
رؤیت در ناسوت
خلاصهی جلسه دوم «رویت حق» 12 ذیالقعده 1435
در جلسهی قبل گفتیم این دیدگاه که خداوند مطلقاً از دایرهی شناخت و رؤیت بندگان خارج است، درست نیست. روایاتی هم که ما را از تفکر در خدا منع میکند، به شناخت کنه وجود برمیگردد، نه مطلق شناخت. شاهد این مطلب، آنکه آیات بسیاری در قرآن، به موضوع رؤیت خداوند در عوالم مختلف میپردازد.
خداوند در عین بلندمرتبه بودن، نزدیک و در عین نزدیکی، بلندمرتبه است؛ "الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ"[1]. لذا آن حق که در قلب دیدنی است، در چشم هم دیدنی است؛ هرچند کنه وجود در هیچ رتبهای –چه عالی و چه دانی- دیده نمیشود.
گفتیم "اسم" حقتعالی "الله" است که اگر آن را بشناسیم، رؤیت حقتعالی در همهی عوالم، ممکن میشود. همان طور که اگر "منِ" ما تمام مراتبمان را در بر میگیرد و اگر آن را بشناسیم، همهی مراتب خود (جوارح، خیال و عقل) را خواهیم شناخت. همهی هستی، ظهورات حق است. نمیتوان گفت ظهورات، توهم و خیال است و وجود خارجی ندارد. فقط میتوان گفت ظهورات، مساوی آن ذات نیست؛ اگرچه از آن، جدا هم نیست.
همان طور که جسم ما، ظهور "منِ" ماست و توهم نیست؛ چون اگر به گوشهای از آن آسیب برسد، مثلاً ناخنی عفونت کند، کلّ "من" به درد میآید. "من" مساوی ناخن نیست؛ ولی از آن هم جدا نیست. سایر اعضا هم همیناند و اگرچه مراتب دارند، اما هر دو در اتصال و ارتباط با "من" معنا میشوند. پس هیچ رتبه از وجودمان را نمیتوانیم کنار بگذاریم و به آن، بیتفاوت باشیم!
با این توضیح، کلام گهربار امیرالمؤمنین(علیهالسلام) روشنتر میشود که میفرماید: "مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ"[2]؛ چون همه چیز، ظهور خدا و عین ربط و نیاز به اوست و از او جدا نیست. خدا مساوی ناسوت نیست؛ ولی ناسوت، ظهوری از ظهورات اوست. پس میتوان در همین دنیا و در پس پدیدههای مادی هم خدا را دید.
ولی متأسفانه ما فکر میکنیم چون خدا بزرگ است، در ناسوت نمیتوانیم او را ببینیم و حضورش را در اشیاء بیابیم. لذا پدیدههای مادی را جدا از خدا و مستقل در عملکرد و تأثیر میبینیم.
همین دیدگاه غلط است که بشر امروز را به سمت اومانیسم و هویمحوری سوق داده است. اومانیسم یعنی بریدن از غیب و غرق شدن در ظهورات؛ مثل کسی که ظاهراً مؤمن و موحّد است، اما خدا فقط در اعتقاد اوست و در عمل برایش کارایی ندارد. ما تأثیر اسباب و علل را از تأثیر خدا بیشتر میبینیم. در اعتقاد، باور داریم که خدا رزّاق است؛ ولی در عمل، به اسباب و علل، دل خوش کردهایم و اگر یکی از آنها را از دست دهیم، پریشان میشویم. یعنی باور به رزّاق بودن خداوند، به کارمان نمیآید. این نشان میدهد که خدا برای ما فقط مفهوم است! در حالی که او، یافتنی و دیدنی است و میتوان در مراتب گوناگون با او رابطه و تعامل داشت. چگونه؟
به بیان راغب در کتاب مفردات، "نظر" برگرداندن و توجه دادن چشم ظاهر و چشم باطن برای دیدن و ادراک چیزی است و مقصود از این عمل، تأمل و تحقیق دربارهی آن چیزی است که میبینیم. نتیجهی این دیدن و تأمل و تحقیق نیز شناخت و معرفتی است که آثار آن چیز را به انسان میرساند و به آن، "رؤیت" گفته میشود. پس نظر، مقدمهی رؤیت است؛ رؤیت نیز مقدمهی لقاء.
با این توضیح، معنای ظاهری آیهی "فَلْینْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ"[3] این است که انسان باید در باب آنچه میخورد، تحقیق و تأمل کند و بداند چگونه و چقدر بخورد تا سبب نیرومندی و سلامتش باشد و موجب بیماری نشود.
هیچ غذایی در نظام هستی، بیماریزا نیست؛ چون عالم، ظهور حق است. ولی ما بیمار میشویم، چون با نظر و تعمّق، غذا نمیخوریم؛ و وقتی جسممان سالم نیست، عبادتمان هم حضور و نشاط ندارد. در سایر جنبههای زندگی نیز همین طور سطحی و بدون تأمل، عمل میکنیم. ما هم به ظاهر و جسم خود، درست اهمیت نمیدهیم و هم از نظر به درون، غافلیم و نمیدانیم وجودمان چه میخواهد و از چه چیز آزرده میشود؛ و چون نظر به خود نداریم، خدا را هم نمیبینیم. حبّ و بغضمان نیز با همین نگاه سطحی و بدون نظر عمیق است؛ لذا مدام حالی به حالی میشویم!
پس باید مجاهده کرد و اهل نظر شد. باید تقاضای دیدن خدا را داشت. لازمهی این دیدار هم، زدودن حجابها و شکستن کوه خودیهاست. اما محبوبین کامل هستی، چهارده معصوم(علیهمالسلام) هرگز محجوب از حق نبودند و قبل از اینکه خود را ببینند، خدا را میدیدند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از خدا تقاضای دیدار نکرد، چون او را در همهی عوالم میدید؛ اما موسی طلب دیدار کرد.
محبوبین، لازم نیست به قیامت برسند تا خدا را ببینند و بر او نظر کنند. آنان در همین دنیا، به مقام "إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ"[4] رسیدهاند. به همین جهت، حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ، مَا ازْدَدْتُ یقِیناً"[5].
اما اگر کسی در این دنیا موفق به رؤیت حقتعالی نشود، فردا ناگزیر پردهها کنار میرود و او به جبر، با حقایقی روبهرو میشود که برایش غریبهاند؛ "لَقَدْ كُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیوْمَ حَدیدٌ"[6].
اما پس از مرگ او را از این بیداری و بصیرت چه سود؟
دیدن خدا در دنیا سخت است. باید برای این کار بیهوش شد و در شکم ماهی رفت و اسماعیل خود را ذبح کرد. اما این کار در دنیا به مراتب آسانتر از برزخ و قیامت است. چون در این دنیا اختیار ما و امداد فرشتگان و نیروهای غیبی وجود دارد ولی حجابزدایی پس از مرگ مثل زنده زنده پوست کندهشدن است. ما کدام را انتخاب میکنیم؟
[1]- صحیفه سجادیه، دعای چهل و هفتم.
[2]- نهجالبلاغه، خطبه اول : با اشیاء است، بدون يکی شدن؛ و غیر از اشیاء است، بدون جدایی.
[3]- سوره عبس، آیه 24 : پس انسان باید به غذایش نظر کند.
[4]- سوره قیامت، آيه 23 : به پروردگارشان نظر میکنند.
[5]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص119، حدیث 2086 : اگر پرده کنار رود، بر یقین من اضافه نخواهد شد.
[6]- سوره ق، آیه 22 : هرآینه از اين، غافل بودی؛ پس ما پرده از تو برداشتيم و امروز چشمانت تيز شده است.
نظرات کاربران