
خدا برای همه
خلاصه جلسه سیزدهم «رؤیت حق» 26 ذیالقعده 1435
دانستیم که همهی ما باید در زندگی ناسوت، به رؤیت حق برسیم؛ وگرنه هرچه داشته باشیم، ما را به مقصد نمیرساند. چنانکه همهی ما در جامعهی مذهبی و در مسیر محبت و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) به دنیا آمدهایم؛ همه میخواهیم رشد و کمال داشته باشیم و در این مسیر، به انجام واجبات و ترک محرمات پرداختهایم، توبهها کردهایم و بر آن شدهایم که با ریاضات علمی و عملی، جبران مافات کنیم. حتی بسیاری از ما به انجام مستحبات و زیارت و کسب معارف هم مقیّد شدهایم. اما هنوز وجودمان آرام نیست و میبینیم که هنوز راهی حق نشدهایم. چرا؟
برای یافتن این پاسخ، باید به سیره و شخصیت انسانهای کامل رجوع کنیم. تفاوت عمدهی ما با آنها، این است که در محدودهی خودمان گیر افتادهایم. وقتی عمیق بنگریم، میبینیم عبادات ما برای این بوده که "من" را از جهنم دور کند و به بهشت برساند. اخلاق خوبی هم اگر داشتهایم، یا برای جلب رضایت و محبت دیگران بوده و یا در بهترین حالت، برای اینکه خدا را از این "من" خوب، راضی کنیم. ما زیارت رفتهایم که حاجتهای شخصی و جزئی "من" را بگیریم و اگر هم برای دیگران دعا کردهایم، به خاطر خودمان بوده و یا اینکه به واسطهی دعا برای دیگران، دعای خودمان هم اجابت شود. اما به آنکه زیارتش کردهایم، نزدیک نشدهایم و صفت و نگاه خود را شبیه او نکردهایم؛ که وجود او به وسعت تمام هستی و مؤثر بر پدیدههاست، ولی ما از تمام پدیدهها تأثیر میپذیریم و قلبمان با یک ادبار یا اقبال، زیر و رو میشود.
تمام اوامر و نواهی الهی، همانند قطعات یک پازل است که با کنار هم چیدن درست آنها در صفحهی اصلی پازل، یک تصویر کلی که همان کمال و سعادت است، به دست میآید. ولی ما قطعات پازل را گرفتهایم و به جای اینکه آنها را در طرح و نقشهی خدا کنار هم بچینیم، در صفحهی "من" تعریف کردهایم. به همین دلیل است که عبادات ما نتیجهای که باید داشته باشند، ندارند و هنوز آرامش و رضایت نداریم و احساس خلأ میکنیم.
ما آن قدر دید خود را محدود کردهایم که انگار تنها آفریدهی خدا در هستی، ماییم. لذا آنچه در معنویات میخواهیم، نجات "خود"، کمال "خود" و رضای حقتعالی برای "خود" است. حتی امام را هم میخواهیم تا مشکلات ما را حل کند و نهایتاً یاریمان را بپذیرد؛ اما اگر آن طور که خودمان میخواهیم، با ما رفتار نکند، دیگر گرمای محبتش را در دلمان نمییابیم.
خودمحوری در ریز و درشت زندگی مادی ما هم نمودار است. مثلاً وقتی خانه میسازیم، اصلاً به این فکر نمیکنیم که ساخت و ساز ما چه تأثیری بر منظره و نور خانههای اطراف دارد. یا در الگوی مصرف، به این فکر نمیکنیم که منابع زمین، محدود و متعلق به همه است و ما نباید با اسراف، حقّ زندگی سالم را از عدهای بگیریم. یا آنجا که درختان را قطع میکنیم و برج میسازیم، برایمان مهم نیست که درخت، هم حقّ حیات دارد و هم به ما حیات میبخشد و ما این گونه، چرخهی سالم انسان و طبیعت را بر هم میریزیم.
انبیاء و اولیاء الهی(علیهمالسلام) این گونه نبودند و نسبت به تمام انسانها اعمّ از کافر و مؤمن و مشرک و حتی نسبت به تمام هستی حتی خاک و گیاه و حیوان، احساس تکلیف میکردند. چون انسان، بخشی از هستی است، نه تمام آن؛ و همهی هستی بر گردن او حق دارند. چون برای اینکه او بتواند لقمهای نان به دست آورد و بخورد، از جبروت تا ناسوت، مراتب اسماء و مظاهر الهی به صورت مشاعی کار میکنند. همچنین بهترین مخلوقات الهی در عوالم عقول و نفوس و ماده در کارند، تا او توفیق خواندن دو رکعت نماز را داشته باشد.
پس او باید نقش خود را در این کلّیت، ایفا کند. در قدم اول هم باید از محدودهی "خود" خارج شود و دیدش را وسیع کند؛ که لازمهاش کسب معرفت و شناخت کسانی است که پازل بندگی خدا را کامل کردند. در این صورت، وسعت میگیرد، از تنگهی "خود" رها میشود و تمام هستی را از خود میبیند؛ لذا جامع زندگی میکند.
درواقع کسی که به رؤیت الله رسید، دیگر نمیتواند برای "خود"ش باشد و چیزی را برای سود شخصی "خود" بخواهد. بلکه همه چیز را مشاعی میبیند و هرچه را دارد، برای دیگران میخواهد. چنانکه روایت داریم در عصر ظهور، مؤمن، نیاز مالی خود را از جیب برادر مؤمنش برمیدارد و او مانع نمیشود[1]؛ یعنی همهی جیبها مشترک است. اما امروز تصور چنین ارتباطی برای ما غیر ممکن است؛ چون همه چیز را در محدودهی "خود" تعریف کردهایم و الله را نمیبینیم.
کسی که الله را نمیبیند، فقط خود را میبیند و تمام هستی را هم برای خود میخواهد. اما کسی که الله را در همه چیز میبیند، دیگر خود نمیبیند و حقّ همه را به نحو احسن، رعایت میکند. او تمام افراد را خواهران و برادران و فرزندان خود میبیند؛ مشکل آنها را مشکل خود میداند و در رفع تمام جهلها و غفلتها و ظلمتها همّت میکند، نه فقط برای خود. او اسماء و فیوضات حق را که در وجودش مییابد، در راه حق به کار میگیرد و در تمام هستی جاری میکند؛ نه اینکه قطعکنندهی فیض الهی باشد و خیرش به کسی نرسد.
البته خدا دیدن، صبر میخواهد. باید از هیچ چیز نترسیم، تا بتوانیم صبر کنیم. کسی که از گرسنگی بترسد، برای سیر شدن، سر سفرهی دشمن هم مینشیند و کسی که از مرگ بترسد، برای فرار از آن، به هر نوع زندگی تن میدهد. اما آنکه خدا را میبیند، میداند تمام هستی از آنِ خداست و او هرچه از دست دهد، از دستگاه خدا بیرون نمیشود. لذا از هیچ چیز نمیترسد، حتی از دست دادن توفیقات شخصی؛ چون دلی به وسعت تمام هستی دارد و خدا را در تمام جلوات و برای تمام هستی میبیند.
در زمان غیبت هم تکلیف ما این است که بدون ترس از سختیهای راه، خود را وقفِ آمدن امام کنیم؛ نه اینکه دست روی دست بگذاریم. برای این منظور نباید به عبادات شخصی و زندگی دینی در محدودهی شخصی بسنده کنیم و خودمحور باشیم. همان طور که امام راحل(قدّسسرّه) به عبادات و مستحبّات و حتی تعلیم و تعلّم بسنده نکرد، بلکه برخاست و انقلاب کرد تا معناگرایی و ارزشهای الهی را برای تمام جامعهی بشری زنده کند.
در دعای افتتاح میخوانیم:
"اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیكَ فِی دَوْلَةٍ كَرِیمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الإِسْلَامَ وَ أهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِی سَبِیلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ."
ما حقیقتاً به دولت کریمهی امام زمان(عجّلاللهفرجه) رغبت داریم و محبت و اعتقادمان دروغ نیست. اما آیا او را برای حاکمیت دین الهی در زمین و عزت بخشیدن به اسلام و تمام مسلمانان میخواهیم یا برای خودمان؟ طبق این عبارات دعا، وظیفهی ما صرفاً انجام عبادات و نجات خود نیست؛ بلکه باید دعوتکننده به سوی خدا باشیم و در هر زمینهای فعالیت میکنیم، همّ و غممان این باشد که خدا را به همه نشان دهیم. یعنی خود را برای دین بخواهیم، نه دین را برای خود؛ و تمام فروعات دین را به نحو احسن انجام دهیم، اما همه را به پای جمع بریزیم. به دیگر بیان، نتیجهی اعمال فردی باید فانی شدن در جمع باشد و به رؤیت الله که مقام جامع است، برساند.
[1]- بحار الأنوار، ج52، ص372.
نظرات کاربران