
نفاق، حجاب رؤیت
خلاصه جلسه دوازدهم« رؤیت حق» 25 ذیالقعده 1435
پیش از ادامهی بررسی آیات رؤیت، به مناسبت امروز، به بخشی از دعای دحوالأرض که مربوط به بحث است، میپردازیم. این دعا فقط برای امروز است و داعیِ در این روز را حرکت میدهد. در این دعا میخوانیم:
"اللَّهُمَّ وَ اذْكُرْنِی عَلَى طُولِ الْبِلَى، إِذَا حَلَلْتُ بَینَ أطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِیَنِی النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى؛ وَ أحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أوْلِیائِكَ وَ أهْلِ اجْتِبَائِكَ وَ أصْفِیائِكَ، وَ بَارِكْ لِی فِی لِقَائِكَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الأجَلِ، بَرِیئاً مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الخطَلِ."
خدایا، مرا در طول بلا یاد کن، آنجا که بین طبقات خاک، جا گرفتهام و فراموشکنندگان، از یادم بردهاند؛ و مرا در دار اقامت و منزل کرامت جای ده و از رفیقان اولیاء و برگزیدگانت قرار ده؛ در لقائت بر من برکت ده و قبل از رسیدن مرگ، عمل نیکو روزیام کن، در حالی که از لغزش و سوء کردار، بیزار باشم.
همگان به لقاء حق میرسند؛ اما لقاء برای همه، مبارک نیست. هستند کسانی که میرسند و قدرت هیچ بهرهبرداری ندارند؛ مثل انسان گرسنه، تشنه، خسته، بیمار و عاشقی که زندانی باشد و آن سوی پنجره، تمام نیازهایش را ببیند؛ چون نمیتواند استفاده کند، برایش عین عذاب است. برکت در لقاء یعنی: مرا طوری به لقائت برسان که تمام قوایم تو را بیابند و سنخیت ارتباط با تو را داشته باشند.
راه رسیدن به این لقاء چیست؟ آنکه در دنیا بفهمیم چطور عمل کنیم؛ اهل حسن عمل باشیم و قبح گناه چنان در دلمان جای بگیرد که حتی نتوانیم فکر گناه کنیم؛ نه اینکه تلاش کنیم تا مرتکب گناه نشویم.
تا اینجای بحث گفتیم تمام هستی ظهورات حقّ است و او در تمام ظهوراتش دیدنی است. اما همه نمیبینند. چرا؟
خداوند در قرآن کریم از منافقان، سخن میگوید. کسانی که مدّعیاند به پیامبر ایمان دارند؛ اما دروغ میگویند. آنان حقیقتی را به زبان میآورند که راست است؛ اما خودشان به آن، ایمان ندارند و با دروغ و نقشه میگویند. البته آنها نیز ظهورات وجودند و هرگز از ظهور و مظهریت نمیافتند و عدم نمیشوند؛ پس چطور این قدر از وجود، فاصله میگیرند؟
"ذلِكَ بِأنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ."[1]
این از آن روست که آنان ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند؛ پس بر دلهایشان مُهر زده شد، پس آنان نمیفهمند.
آنان حقیقتاً ایمان نیاوردهاند و بعد هم کافر نشدهاند؛ بلکه منافقاند. منظور آیه، ایمان وجودی است و کفران هم یعنی پوشاندن. درواقع خدا به آنان نظیر سایرین، تمام اسماء را داد. ولی آنان کفران کردند و بر وجودشان پرده انداختند. لذا به آنچه داشتند، نظر نکردند و به رؤیت حق نرسیدند. البته خدا هرگز وجود را از آنان پس نمیگیرد؛ اما بر دلهایشان مُهر میزند!
نفاق حتی بدتر از کفر است. منافق، خلائی در درون خود دارد که با ابزار ظاهری میخواهد بر آن سرپوش گذارد. ظاهرش چیزی از مؤمنین، کم ندارد؛ اما وجودش بیاثر و خشک است! او چون سطح را میخواهد، مجبور میشود بر باطن، پرده بگذارد؛ چون قلب و وجود، هرگز ساکت نمینشیند و ندای اعتراض سر میدهد. اصل نفاق در درون انسان است؛ یعنی اینکه به آنچه وجودش میگوید، عمل نکند. و هیچ چیز مثل صدق درونی، در درگاه خدا سود ندارد.
در ادامهی بحث آیات، پس از رؤیت در ناسوت، یکی از آیات را در باب رؤیت ملکوتی ذکر میکنیم:
"وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ..."[2]
و ملائکه را میبینی که دور عرش میگردند و به حمد پروردگارشان تسبیح میگویند...
تمام امور ما را مبادی غیبی و ملائکه میگردانند؛ اما چقدر آنها را رؤیت میکنیم؟ البته رؤیت ملائکه هم فینفسه هنر نیست؛ منتها بیش از رؤیت ناسوت، انسان را به رؤیت خدا نزدیک میکند.
وجه سوم رؤیت، در خواب است: رؤیا. در این باره نیز آیات متعددی در قرآن هست که از جمله، جریان خواب حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزندش اسماعیل، خواب حضرت یوسف و خواب همزندانیان آن حضرت است. تمام این موارد، روند صعودی و عروج داشتهاند؛ حق را در خواب، رؤیت کردهاند و در ناسوت، پیاده نمودهاند.
اما شاید زیباترین رؤیا، رؤیای نرجسخاتون باشد؛ بانوی قصرنشینی که خدم و حشم و... داشت، اما با یک رؤیای صادق، همه چیز را رها کرد و به اسارت رفت. از تمام داراییهایش رها شد و خدا به او، چه دارایی عظیمی داد!
ما نیز باید در خوابهای خود، حق را پیدا کنیم. باید خود را ببینیم، تا بتوانیم حق را ببینیم. اما کیست که حقیقتاً خود را ببیند و بگوید "من" کیست؟ نه "منِ" خوردم و رفتم و گفتم و ازدواج کردم...؛ "منِ" عین ربط به او. اگر آن "من" را ببینیم، از تمام "من"های کاذب رها میشویم و دیگر نمیتوانیم اسیرشان باشیم. اموال و ازواج و عشیره را خدا میدهد؛ پس نگران و پابندشان نباشیم. رها شویم، بی تعلق؛ آن وقت میبینیم چقدر وسعت داریم و دیگر نمیتوانیم تحمل کنیم که در سوء عمل باشیم. آنکه سوء عمل را تحمل میکند، تزیین شیطان را میبیند و به آن، دل میبندد:
"أفَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً..."[3]
آنکه شیطان، سوء عملش را برایش زینت داد، پس او آن را حسن و نیکو دید!
خداوند در آیهی دیگری میفرماید:
"وَ ألْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى لاتَخَفْ إِنِّی لایخافُ لَدَیّ الْمُرْسَلُونَ."[4]
موسی عصایش را دید که مار شده و ترسید. اما خدا فرمود: نترس؛ که رسولان نزد من نمیترسند، حتی آنجا که جلوهی جلالم باشد. جلال برای این نیست که تو را از پا بیندازد؛ چرا پشت میکنی؟ بایست ببین از تو چه میخواهد.
ولی ما آن قدر دربارهی خدا و حتی امام زمان(عجّلاللهفرجه) فکرهای بد کردهایم و آن قدر جلال را تلخ و بد دیدهایم، که جرئت رؤیت حق را هم نداریم و از روبهرو شدن با او میترسیم. اصلاً غیب را باور نداریم؛ گویی آمدهایم که چشممان فقط ناسوت را ببیند! غافل از آنکه اگر اینجا حق را نبینیم، لقاء و دیدن فردا برایمان مبارک نیست.
نکتهی آخر در این جلسه، آن است که حتی شیطان هم رؤیت دارد:
"وَ إِذْ زَیّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَیهِ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْكُمْ إِنِّی أرٰى ما لاتَرَوْنَ إِنِّی أخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدیدُ الْعِقابِ."[5]
و هنگامی که شیطان، اعمالشان را برای آنها زینت داد و گفت: امروز هیچ یک از مردم بر شما چیره نیست و همانا من همجوار شما هستم. اما چون دو گروه مقابل هم ایستادند، به عقب برگشت و گفت: همانا من از شما بریام؛ من چیزی میبینم که شما نمیبینید! همانا من از خدا میترسم و خدا، عذابش شدید است.
پس شیطان نیز در نهایت به رؤیت حق، اذعان میکند و از پیروانش برائت میجوید. اما امروز، خود را به آنان نشان میدهد و تزیین و وسوسه میکند. آنان نیز با رؤیت شیطان و همجواری او، میتوانند دنیا را به نفع خود بگردانند. برای همین است که با اعتقاد و عبادت نمیشود با شیطان و قبیلهاش جنگید و چارهای نیست جز اینکه ما هم به رؤیت برسیم و خدا را ببینیم.
[1]- سوره منافقون، آیه 10.
[2]- سوره زمر، آیه 75.
[3]- سوره فاطر، آیه 8.
[4]- سوره نمل، آیه 10.
[5]- سوره انفال، آیه 48.
نظرات کاربران