
رؤیت زینبی
خلاصه جلسه چهاردهم «رویت حق» 27 ذیالقعده 1435
براساس آنچه تا اینجا گفتیم، رؤیت و نظر، به جسم تعلق میگیرد و تلاقی دو روح و حقیقت را ممکن میسازد. این گونه است که ما میتوانیم از لابهلای ظواهر، خدا را رؤیت کنیم. برای درک این مطلب، لازم است مقدمهای را توضیح دهیم.
در مراتب وجود، دو جنبه تعریف میشود: یکی تعلیلیه و دیگری تقییدیه. ذات باریتعالی هیچ یک از این دو را ندارد؛ زیرا نه علت دارد و نه قید، بلکه ذات او هستی مطلق است. مثل خورشید که در عالم ماده، علت نورش خودش است و نور در آن، هیچ قید و محدودیتی ندارد. یا آب که تریاش علت ندارد، بلکه تر بودن، عین آن است؛ برخلاف شیء خیس، که علت تریاش آب است.
اولین ظهور حقتعالی یا مرتبهی فوق تجرد، رتبهای از وجود است که علت دارد و قید ندارد و از آن به عنوان حقیقت محمدیه، احدیت و واحدیت یاد میشود. درست مثل اولین شعاع خورشید که معلول خورشید است؛ اما از شدت نزدیکی به آن، هیچ قیدی ندارد و ظهور تامّ آن است.
سایر مراتب وجود نیز هر دو علت تعلیلیه و تقییدیه را دارند؛ چون هم معلولاند و علت دارند و هم در سیر نزول، قیودات و حجب نورانی و ظلمانی را پذیرفتهاند. مثل پرتوهای خورشید که هرچه پایین بیایند، بیشتر حد میگیرند.
پس علت تعلیلیهی موجودات به خدا برمیگردد؛ اما قید و حدّ آنها از خدا نیست. بدیها هم گرچه قدرت انجامش از وجود است، بدیاش از بُعد تقییدیهی موجودات است.
آن بُعدی از وجود ما که به علت تعلیلیه وصل است، جسم است و قیدش جسد. ما باید با حفظ علت تعلیلیه، علتهای تقییدیه را کنار بزنیم تا به رؤیت برسیم. علت تعلیلیه یعنی او، با ما هست و به ما نزدیک است؛ اما علت تقییدیه، حدّ و قیدی است که ما پذیرفتهایم و از او دور شدهایم و اگر میخواهیم او را ببینیم، باید قیود خود را کنار بزنیم.
پس لازمهی دیدن خدا در ناسوت، در نظر گرفتن طول و عرض و عمق برای او نیست، که محدود کردن او باشد؛ چون لازم نیست شیئی حتماً جسد شود، تا او را ببینیم. اشیاء، هرگز خدا نیستند؛ اما او در همهی اشیاء، دیدنی و یافتنی است.
همان طور که در ورای تمام مراتب وجود ما حتی نازلترین رتبه، روح و "من" نهفته و در همهی این رتبهها دیدنی است.
حق هم در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت، دیدنی است؛ اما در هر عالم، متناسب خودش.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "مَا كُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ"[1]. اما آنجا که در نماز، تیر از پای مبارکش بیرون میکشند و متوجه نمیشود، خدا را در رتبهی ذات میبیند؛ آنجا که در نماز میاندیشد کدام شتر را در راه خدا قربانی کند، خدا را در رتبهی ملکوتی میبیند و آنجا که در رکوع، انگشتر به سائل میبخشد، خدا را در رتبهی فعلی رؤیت میکند. سائل، جسد است؛ او سائل را به عنوان گیرندهی صدقه نمیبیند؛ بلکه "أنَّ اللهَ ...یأخُذُ الصَّدَقاتِ"[2] میبیند.
متأسفانه ما این اعتقاد غلط را داریم که اولاً خدا دیدنی نیست و ثانیاً اگر دیدنی است، ما نمیتوانیم او را ببینیم. برای رؤیت حقتعالی، باید اول غل و زنجیرهایی را که به پای اعتقادمان بستهایم، باز کنیم و بدانیم نه خدا در ارائه، منعی دارد و نه ما در رؤیت، مشکلی داریم. خدا هر لحظه ما را کشانکشان میبرد تا خود را نشان دهد. پشت جلواتش، مخفی میشود و تا میخواهیم به او برسیم، پشت جلوهی دیگری میرود؛ تا قدم به قدم، همهی قیودات خود را کنار بزنیم و به ذات برسیم. ولی اشکال ما اینجاست که میخواهیم بی هیچ زحمت و بدون از دست دادن هیچ حجاب و قیدی، خدا را ببینیم؛ و این، امری غیر ممکن است.
راه کنار زدن قیود نیز معرفت است. عبادت و عمل هم لازم است؛ اما مقدمه است و اگر به معرفت نرساند، خودش حجاب و قید میشود.
امروز هم ما چون حق را پارهپاره گرفتهایم و در جلواتش ماندهایم، از روبهرو شدن با حقیقت جامع خدا وحشت داریم. مانند سائلی که به نان تکهتکه عادت دارد و نان درست را با شک، قبول میکند! البته گفتهایم، جلوات را باید داشته باشیم؛ اما فکر نکنیم خدا همین جلوات است! خدا یک حقیقت جامع است که در ذات و صفت و فعل، ظهور دارد و هماو که در جبروت خداست، در زمین هم خداست: "وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْعَلیمُ"[3].
اشکال کار ما اینجاست که فقط جنبهی ناسوتی و تقییدیهی خود را میبینیم. لذا هرچه را جسدمان بیابد، میگوییم هست و هرچه را به جسد نرسد، فکر میکنیم نیست! به همین دلیل، خدا را نمیبینیم و ائمه(علیهمالسلام) را هم فقط در ضریح و حرمشان جستجو میکنیم، نه در حقیقتشان. لذا همان امامی که عاشقش هستیم، در این ظواهر گم میشود. امام رئوف، غریب است؛ چون زائرانش فقط ضریح میبینند و حقیقت همیشهزندهی امام را که همه جا میشود او را یافت و به او عشق ورزید، رؤیت نمیکنند. او حیّ و حاضر است؛ ولی اینان دنبال جسدند. راستی چه غربتی بدتر از آنکه انسان، این همه دوست نادان و عاشق جاهل داشته باشد؟!
اگر امروز حقیقت امام را نشناسیم، خودش را هم ببینیم، باور نمیکنیم و از او دلیل و مدرک میخواهیم! کاش به جای این همه تلاش برای رسیدن و تأثیر گرفتن از حرم امام، برای تأثیر گرفتن از حقیقتش سوز و تلاش داشتیم.
محبّان ظاهربین، از امام حسین(علیهالسلام) هم فقط جنبهی ناسوتی او را میبینند و فقط بر شهادتش اشک میریزند؛ اما از رؤیت جمیل در کربلا محروماند. اصلاً از خود نمیپرسند: زینب(سلاماللهعلیها) در پس حوادث دردناک کربلا، چه دید که جمیل بود و فرمود: "مَا رَأيْتُ إِلَّا جَمِيلاً"[4]؟ او جنبهی ناسوتی امام را از دست داد؛ اما حق میدید و به رؤیت جمیل، پیر شد، نه از درد. اگر در شدیدترین جلال الهی قرار گرفتیم و تمام وجودمان در عشق جمیل بود، میفهمیم آن بانو چه دیده و چه فرموده است. نه اینکه تا در میادین جلال قرار میگیریم، تمام وجودمان درد شود و بخواهیم آن را کنار بزنیم و رها شویم. حضرت زینب(سلاماللهعلیها) از جلال نگریخت، بلکه ایستاد تا ببیند خدا از او چه میخواهد؛ نه مثل حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) که وقتی عصایش اژدها شد، ترسید و برگشت.
آری؛ تمام کربلا، رؤیت است. منتها برای رؤیت خدا، اولاً باید بفهمیم که خدا در تمام مراتب دیدنی است، مگر در کنه ذاتش. ثانیاً استعداد خود را بشناسیم و متناسب با طلبمان، استعدادمان را رشد دهیم. مثلاً اگر در قیود ناسوتی هستیم، نمیتوانیم خدا را در ذات ببینیم، مگر آنکه قیود خود را کنار بزنیم و مندک شویم. این امر هم، نیاز به تلاش، ریاضت، پاکی، قداست و... دارد.
[1]- الكافی، ج1، ص98 : پروردگاری را که نبینم، نمیپرستم.
[2]- سوره توبه، قسمتی از آیه 104 : اینکه خدا... صدقات را میگیرد.
[3]- سوره زخرف، آیه 84 : و اوست که در آسمان، معبود است و در زمین، معبود است و او حکیم داناست.
[4]- اللهوف على قتلى الطفوف، ص160 : جز زیبایی ندیدم.
نظرات کاربران