نگاه فتنه‌انگیز

نگاه فتنه‌انگیز

در ادامۀ بحث (جلسۀ 13، 23 ربیع‌الأول 1444) به تبیین موضوع نگاه فتنه‌انگیز می‌پردازیم.

از فتنه‌های زمان رحلت حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) گفتیم و دانستیم در شناخت فتنه کد مهمی وجود دارد و آن اینکه معمولاً فتنه در وادی ولایت و باطن دین رخ می‌دهد و نگاهش جمع نشدن عالم شهود و غیب یا دنیا و آخرت است. درست مثل آبی که روی امواج می‌افتد و نمودی به‌غیراز کف ندارد. وقتی نتوانستیم این دو بُعد را جمع کنیم، به عالم عنصری و دانی که به ما نزدیک‌تر است، متوجه می‌شویم و عمق وجود و عالم نوری را درک نمی‌کنیم. درحالی‌که این دوعالم هرگز از هم جدا نیستند. درواقع حقیقت توحید درک همین نکته است؛ جدا نکردن عوالم و یگانه دانستن حضور خدا در تمام عوالم.

بنابه فرمایش قرآن خداوند انسان را سمیع و بصیر قرار داده است[1]، سمع و بصرِ خاصی که سایر موجودات ندارند و بر این اساس او را در انتخاب راه آزاد گذاشته است که:" إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا "[2]؛ درواقع سبیل  به اختیار خاصی که خداوند در مسیر ظهورش به موجودی به نام انسان عطا کرده است،برمی‌گردد.

حال با توجه به بحثمان در موضوع فتنه، می‌خواهیم صفات و نوع نگاه آن‌هایی که در ابتلائات مسیر انكار و كفران نعمت را برگزیدند، بشناسیم و بدانیم افراد "کفور" چه  خصوصیاتی دارند؟

خداوند در آیۀ 89 سورۀ مبارکۀ بنی‌اسرائیل می‌فرماید: "وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا "؛ یعنی من خداوند در قرآن حقیقت را مرتب به شکل‌ها و مصادیق و مثال‌های گوناگون، برای انسان باز می‌کنم؛ اما اکثر مردم سرپیچی می‌کنند و چیزی جز انكار كردن و كفران نعمت نمی‌گیرند!

با توجه به آيه، کفور افرادی هستند که نمی‌توانند رابطۀ بشری و فوق بشری پیغمبران را پیدا کنند. آن‌ها حتی در وجود خود نیز رابطۀ بُعد بشری و الهی‌شان را نمی‌یابند، نمی‌توانند جاذبه‌های دنیا و ابدیت را با هم جمع کنند، نقد و نسیۀ دنیا و آخرت را تشخیص نمی‌دهند و عمق حقیقت " ... وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ "[3] را درک نمی‌کنند و نمی‌یابند.

در آیات بعدی خداوند خصوصیات این افراد را چنین بیان می‌کند: "وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا "[4] به پیامبرانشان گفتند: ما نمی‌توانیم به شما ایمان بیاوریم؛ مگر اینکه برای ما از زمین چشمه‌هایی جاری کنی. يعنی این عده اصلاً نمی‌توانند اتفاقات دنیا را با باطنشان بسنجند. به‌جای نعمت‌های ابدی " جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ "[5]، خواهان چشمه‌های زمینی هستند. در زندگی اصالت به حس و ماده داده‌اند.

"أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا "[6] یا در مقابل دعوت پیامبران به معنا و آخرت، از آن‌ها باغ‌های انگور و خرمایی را می‌خواستند که در آن محتاج آبیاری و زحمت نباشند و نهرهايی خودجوش از میان آن باغ جاری شود.

دقت کنید! این آیات مکی است. خداوند در بطن این آیات می‌خواهد انسان‌ها را به حقیقت نظام هستی که نظامی است احسن، متوجه کند و نگاه آن‌ها را برگرداند. هدف خدا در نزول آیات مکی، اصلاح نوع نگاه و بینش مردم در نگریستن به ابدیت بوده، لذا بیشتر به معادشناسی پرداخته است. در آیات مدنی که در مدینه نازل شده، سخن از احکام به میان آمده؛ زیرا تا مردم نفهمند در حیات ابدی چه خبر است و به چه خواهند رسید، عمل به احکام، برایشان معنا پیدا نمی‌کند.

"اوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا "[7] یکی دیگر از کارهایی که در مکه انجام ‌می‌شد انذار پیغمبر بود. این دسته از مردم که مسیر انکار را طی می‌کردند به پیامبرشان موسی گفتند: «یا آنکه بنا بر پندار و دعوی خود، پاره‌ای از آسمان را بر سر ما فرود آور یا آنکه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر کن!» يعنی دیدشان کاملاً مادی و جدا کردن دنیا و آخرت بود.

این، دقیقاً همان مشکلی است که اکثر ما امروز به آن مبتلا هستیم. ما در شرایط گوناگون از تلاش در راه خدا، مجاهدت و معرفت اندوزی خسته و ناامید می‌شویم و بهانه‌تراشی می‌کنیم، چراکه سرّالقدر امور را نمی‌بینیم، عوالم را از هم جدا می‌کنیم و یگانگی آن‌ها را باور نداریم! بدن می‌بینیم نه روح؛ بشر می‌بینیم نه رسول. به امور مادی، عقلانی نگاه نمی‌کنیم! عمر را در بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز خلاصه می‌کنیم، نه عمر بی‌نهایت در نفس و جانمان! درحالی‌که نگاه توحیدی در ریزودرشت زندگی، ما را به‌سوی جمع و حضور هر دو بعد ماده و معنا سوق می‌دهد. درواقع توحید که همان معرفت نفس است، يعنی عوالمِ عقل و نفس و جسم را که هرکدام احکام و خواص مختلف دارند، یکی بدانیم.

"أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ ۗ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا "[8] یا آنکه خانه‌ای از زر (و کاخی زرنگار) دارا باشی یا آنکه بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم تا آنکه بر ما کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم. بگو: خدای من منزه است (از آنکه من، او یا فرشتگان او را حاضر سازم) آیا من فرد بشری بیشترم که (از جانب خدا) به رسالت آمده‌ام؟

این عده از پيامبرشان اموری استثنائی می‌خواستند. خداوند نیز به پیامبر امر می‌کند که بگو من بشری دارای رسالت هستم؛ یعنی در کنار بُعد بشری، رسول بودن خود را اظهار دار تا آنان این نوع نگاه، يعنی جمع‌کردن نگاه مادی و غیبی را بیآموزند و بفهمند رسالت ریشه در غیب دارد. اگر توانستند بین بشر بودن و رسول بودن را جمع کنند، خواهند ‌فهمید که تمام علوم، ثروت و تمام هستی، در اختیار پیامبر است و اگر او از این قدرت‌ها در عالم ماده استفاده ‌نمی‌کند، الگويی است برای بشریت که بیآموزند که چگونه در سُبُل گوناگون عالم ماده، صراط حق را پیدا کنند و اختیار و انتخابی صحیح داشته باشند.

خداوند در آیۀ بعد، به اصل و ریشه انتخاب مسیر فتنه اشاره می‌کند و می‌فرماید: "وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا "[9] زمانی که هدایت برای مردم آمد، يک نگاه مانع از آن شد که هدایت را بپذیرند و هدایت برایشان یقینی شود و آن را در متن ریزودرشت زندگی‌شان پیاده کنند؛ کدام نگاه؟ اینکه پیامبران را مانند خود بشر دیدند؛ اما آن بشر کجا و اين بشر کجا؟

کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گر چه ماند در نبشتن شیر، شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد/ کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند/ اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر/ ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی/ هست فرقی درمیان بی‌منتهی

هر دو گون زنبور خوردند از محل/ لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل[10]

درواقع این عده، دیدشان به هستی دید دوگانه مشرکانه ثنویت نبود، بلکه دید جدا کردن غیب از عالم دنیا بود.

"قُلْ لَوْ كَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا "[11] بگو: اگر فرشتگان را در زمین مسکن و قرارگاه بود، ما هم فرشته‌ای را از آسمان به رسالت بر آن‌ها می‌فرستادیم.

يعنی تو ای بشر! متوجه نیستی که خدا می‌خواهد از جنس خودت برای تو رسول بفرستد نه از جنس فرشتگان تا تو را به باطن خودت که خداگونگی و خلیفگی است، آگاه‌ کند.

"قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا" (ای پیغمبر، پس از اتمام‌حجت به امت) بگو: خدا شاهد میان من و شما کافی است که او به (احوال) بندگانش آگاه و بصیر است. "وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِهِ ۖ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا ۖ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ "[12] و هر که را خدا رهنمایی کند آن کس به حقیقت هدایت یافته و هر که را به گمراهی واگذارد دیگر جز خدا هیچ (رهنما و) دوست و نگهبانی بر آن‌ها نخواهی یافت و چون روز قیامت شود بر روی صورت (بکشانیم و) کور و گنگ و کر محشورشان خواهیم کرد؛ به دوزخ مسکن کنند که هرگه آن دوزخ آتشش خاموش شود باز شدیدتر بر آن‌ها سوزان و فروزانش کنیم.

اکنون که نوع نگاه اهل فتنه را دریافتیم به آیات سورۀ طه مراجعه می‌کنیم تا با توجه به حدیث منزلت[13]، در مرور آیات این سوره دربارۀ موسی و هارون، به فتنۀ زمان رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آگاه شویم و وجوه اشتراک آن را در جریان فتنه‌های روزگارمان دریابیم.

 وقتی حضرت موسی (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) پس از چهل روز از میقات بازگشت، خدا به او خبر داد که "قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ "[14]: همانا ما قوم تو را پس از آمدن تو آزمایش کردیم و سامری آنان را گمراه کرد.

"فتنا " يعنی ما به فتنه انداختیم، ولی ما گمراه نکردیم! قرار گرفتن در فتنۀ خدا در دنیا، توسط ابلیس انجام می‌گیرد، اما درگیر آن شدن يا نشدن اختیاری است. درواقع وقتی دنیا و حیات دنیایی تبدیل به فتنه می‌شود که ما جلوات خدا را از حقیقت هستی و بود آن جدا کنيم. مثلاً وقتی گُلی را در گلدان می‌بینیم، فقط به ظاهر گل نگاه نکنيم، بلکه ریشۀ آن را هم ببینیم. از آن طرف هم فکر نکنیم که گل بی‌ارزش است و مهم فقط ریشۀ آن است. يعنی نه شاخ و برگ را بریده از ریشه دیدن درست است و نه به گل و برگ اهمیت ندادن و به آن نرسیدن.

درحقیقت دنیایی فتنه است که ما را به جدابینی عادت دهد و نگاه جامع را از ما بگیرد! ما را وادارد که پیامبران را بشری همچون خود ببینیم و به بُعد نبوت و رسالت آن‌ها ایمان نیاوریم! نفهمیم که چگونه غیب را با شهادت و شهادت را با غیب، آخرت را با دنیا، وحدت را با کثرت، خود را با درون و عقل را با نفس و آن دو را با جوارحمان يکی ببینیم!

"فَرَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا ۚ أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي "[15]

موسی (که از فتنه سامری آگاه شد) متأسف و غضبناک به سوی قوم بازگشت و گفت: ای قوم من، مگر خدای شما به شما وعدۀ احسان نداد (که شما را نعمت کتاب بزرگ تورات عطا کند)؟ آیا وعدۀ خدا بر شما طولانی شد، یا مایل شدید که مستوجب قهر و غضب خدای خود شوید که وعدۀ مرا خلاف کردید (و عهد من شکستید).

" قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ "[16] قوم به موسی گفتند ما به اختیار خودمان برای تو خلف وعده نکردیم، بلکه ما را به این کار واداشتند؛ و لیکن اسباب تجمل و زینت بسیاری (از فرعونیان) را بر دوش ما نهادند و ما آن‌ها را در آتش افکندیم و چنین سامری بر ما القا کرد.

" فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَا إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ "[17] سامری برایش جسدی را خارج کرد، جسدی که صدا داشت. درواقع سامری نیامد از گل و خشت برای این‌ها گوساله بسازد و در آن ایجاد صدا کند، چرا؟ چون می‌دانست چشم‌ مردم دنبال چيست. درست همان کاری که سامری‌های امروز با ما می‌کنند!

 امروز چشم مردم دنبال جاذبه‌های عالم مجاز است. "كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ "[18]. شیرین‌ترین و قشنگ‌ترین سخنان، در عالم مجاز به مثابۀ همان خُواری است که سامری درآورد. امروز در دنیا، بدترین دشمنان ما سخن از صلح می‌زنند! بدترین تفرقه‌افکنان خبر از آزادی و سعادت می‌دهند، اما درنهایت افراد را رها می‌کنند و آنان را در آتش فتنه می‌افکنند. کما اینکه سامری این کار را کرد. سخنانی که امروز در عالم مجاز پخش است و سبب فتنه می‌شود، خواری بیش نیست. هیچ دلیل، منطق و سخن وحیانی پشتش نیست. از این "خوار " فقط صدا بلند می‌شود. حرفی برای گفتن ندارد و منطبق با فطرت نیست. "وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا "[19] هیچ حرف و اثری و هیچ خیر و شری به آن‌ها عاید نمی‌سازد.

سپس خدا به موسی می‌گوید: "وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ..."[20] عصبانی نشو؛ زیرا هارون از قبل به این‌ها می‌گفت که ای قوم شما به سامری امتحان می‌شوید و با او به فتنه می‌افتید. "وَإِنَّ رَّبكُمُ الرَّحْمَٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي "[21]؛ اسم رحمان، نشان از رحمت عمومی خدا که در دنیا پخش است، دارد و نشان می‌دهد که خدا همه چیز را در دنیا برای ما فراهم کرده است؛ پس چه دلیلی دارد که دنبال گوساله‌های سامری دنیایی برویم؟ دنیا هرگز از آخرت جدا نیست " رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً "[22] با این نگاه به هستی نگاه کنيم.

مراقب باشیم! عمیق‌اندیشی در فتنه ضروری است. فتنه با تزویر، تهدید و تطمیع در قلب و فکر نفوذ می‌کند و دین و دنیای ما را از هم جدا می‌کند تا با سرگرم کردن ما در دنیا به گوساله‌های سامری، از آخرت و ابدیت باز دارد؛ پس با نگاه وحدت‌بین، معرفت، ثبات و پایداری در حفظ ولایت، از آن عبور کنيم.

 

 

 

 


[1] - سورۀ انسان، آیۀ 2، "فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا".

[2] - سورۀ انسان، آیۀ 3: ما به حقیقت، راه (حق و باطل) را به او نمودیم حال خواهد (هدایت پذیرد و) شکر (این نعمت) گوید و خواهد (آن نعمت را) کفران کند.

[3]- سورۀ طه، آيۀ 73: و (لطف و مغفرت) خدا بهتر و پاینده‌تر (از حیات فانی دنیا) است.

[4]- سورۀ اسرا، آیه 90: و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمۀ آبی بیرون آری.

[5] - سورۀ ابراهیم، آيۀ 23.

[6] - سورۀ اسرا، آیه 91. یا آنکه تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردانی.

[7] - سورۀ اسرا آیه 92.

 [8]- سورۀ اسرا آیه 93.

[9] - سورۀ اسرا آیۀ 94.

[10] - مثنوی معنوی، دفتر اول.

[11] - سورۀ اسرا آیه 95. (که رسول باید از جنس امت باشد و گرنه حجت و معجزش پذیرفته نشود).

[12] - سورۀ اسرا، آيات 96 و 97.

[13] - كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص 569: "أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ‏ مُوسَى‏ وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی..." رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به حضرت علی(علیه‌السلام) فرمودند: «نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسی است و هارون اسوۀ خوبی برای توست هنگامی که قومش او را ضعیف شمردند و نزدیک بود او را بکشند. بر ظلم قریشی‌ها صبر کن.»

[14]- سورۀ طه، آيۀ 85.

[15] - سورۀ طه، آيۀ 86.

[16] - سورۀ طه، آيۀ 87.

[17]- سورۀ طه، آيۀ 88: آن‌گاه سامری با آن زر و زیورها مجسمه گوساله‌ای بساخت که صدایی شگفت داشت و (با این شعبده سامری و پیروانش) گفتند: خدای شما و خدای موسی همین گوساله است که موسی فراموش کرده است.

[18] - نهج‌البلاغه، خطبه 40.

[19] - سورۀ طه، آيۀ 89.

[20] - سورۀ طه، آيۀ 90.

[21] - سورۀ طه، آيۀ 90.

[22] - سورۀ بقره، آيۀ 201.

 



نظرات کاربران

//