفا کنید به بیعتی که با پیامبر داشتید.» [4]

امام صادق(علیه‌السلام) در ادامۀ بیان این وقایع فرمودند: «پس یک نفر هم ایشان را کمک نکرد و دعوتشان را اجابت ننمود و یاری‌شان نکردند. »[5]

ایشان در ادامه فرمودند: «پس از این ماجراها حضرت علی‌ به حضرت زهرا فرمودند: پیش ابوبکر برو زمانی که تنهاست، زیرا او مقداری از دیگری (عمر) نرم‌خوتر است و به او این‌گونه بگو: ادعای تو این است که به‌جای پدر من نشسته‌ای و خلیفۀ او هستی و در جایی نشسته‌ای که ایشان می‌نشست. حتی اگر فدک مال شخص تو باشد و من از تو بخواهم که آن را به من هبه نمایی، واجب است که این کار را انجام دهی.»[6]

وقتی حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، این‌گونه فرمودند، ابوبکر گفت: «راست می‌گویی.» پس ابوبکر سندی خواست و نوشت که فدک را به ایشان برگردانند. حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، درحالی‌که سند فدک همراهشان بود، خارج شدند. عمر را دیدند و او از نامه‌ای که حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) در دست داشت پرسید و حضرت توضیح دادند که این نامۀ برگرداندن فدک است. وقتی عمر نامه را خواست، حضرت از دادن آن ابا کردند. پس عمر، نامه را به زور از حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) گرفت و روی آن آب دهان انداخت و پاره کرد و گفت: «این فی‌ءای برای مسلمین است.» [7]

اگر خوب در ماجرای فدک دقت کنید، نمونه‌ای از صبر حضرات آشکار می‌شود؛ صبر بر خشونت غاصبان حکومت و صبر بر جهل امت! درواقع دقت در سیر تاریخ، نحوۀ تحلیل در وقایع زمان خودمان را نیز بر ما می‌گشاید. چون‌وچرا آوردن و سؤال از مقام ولایت! که چرا علی(علیه‌السلام) این کار را نکرد و چرا آن کار را کرد؟! چرا رهبر این کار را نمی‌کند؟! و... همه، از نمونه‌های جهل امت به مقام ولایت است.

حقیقت آن است که وقتی همۀ مردم در امری به اتحاد می‌رسند و خودشان انتخاب می‌کنند و رأی می‌دهند، رهبر آن جامعه چه می‌تواند بکند؟ جایگاه يک رهبر، حفظ اصل نظام است. او می‌تواند در اتفاقات اقدام کند، اما به‌شرطی‌که بداند مردم یاری‌اش می‌کنند. تاریخ به ما نشان داده که حفظ دین برای تک‌تک حضرات مهم بوده. آنان می‌دانستند که نظام هستی نظامی احسن است و خداوند در این نظام، مردم را مختار آفریده است؛ پس در جایی که یاری مردم را نداشتند، صبر می‌کردند.

نکته اینجاست که اگر ما مدت‌زمانی طولانی منتظر ظهور هستیم و ظهور رخ نداده، اگر خدا دست شیطان را در فریب مردم باز گذاشته و به او تا زمان ظهور مهلت داده است و...، اولاً به دلیل حفظ نظام احسنی است که در آن خداوند اراده کرده تا نظام هستی را در اختیار انتخاب بنی‌آدم بگذارد. ثانیاً به این علت است که چون خداوند خلقتش را بر اصل عشق و محبت بناکرده است؛ دین نیز باید از طریق محبت جای خود را پیدا کند نه با زور. چنانکه حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هم هرگز با زور و ظلم، مسیر خود را باز نکردند، زیرا می‌دانستند قرار نیست چیزی با زور به دست کسی برسد.

درواقع رضایت خداوند در این است که مردم دین را به اختیار و عشق انتخاب کنند. حتی امام حسین‌(علیه‌السلام) نیز بنا به انتخاب مردم برای قیام به کمک آن‌ها رفت؛ اما زمانی که مردم میدان را خالی کردند و امام را تنها گذاشتند، راهی جز شهادت برایشان نماند.

در مکتب شیعه چیزی به نام قیام نداریم. ائمه(علیهم‌السلام) اصلاً اجازۀ قیام به شیعیانشان نمی‌دادند. انقلاب اسلامی ما هم انقلاب قیامی نیست. امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) قیام نکردند، چراکه اگر می‌خواستند قیام کنند از سال 42 تا سال 57 که در تبعید بودند، دست به قیام می‌زدند. انقلاب ما برای تبلیغ دین و به انتخاب مردم بود.

پس در نظام احسن جبر وجود ندارد. تنها جبر خلقت، اختیار است. اختیار در انتخاب دو رتبۀ فجور و تقوا؛ نقطه وسطی هم وجود ندارد. ما نمی‌توانیم نه حق باشیم نه باطل، نه شکور باشیم نه کافر، یا باید بندگی خدا را بکنیم و در مسیر تقوا قرار گیریم یا بندۀ شیطان باشیم و اهل فجور. یعنی حکومت باید بر اساس اختیار مردم یا بر پایۀ حق و حاکمیت رهبر دینی باشد یا بر اساس جور و حاکمیت طاغوت.

حضرات معصومین(علیهم‌السلام) هرگز حکومت بر اساس جور را برای خودشان روا نمی‌دانستند، چون عصمت و وظیفۀ بندگی‌شان چنین امری را ایجاب نمی‌کرد. آنان هماهنگ با خلقت و بر اساس عشق و محبت پیش می‌رفتند. چنانکه پیامبر "رحْمَةً لِلْعَالَمِينَ "[8] بودند. ایشان هرگز اسلام را بر اساس خشونت، جنگ، انتقام و فتوحات پیش نبردند. این، درحالی‌ است که دیدیم عمر چگونه با خشونت نسبت به پارۀ تن پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) رفتار کرد!

فاطمه(سلام‌الله‌عليها)، بعد از آن با حزن و اندوه به‌سوی خانه روان شد، درحالی‌که اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) در انتظار او بود. پس حضرت به‌سوی اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) توجه کرد و او را با كلماتی جان‌گداز خطاب نمود: «اى پسر ابوطالب، چرا مانند جنين در رحم در گوشۀ خانه نشسته‌ای؟ مثل کسانی که به آن‌ها تهمت می‌زنند و از تهمت فرار می‌کنند! مگر تو آن نبودی که شاه‌پرهای بازها را در هم می‌شکستی؟ چرا اکنون از پروبال مرغان ناتوان فرومانده‌ای؟ اينک پسر ابو قحافه (ابوبکر) هدیۀ پدرم و معیشت فرزندانم را با زور گرفته و آن را تصرف كرده و جسورانه در مقابل کلام من مخاصمت می‌کند، تا آنجا که انصار و مهاجرین دست از یاری من برداشتند و همۀ مردم، چشم‌هايشان را فرو خوابانيدند و مرا ناديده انگاشته‌اند و ارتباطشان را با من گسستند. همانا من با خشم و غيظ از خانه بيرون رفتم و ذليل و زبون باز آمدم! درحالی‌که نه برای من دافعی هست و نه مانعی. اما تو چه‌ کردی؟ خويشتن را در تنگنای مذلت انداختى درحالی‌که زمانی گرگ‌ها را پاره می‌کردی و خاک را فرش می‌کردی ... منصب خلافت را مغضوب نمودند و عوادى فدک را ضبط کردند. من از سخن حق خویشتن‌داری نكردم و از در باطل بيرون نشدم، اما نيروى اجراى حكم حق را نداشتم. اکنون نه پاسخ‌گویی پیدا می‌کنم، نه چاره‌ای برای خود می‌یابم. كاش پیش‌ازاین می‌مُردم و اين روز را نمی‌دیدم.»[9]

جملات نشان می‌دهد که فشار واردشده در این ماجرا چنان برای حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، سنگین بود که حتی در ماجرای کوچه و سقط‌جنین، کسی چنین شکوه و شکایتی را از ایشان نشنیده بود.

حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، پس از اتمام سخنانشان بابت تمام شکایت‌هایی که کردند از خدا عذرخواهی کردند و فرمودند: «خدایا نيروى تو از همه‌کس افزون است و عذاب و عقاب تو از حوصلۀ حساب بيرون است.»

در این زمان اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) فرمودند: «ويل براى تو مباد. بر من خشم مگير! اى دختر برگزيدۀ موجودات و يادگار نبوت، تو خود می‌دانی و عالِم هستى كه من در كار دين سستى نكردم و در آنچه در توانم بود، کوتاهی نورزيدم. اكنون از اين جوش‌وخروش آرام گير و آتش‌ دل و شرارۀ سینۀ خود را به آب صبر و شکیبایی خاموش فرما! همانا خداوند كفيل امر و ضامن رزق توست. آنچه برای تو آماده شده، بهتر از آن است كه از تو قطع شده، پس در راه خداوند طريق شکیبایی و صبر پيش دار.» فاطمه فقط یک جمله فرمود: «خداوند متعال كفايت امر مرا می‌کند.» و ساکت شد. [10]

پس از این ماجرا حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها)، در بستر بیماری قرار گرفتند و این دو ملعون، تصمیم گرفتند تا آخرین حیلۀ خود را اجرا کنند تا به این وسیله، اعمال ظالمانۀ خود را توجیه نمایند.

دقت کنید! جریان این ظلم، تنها در مدینه، نسبت به حضرت زهرا(سلام‌الله‌عليها) و حضرت علی(علیه‌السلام) صورت نگرفت، بلکه نه به نام ابوبکر و عمر، بلکه با روش آن دو، برای همۀ اهل‌بیت ادامه داشت، تا آنجا که همگی يا مسموم شدند، یا به شهادت رسیدند. بعد از حضرات نیز این ظلم به شکل‌های گوناگون بر شیعیان ولایی‌شان، يعنی آن‌هایی که در هر برهه‌ای از زمان، درصدد آشکار کردن عمق دین بودند، ادامه داشت.

متأسفانه مثلث شوم تزویر، تهدید و تطمیع تحت عنوان فتوحات، حکومت‌ و فرهنگ اسلامی، در تمام ممالک اسلامی حاکم بوده و هست؛ اما از انقلاب ایران به بعد، ملت ما با انتخاب و اختیار، خود را از این سیستم و فرهنگ نجات دادند. درحقیقت انقلاب ما، انقلاب مردمی و تنها حکومتی است که زمینۀ ظهور را آماده کرده است. پس در فتنه‌های زمان تا هنگامی که آگاهی و معرفت لازم را نیافته‌ایم، سکوت کنیم تا حقانیت مسئلۀ ولایت در حاکمیت و نقش آن در زمینه‌سازی ظهور برایمان آشکار شود.

 

 


[1]. بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ ج‏29؛ ص 196.

[2]. جابربن‌عبدالله و جریربن‌عبدالله دو نفری بودند که حقی را خواسته بودند و عمر بدون مطالبه شاهد و بینه، آن را به ایشان داده بود.

[3]. بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ ج‏29؛ ص 196.

[4]. شیخ مفید، الإختصاص، النص، ص: 183 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 190.

[5]. شیخ مفید، الإختصاص، النص، ص: 183 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 190

[6]. شیخ مفید، الإختصاص، النص، ص: 183 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 190

[7] شیخ مفید، الإختصاص، النص، ص: 183 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 190

[8]. سورۀ انبیا، آيۀ 107.

[9]. خطبه فدکیه.

[10]. خطبه فدکیه.

 



نظرات کاربران

//