حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها)

حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها)

در ادامۀ بحث (جلسۀ 21، 10 ربیع‌الثانی 1444) به تبیین موضوع حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) می‌پردازیم.

امروز روز وفات و به روایتی شهادت حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) است. به این مناسبت، قدری از تاریخ زندگی آن بانوی بزرگوار می‌گوییم که همچون حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) در پی برادر خویش امام رضا(علیه‌السلام) بودند.

ایشان در دوره‌ای زندگی می‌کردند که به دلیل رشد کمّی و کیفی شیعیان در زمان امام پنجم و ششم، بنی‌عباس احساس خطر کرده و بیش از همیشه شیعیان را تحت فشار قرار می‌دادند. تا جایی که پدر حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) یعنی امام کاظم(علیه‌السلام) بیشتر عمر خود را در زندان گذراندند.

در بین تمام ائمه(علیهم‌السلام) امام هفتم بیشترین فرزندان را داشتند. یکی از آن‌ها امام رضا(علیه‌السلام) بودند که به دعوت اجباری مأمون از مدینه به خراسان رفتند و ولی‌عهد شدند؛ در غربت کاخی که اگرچه ظاهرش اسلامی بود، تزویر در آن غوغا می‌کرد و گمراهی و بی‌دینی‌اش در خفا بود.

امام رضا(علیه‌السلام) به خاندان خود در مدینه نامه نوشتند و از آن‌ها خواستند به خراسان بیایند؛ شاید برای اینکه بتوانند در آن حاکمیت تزویر، نور ولایت و تفکر شیعه را تبلیغ کنند. به دنبال این اتفاق، خیلی از فرزندان امام کاظم(علیه‌السلام) و خاندان آن بزرگوار در قالب کاروان‌های متعدد به سوی ایران به راه افتادند. اما مأمون که از قدرت شیعیان می‌ترسید، به طرق مختلف، مانع می‌شد و آنان را به شهادت می‌رساند.

یکی از این کاروان‌ها، کاروان حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) و همراهان ایشان بود که از مدینه حرکت کردند تا به امام رضا(علیه‌السلام) برسند. اما در ساوه به فرمان مأمون، جمعی از آنان مسموم یا شهید شدند. بانو نیز در آنجا بیمار شد. درحالی‌که بسیاری از عزیزان خود را از دست داده و مهم‌تر از همه در فراق عزیزترینش امام رضا(علیه‌السلام) بود.

البته به نقل برخی از منابع تاریخی، بیماری آن حضرت نیز نتیجۀ همان سمّ بود.[1]

یکی از بزرگان شیعۀ قم به نام موسی‌بن‌خزرج که از خاندان اشعری بود، به نمایندگی از بقیه نزد آن حضرت رفت و خواست که ایشان به قم بیاید. بانو نیز که از پدر خود دربارۀ فضیلت قم و اهل آن شنیده بود، پذیرفت و راهی شد.

موسی‌بن‌خزرج، باقیماندۀ کاروان حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) را با احترام در شهر گرداند و معرفی کرد. آن‌گاه آنان را به منزل خود برد که امروز به بیت‌النّور معروف است. حضرت در آنجا هفده روز اقامت داشت و عبادت می‌کرد، تا آنکه از شدت بیماری و نیز مصائبی که در طول سفر بر قلبش وارد شده بود، در 10 ربیع‌الثانی سال 201 هجری از دنیا رفت.

نقل است که وقتی پس از غسل و کفن خواستند ایشان را در سردابی که حفر کرده بودند، دفن کنند، دو سوار به سرعت رسیدند؛ بر پیکر نماز گزاردند و آن را دفن نمودند. سپس رفتند و کسی آن دو را نشناخت![2]

به‌هرحال با شواهدی که در کتب تاریخی آمده، اصلاً بعید نیست آن حضرت در همان درگیری‌های ساوه، مسموم شده و در نتیجۀ آن در قم به شهادت رسیده باشد؛ چنان‌که برخی از خواهران و خدمۀ آن حضرت نیز شهید شده بودند و این نشان می‌دهد که مأمون، إبایی از کشتن زنان نداشت، اگرچه برای عوام‌فریبی آنان را علنی و با شمشیر نمی‌کشت!

حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) همچون بانوی کربلا، عالِم و محدّث بود و چه‌بسا اگر در اختناق مدینه می‌ماند، نمی‌توانست رسالتش را در تبلیغ ولایت برای بیداری اذهان و تقویت شیعیان انجام دهد. اما وقتی به دعوت برادرش به ایران آمد و تا قم رفت، نور ولایت و شعاع معرفت را در تمام طول این مسیر تاباند و مشتاقان و تشنگان را بهره‌مند کرد.

خواهران و برادران ایشان نیز در نقاط گوناگون ایران پراکنده شدند و به مرگ طبیعی یا شهادت از دنیا رفتند. این‌گونه تجلی نور موسوی را به همه جا رساندند و امروز نیز آثار معنوی‌شان در این سرزمین، جاری است.

یکی از برادران بانو، حضرت شاه‌چراغ بود که حرم ایشان در شیراز، زیارتگاه شیعیان شده است.

 

 

 


[1]- ازجمله در : الحياة السياسية للإمام الرضا(علیه‌السلام)، جعفر مرتضی العاملی، ج1، ص428.

[2]- بحارالأنوار، ج60، ص219.

 



نظرات کاربران

//