توجیه و تزویر

توجیه و تزویر

در ادامۀ بحث (جلسۀ 19، 6 ربیع‌الثانی 1444) به تبیین موضوع توجیه و تزویر می‌پردازیم.

بعد از اینکه خطبۀ فدکیۀ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در مسجد تمام شد، ابوبکر که می‌بیند دیگر حجتی ندارد، می‌گوید: «ای دختر رسول‌خدا پدر تو نسبت به مؤمنین عطوف و کریم و رئوف و رحیم و بر کافرین عذاب الیم و عقاب عظیم بود. اگر به نسب او بنگریم وى پدر توست نه پدر زنان دیگر، و برادر شوهر توست، نه برادر دیگر دوستان. که او را بر هر دوستى، ترجیح داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود. جز سعادتمندان شما را دوست نمی‌‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن می‌‏شمرند.»[1]

در اینجا ابوبکر به گونه‌ای سخن می‌گوید که خود را طرفدار رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مؤمن نشان دهد و به این وسیله نسبت کفری که هم حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و هم حضرت علی(علیه‌السلام) به او داده‌‌اند، از خود بردارد. و از آنجا که سخنان حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) حجت را بر همه تمام کرده بود و اوضاع برای غاصبان خلافت کاملاً عوض شده بود؛ ابوبکر به برادری حضرت علی(علیه‌السلام) با رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اذعان می‌کند، درحالی‌که قبل از این، وقتی حضرت علی(علیه‌السلام) به بندۀ خدا بودن و برادری خودش با رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) استناد می‌فرماید، او می‌گوید من بندۀ خدا بودنِ تو را قبول دارم، اما برادری‌ات را نه!

مردم که در آن مجلس بودند و هم قبلاً گفتگوی حضرت علی(علیه‌السلام) و ابوبکر را شنیده بودند و هم الآن سخنان ابوبکر را می‌شنیدند، هیچ عکس‌العملی نسبت به تناقض در گفتار ابوبکر از خود نشان ندادند، گویا فراموش کرده بودند. و این موضوع یعنی غفلت مسلمانان از آنچه می‌بینند و می‌شنوند و می‌دانند، امری است که همواره در رویارویی حق و باطل، در جنبۀ فردی، اجتماعی و جهانی در همۀ زمان‌ها دیده شده است.

ابوبکر ادامه می‌دهد: «پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و به سوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.»[2]

نهایتِ توجیه و تزویر در این سخنانِ ابوبکر دیده می‌شود. زیرا اولین قدم برای اینکه نقص یا اشتباهی توجیه شود، استفاده از تعریف و تمجید فراوان است و در اینجا آن را می‌بینیم! درحالی‌که اولین کار درست در برخورد با اشتباهِ خود، پذیرفتن اشتباه و عذرخواهی است که در این سخنان اصلاً دیده نمی‌شود. نکتۀ قابل توجه دیگری که اینجا به عینه در سخنان ابوبکر هم دیده می‌شود این است که نشانۀ اهل باطل زیاد حرف زدن و تناقض در گفته‌هایشان است، و در مقابل، اهل حق کمتر سخن می‌گویند و به همان، عمل می‌کنند.

دلیل اینکه ابوبکر برخلاف گفته‌های قبلی‌اش به توجیه و تعریف و تمجید از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و حضرت علی(علیه‌السلام) پرداخته، این است که بتواند رأی و سخن نادرست خود را به کرسی بنشاند. پس این گونه ادامه می‌دهد: «و به خدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازۀ او اقدام نکرده‏‌ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‌‏گوید. و خدا را گواه مى‏‌گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‌‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث مى‌‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‌‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»[3]   

ابوبکر در این قسمت از سخنانش، خودش را ولی امر دانسته و همچنان به توجیه کارهایش ادامه می‌دهد: «و ما آنچه را که (از فدک) مى‏‌خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم. و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‌‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده. تو سرور بانوان امّت پدرت هستی، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت. فضائلت انکار نشده، و از فرع و اصل تو فرونهاده نمى‌‏گردد. حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است. آیا مى‌‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟»[4]

نکتۀ بسیار قابل توجه و تأمل این است که این سخنان را یک شخص مشرک و کافرِ ظاهری بر زبان نمی‌آورد، بلکه کسی این سخنان را بیان می‌کند که در ظاهر مسلمان است. و این حرف‌ها در ظاهر برای دفاع از اسلام و در مقابل کسی که خودش عین‌الاسلام و عین‌القرآن است، گفته شده است!

سپس حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در جواب او فرمودند: «پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‌‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‌‏نمود. آیا مى‏‌خواهید با نیرنگ و مکر به دروغ، او را متهم نمایید؟ و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دام‌هایى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد.»[5]

آن حضرت ادامه دادند: «این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدایى مى‏‌اندازد، و مى‌‏فرماید: «[زکریا گفت خدایا فرزندى به من بده که] از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‌‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد» [مى‌بینید که] خداوند در آنچه که مربوط به سهم وارث است، بیانى روشن دارد، و در باب واجبات و میراث و آن بهره‌هایى که از براى مردان و زنان مقرّر فرموده، به تفصیل سخن رانده است، و جاى بهانه‌گیرى براى پیروان باطل ننهاده و گمان و شبهه را از ذهن گمراهان زدوده است. پس این چنین نیست که شما مى‌گویید. «بلکه نفس شما کارى را در انظارتان آراسته است. اکنون براى من صبر جمیل بهتر است و باید خداوند را در این باره به مدد طلبید».[6]

ابوبکر پاسخ داد: «خداوند راست گفته و فرستادۀ او راستگو بود و دختر پیامبرش نیز گفتارى از سر صدق دارد. تو گنج حکمت، قلب هدایت و رحمت، و ستون دین هستى. سخن حقِ تو را دور از حقیقت نمى‌دانم و در مقام انکار و عیب‌جویى از آن برنمى‌آیم. اینک، این مسلمانان حَکم میان من و تو. این مسئولیتى که به گردن گرفته‌ام، آنان به گردنم انداخته‌اند و آنچه را که تصرّف کرده‌ام، به اتّفاق ایشان بوده است. نه اظهار کبر و بزرگى مى‌نمایم و نه بر رأى خویش پاى مى‌فشارم و نه آنچه را که به تصرّف درآورده‌ام، از براى خود برداشته‌ام، که اینان شاهد صدق ادعایم هستند.»[7]

 

میوۀ تلخ جهالت و همراهی نفاق

پس از اتمام سخن ابو بکر، حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نگاهى به مردم افکنده چنین فرمودند: «اى مردم! که براى شنیدن سخن بیهوده در شتاب هستید، و کردار زشت و زیانبار را نادیده مى‌گیرید، «آیا در قرآن نمى‌اندیشند یا بر دل‌هایشان قفل است؟» خیر، بلکه این کردار زشت شماست که بر صفحۀ دل‌هایتان تیرگى کشیده، گوش‌ها و چشم‌هایتان را فرا گرفته است.»[8]

عدم صداقت، لزوماً انکار نیست؛ بلکه همان توجیه است. و توجیه کردن، باعث می‌شود قلب دچار شبهه شود. و همین می‌شود که در اینجا حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) می‌فرماید: "كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِكُمْ". برعکس صادق بودنِ با خود باعث می‌شود قلب برای حضور ولایت باز باشد.

در ادامه می‌فرماید: «شما تأویل بدی کردید و آنچه در عوض گرفتید شر است. به خدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین است و سرانجامى مالامال از وزر و وبال در پیش دارید. آنگاه که پرده‌ها کنار رود، خسران این امر براى شما آشکار مى‌گردد. «و از خداوند بر ایشان چیزهایى آشکار شود که هرگز حسابش را نمى‌کردند» «و آنجا آنان که بر باطل بوده‌اند، زیان خواهند دید.»[9]

حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) بعد از این صحبت به منزل مراجعت می‌فرماید و بعد از گفتگویی که با حضرت علی(علیه‌السلام) داشتند[10]، سکوت می‌کنند و در بستر بیماری قرار می‌گیرند. بعد از آن، حضرت علی(علیه‌السلام) نامه‌ای به ابوبکر می‌نویسند: «[در زمان رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)] امواج فتنه را با سوار شدن بر کشتی‌های نجات شکافتند. و اهل فخر و نیرنگ را نابود کردند. و طلب نور کردند به نورِ انوار [و بعد از وفات پیامبر] میراث نفوس پاکِ طاهره را تقسیم کردند. و با غصب هدیۀ پیامبرِ برگزیده، وزر سنگینی را بر دوش کشیدند. گویا با چشم خود می‌بینم که شما مثل شترِ در آسیا، کورکورانه می‌گردید.» [11]

حضرت علی(علیه‌السلام) در این عبارت که می‌فرماید: "ْتَتَرَدَّدُونَ فِي الْعَمَى كَمَا يَتَرَدَّدُ الْبَعِيرُ فِي الطَّاحُونَةِ"، به یکی از ویژگی‌های فتنه اشاره می‌فرماید که در آن، حرکت هست اما کورکورانه و همراه با تردید.

ایشان در ادامه می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر اجازه داشتم سرهای شما را مانند درو کردن محصول رسیده، با داس‌های برنده از تن‌هایتان جدا می‌کردم. و جمجمۀ دلیرانتان را چنان می‌شکافتم که چشم‌هایتان مجروح شده، به هراس و وحشت افتید.»[12]

مخاطب حضرت در این سخن، کفار و مشرکین نبودند، منافقین هم نبودند؛ زیرا در آن جمع فقط اصحاب صحیفه، منافق بودند. بلکه عمدۀ مخاطبان امام‌علی(علیه‌السلام) مردم نادان و توجیه‌گری بودند که در دفاع از دینشان قاطع نبودند. در ظاهر دیندار بودن، نفاق و توجیهات دینی آوردن، آن‌قدر سخت است که مظهر رحمت، با مردم این‌گونه سخن می‌گوید!

این نکته باید مورد توجه کسانی که دم از یاری دین خدا و امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه) می‌زنند، قرار گیرد که حمایت از دین و یاری امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه) می‌طلبد که انسان از همه چیز دست بکشد و همه چیز را فدای دین نماید. و این امر در سبک زندگی، معیار موفقیت و شکست، خوشبختی و بدبختی و...، انسان خود را نشان می‌دهد.

کسی که همۀ امورش را بر پایۀ دین قرار نداده، وقتی با امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه) هم روبه‌رو شود نمی‌تواند او را بپذیرد. آن حضرت براساس باطن افراد برخورد می‌نماید. و نمونۀ این برخورد در نظام ولایت فقیه و در پیروی قاطعانۀ انسان‌ها از ولایت وجود دارد. تا مردم خود را بیازمایند که چقدر نسبت به دین پایبند و بر عقیدۀ خود در یاری امام پایدار هستند و این پایبندی را در کوچک‌ترین مسائل جزئی زندگی خود رعایت می‌نمایند!

امام‌علی(علیه‌السلام) در این فراز از سخن خود می‌فرماید: "لَوْ أُذِنَ لِي بِمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ". منظور از علم در اینجا، علم به رجعت است. که هریک از انسان‌ها براساس نیتی که داشته‌اند و بر همان مُردند، در زمان ظهور حضرت حجت برمی‌گردند. تا هرکس خودش را کاملاً بشناسد و بازنمایی کند.

در ادامه، آن حضرت خود را این‌گونه معرفی می‌فرماید: «از وقتی که من را شناختید، پیوسته جمعیت‌های انبوه را پراکنده ساخته، و لشکرها را نابود می‌کردم. و نظام و لشکرهای زیرزمینی شما را به هم می‌زدم. و آن روز که در میادین جنگ، سران کفر را قلع و قمع می‌کردم شما در خانه‌هایتان نشسته بودید. من همان پیشوای دیروزتان هستم. به جان پدرم سوگند شما دوست ندارید نبوت و خلافت در ما باشد. زیرا هنوز کینه‌های بدر و احد را از یاد نبرده‌اید.»[13]

گویا امام(علیه‌السلام) می‌فرماید من کسی نبودم که کوتاه بیایم، امروز اگر سرهای شما را نمی‌زنم، به خاطر آن علمی است که دارم و شما ندارید.

و می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر بگویم آنچه از باطن شما می‌بینم، از شدت اضطراب استخوان‌های دنده‌های شما در جسمتان فرو خواهد رفت، مانند داخل‌شدن دندان‌های آسیا در هم. اگر سخن بگویم، می‌گویند حسادت می‌کند و اگر ساکت شوم گفته‌ می‌شود علی‌بن‌ابیطالب از مرگ می‌ترسد. هیهات، هیهات من مرگِ میراننده هستم. من در تاریکی شب، غواص در مرگ هستم. من حامل شمشیر دوسر هستم. من حامل دو نیزۀ بلندم. من شکنندۀ پرچم‌هایی هستم که در جوش و خروش‌اند. من بردارندۀ غم از چهرۀ بهترین انسان‌ها (حضرت خاتم‌النبیین(صلی‌الله‌علیه‌وآله)) هستم. بس کنید! به خدا سوگند انس فرزند ابیطالب به مرگ، بیشتر از کودک است به سینۀ مادرش.

مادرتان به عزایتان بنشیند! اگر حقیقت حال شما را از آیات قرآن برایتان باز کنم؛ مانند ریسمانی که در چاه عمیق افتاده باشد، می‌لرزید و حیران و سرگردان از خانه‌هایتان فرار می‌کنید. لیکن من آنچه در سینه دارم تحمل می‌کنم، تا با دستی که از لذات و پرداخته‌های شما بریده است، خدای خودم را ملاقات کنم. مَثل دنیای شما در نزد من نیست، مگر مَثل ابری که بالا می‌رود، اوج می‌گیرد و متراکم می‌شود، بعد پاره‌پاره می‌شود و آسمان صاف می‌شود.

صبر کنید بعد از اندکی این گرد و غبار بنشیند. به زودی ثمرۀ کار خودتان را بسیار تلخ خواهید دید. آن میوۀ در دستتان را بسیار کشنده و مانند سمی قاتل خواهید یافت. خدا بهترین حاکم و رسول خدا خصم شماست و توقفگاه شما قیامت است. (می‌تواند به معنای رجعت هم باشد) و در آن وقت خداوند کسی غیر از شما را از رحمتش دور نمی‌کند و جز شما را هلاک نمی‌نماید.»[14]

 

 


[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص230 : "یا ابِنْةَ رَسُولِ‏اللَّهِ لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً رَؤُوفاً رَحیماً وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً فَاِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ وَ اَخا لِبَعْلِك‏ دُونَ الْاَخِلاَّءِ اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ کلُّ سَعیدٌ وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ کُلُّ شَقِیٌّ بَعیدٌ."

[2]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص230 : "فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ."

[3]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص231 : "وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عَقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکُتُبَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ"

[4]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص231 : "وَ قَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِي الْكُرَاعِ وَ السِّلَاحِ يُقَاتِلُ بِهِ الْمُسْلِمُونَ وَ يُجَاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجَالِدُونَ الْمَرَدَةَ، ثُمَّ الْفُجَّارَ، وَ ذَلِكَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، لَمْ أَتَفَرَّدْ بِهِ وَحْدِي، وَ لَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا كَانَ الرَّأْيُ فِيهِ عِنْدِي‏ وَ هَذِهِ حَالِي وَ مَالِي هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ لَا نَزْوِي عَنْكِ وَ لَا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ أُمَّةِ أَبِيكِ، وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنِيكِ، لَا يُدْفَعُ مَا لَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لَا يُوضَعُ مِنْ فَرْعِكِ وَ أَصْلِكِ، حُكْمُكِ نَافِذٌ فِيمَا مَلَكَتْ يَدَايَ، فَهَلْ تَرَيْنَ أَنْ أُخَالِفَ فِي ذَلِكِ أَبَاكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ؟"

[5]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، صص231-232 : "سُبْحَانَ اللَّهِ! مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَارِفاً، وَ لَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ يَتْبَعُ أَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، أَ فَتَجْمَعُونَ إِلَى الْغَدْرِ اعْتِلَالًا عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِيهٌ بِمَا بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِي حَيَاتِهِ"

[6]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص232 : "هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلًا، وَ نَاطِقاً فَصْلًا، يَقُولُ: «يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» وَ «وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» فَبَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا وُزِّعَ عَلَيْهِ مِنَ الْأَقْسَاطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ الْمِيرَاثِ، وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَ الْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ عِلَّةَ الْمُبْطِلِينَ، وَ أَزَالَ التَّظَنِّيَ وَ الشُّبُهَاتِ فِي الْغَابِرِينَ، كَلَّا! بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ"

[7]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص232 : "صَدَقَ اللَّهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ ابْنَتُهُ، أَنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدَى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدِّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ، وَ لَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ، هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَكِ قَلَّدُونِي مَا تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ، غَيْرَ مُكَابِرٍ وَ لَا مُسْتَبِدٍّ وَ لَا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذَلِكَ شُهُودٌ."

[8]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، صص232-233 : "وَ قَالَتْ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِيلِ الْبَاطِلِ، الْمُغْضِيَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِيحِ الْخَاسِرِ أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها، كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِكُمْ‏ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ، فَأَخَذ بِسَمْعِكُمْ وَ أَبْصَارِكُمْ"

[9]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، صص232-233 : "وَ لَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ، وَ سَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ مَا مِنْهُ اعْتَضَتُّمْ، لَتَجِدُنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِيلًا، وَ غِبَّهُ وَبِيلًا، إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ، وَ بَانَ مَا وَرَاءَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُوُنَ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُون‏"

[10]- مشروح این گفتگو در جلسۀ قبل بیان شد.

[11]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص140 : "شَقُّوا مُتَلاَطِمَاتِ أَمْوَاجِ اَلْفِتَنِ بِحَيَازِيمِ سُفُنِ اَلنَّجَاةِ وَ حَطُّوا تِيجَانَ أَهْلِ اَلْفَخْرِ بِجَمِيعِ أَهْلِ اَلْغَدْرِ وَ اِسْتَضَاءُوا بِنُورِ اَلْأَنْوَارِ وَ اِقْتَسَمُوا مَوَارِيثَ اَلطَّاهِرَاتِ اَلْأَبْرَارِ وَ اِحْتَقَبُوا ثِقَلَ اَلْأَوْزَارِ بِغَصْبِهِمْ نِحْلَةَ اَلنَّبِيِّ اَلْمُخْتَارِ فَكَأَنِّي بِكُمْ تَتَرَدَّدُونَ فِي اَلْعَمَى كَمَا يَتَرَدَّدُ اَلْبَعِيرُ فِي اَلطَّاحُونَةِ"

[12]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص140 : "أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ أُذِنَ لِي بِمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ لَحَصَدْتُ رُءُوسَكُمْ عَنْ أَجْسَادِكُمْ كَحَبِّ اَلْحَصِيدِ بِقَوَاضِبَ مِنْ حَدِيدٍ، وَ لَقَلَعْتُ مِنْ جَمَاجِمِ شُجْعَانِكُمْ مَا أَقْرَحُ بِهِ آمَاقَكُمْ، وَ أُوحِشُ بِهِ مَحَالَّكُمْ."

[13]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص140 : "فَإِنِّي مُنْذُ عَرَفْتُمُونِي مُرْدِي اَلْعَسَاكِرِ، وَ مُفْنِي اَلْجَحَافِلِ، وَ مُبِيدُ خَضْرَائِكُمْ، وَ مُحْمِدُ ضَوْضَائِكُمْ ، وَ جَزَّارُ اَلدَّوَّارِينَ إِذْ أَنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ مُعْتَكِفُونَ، وَ إِنِّي لَصَاحِبُكُمْ بِالْأَمْسِ، لَعَمْرُ أَبِي لَنْ تُحِبُّوا أَنْ تَكُونَ فِينَا اَلْخِلاَفَةُ وَ اَلنُّبُوَّةُ وَ أَنْتُمْ تَذْكُرُونَ أَحْقَادَ بَدْرٍ وَ ثَارَاتِ أُحُدٍ."

[14]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، صص141-142 : "أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ قُلْتُ مَا سَبَقَ مِنَ اَللَّهِ فِيكُمْ لَتَدَاخَلَتْ أَضْلاَعُكُمْ فِي أَجْوَافِكُمْ كَتَدَاخُلِ أَسْنَانٍ دَوَّارَةِ اَلرَّحَى، فَإِنْ نَطَقْتُ تَقُولُونَ حَسَدَ، وَ إِنْ سَكَتُّ فَيُقَالُ جَزِعَ اِبْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنَ اَلْمَوْتِ، هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ. أَنَا اَلسَّاعَةَ يُقَالُ لِي هَذَا، وَ أَنَا اَلْمَوْتُ اَلْمُمِيتُ، خَوَّاضُ اَلْمَنِيَّاتِ فِي جَوْفِ لَيْلٍ خَامِدٍ، حَامِلُ اَلسَّيْفَيْنِ اَلْثَّقِيلَيْنِ، وَ اَلرُّمْحَيْنِ اَلطَّوِيلَيْنِ، وَ مُكَسِّرُ اَلرَّايَاتِ فِي غُطَامِطِ اَلْغَمَرَاتِ، وَ مُفَرِّجُ اَلْكُرُبَاتِ عَنْ وَجْهِ خِيَرَةِ اَلْبَرِيَّاتِ، إِيهَنُوا فَوَ اَللَّهِ لاَبْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ اَلطِّفْلِ إِلَى مَحَالِبِ أُمِّهِ، هَبِلَتْكُمُ اَلْهَوَابِلُ!. لَوْ بُحْتُ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فِيكُمْ فِي كِتَابِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِيَةِ فِي اَلطَّويِّ اَلْبَعِيدَةِ، وَ لَخَرَجْتُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ هَارِبِينَ، وَ عَلَى وُجُوهِكُمْ هَائِمِينَ، وَ لَكِنِّي أُهَوِّنُ وَجْدِي حَتَّى أَلْقَى رَبِّي بِيَدٍ جَذَّاءَ صَفْرَاءَ مِنْ لَذَّاتِكُمْ، خُلُوّاً مِنْ طَحَنَاتِكُمْ. فَمَا مَثَلُ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي إِلاَّ كَمَثَلِ غَيْمٍ عَلاَ فَاسْتَعْلَى، ثُمَّ اِسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى، ثُمَّ تَمَزَّقَ فَانْجَلَى. رُوَيْداً! فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْجَلِي لَكُمُ اَلْقَسْطَلُ، فَتَجِدُونَ ثَمَرَ فِعْلِكُمْ مُرّاً أَمْ تَحْصُدُونَ غَرْسَ أَيْدِيكُمْ ذُعَافاً مُمَزَّقاً، وَ سَمّاً قَاتِلاً. وَ كَفَى بِاللَّهِ حَكَماً، وَ بِرَسُولِ اَللَّهِ خَصِيماً ، وَ بِالْقِيَامَةِ مَوْقِفاً، وَ لاَ أَبْعَدَ اَللَّهُ فِيهَا سِوَاكُمْ، وَ لاَ أَتْعَسَ فِيهَا غَيْرَكُمْ، وَ اَلسَّلاٰمُ عَلىٰ مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدىٰ"

 



نظرات کاربران

//