
لقاء خداوند
خلاصهی جلسه اول «رویت حق» 11 ذیالقعده 1435
همهی ما خداپرستیم و اولیاء الهی را دوست داریم و از آنان تبعیت میکنیم. اما خطر شرک خفی، همیشه ایمان ما را تهدید میکند. چون اگر از ما بپرسند: «خدایی که میپرستید، کیست؟» پاسخی جز مفاهیم نداریم و جقیقتاً نمیدانیم چه کسی را پرستش میکنیم. به همین دلیل است که مثلاً در نماز، "إِيَّاكَ نَسْتَعين" میگوییم و خدا را یگانه یاریدهنده معرفی میکنیم؛ اما در عمل از افراد دیگر، یاری میخواهیم!
ما باید در حیات دنیوی، ربّ خود را بیابیم و ببینیم؛ تا بتوانیم پس از مرگ، به سؤال "مَن ربّک" پاسخ گوییم؛ چون پاسخ این سؤال، از جنس لفظ و مفهوم نیست و باید بتوانیم ربّ خود را نشان دهیم. اما سؤال اینجاست که چگونه میتوان خدا را یافت؟ آیا خدا دیدنی است؟ و اگر هست، دیدن او چگونه ممکن میشود؟
یکی از آیاتی که به وضوح به دیدار حقتعالی اشاره میکند، آیهی 143 سورهی اعراف است:
"وَ لَمَّا جاءَ مُوسٰى لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أرِني أنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ مُوسٰى صَعِقاً فَلَمَّا أفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أنَا أوَّلُ الْمُؤْمِنينَ."
و هنگامی که موسی برای میعاد ما آمد و پروردگارش با او تکلّم کرد، گفت: پروردگارا، خود را به من بنما تا به تو نظر کنم. فرمود: هرگز مرا نخواهی دید! ولی به این کوه، نظر کن؛ پس اگر در جای خود ماند، مرا خواهی دید. پس چون پروردگارش بر کوه تجلّی کرد، آن را متلاشی ساخت و موسی مدهوش شد. پس چون برخاست، گفت: منزّهی تو؛ به تو توبه کردم و من نخستین مؤمنم.
در عبارات این آیه، دقت کنید. آیا جملهی "لَن تَرَانِی" به این معناست که خدا دیدنی نیست؟ یعنی پیامبر اولوالعزمی همچون موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) تقاضای امری غیرممکن را دارد؟ چرا ایشان پس از تجلی کوه، تسبیح خدا را میگوید؟ از چه توبه میکند و به چه ایمان میآورد؟ آیا از اینکه تقاضای دیدار کرده، توبه میکند و به این، مؤمن میشود که خدا دیدنی نیست؟
اولاً باید بگوییم "لَن تَرَانِی" یعنی: تو نمیتوانی مرا ببینی، نه اینکه من دیدنی نیستم! هرکس در هر شرایطی نمیتواند خدا را ببیند؛ اما این ندیدن، ریشه در نقص طالب دیدار دارد. خداوند در همهی عوالم، دیدنی است و توحید یعنی خدا را در ناسوت و خیال و عقل دیدن، البته با حفظ خصوصیات هر مرتبه. اگر دیدن نباشد، ایمان هم نیست؛ چون هرچه هست، دیدنی است و آنچه دیدنی نیست، اصلاً نیست. خدا، غیب و ملائکه هستند؛ پس قابل رؤیتاند و اگر ما آنها را نمیبینیم، از آن روست که باور نداریم دیدنیاند و به اعتقاد مفهومی به آنها بسنده کردهایم.
بشر در گذشته نمیتوانست مولکولهای هوا، امواج الکترومغاطیسی و کهکشانهای دور را ببیند. اما با اختراع ابزارهای پیشرفته، دیدن آنچه باور نمیکرد ببیند، برایش ممکن شد. این نشان میدهد که تمام اینها از اول هم دیدنی بودند؛ ولی انسان، ظرفیت دیدنشان را نداشت. پس ندیدن ما، دلیل بر رؤيتناپذیری چيزی نیست.
اما اگر خدا دیدنی است، پس چرا در برخی آیات و روایات، خلاف این گفته شده است؟
پاسخ، این است که وجود و هستی، فینفسه و در کنه خود، قابل شناخت و دیدن نیست. آیهی "...يُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ..."[1] و روایاتی که از تفکر در وجود خدا نهی میکنند، به همین مسئله اشاره دارند. پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) نیز در همین مقام میفرماید: "مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ"[2]. باب شناخت خداوند به طور کلی برای بندگان، بسته نیست؛ بلکه او با "اسم" و ظهورات خود برای ما، قابل شناخت و رؤیت است. "اسم" هم لفظ و مفهوم نیست، حقیقت است.
کنه هستی و وجود ما نیز، قابل شناخت نیست، حتی برای خودمان؛ فقط میتوانیم آن را بیابیم. اما همین کنه غیرقابل رؤيت و توصیفناپذیر، در قالب "من" ظهور کرده است و هریک از ما اسمی داریم که با آن شناخته میشویم. در مثال، "منِ" ما همان اسم و ظهور ذات حق است؛ و نامی که هریک از ما داریم، اسمالاسم و مراتب ظهورات است.
"من" ظهور دارد و در همه جا دیدنی و شناختنی است. ما خود را در عقل و خیال و ماده میبینیم. به همین وزان، خدا را نیز با اسم میتوان شناخت و این اسم در تمام عوالم، دیدنی است؛ چنانکه مولای متقیان(علیهالسلام) میفرماید: "مَا رَأَيْتُ شَيْئاً إلاّ وَ رَأيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ فِيهِ"[3]. الله در تمام مراتب، دیدنی است، البته حقیقتش، نه لفظش. وقتی خدا را در اسم دیدیم، میتوانیم او را در اسمالاسم و ناسوت هم ببینیم.
ما اعتقادات پاک و درستی داریم. اما مشکلمان این است که نمیتوانیم رد پای خدا را در ناسوت پیدا کنیم. ما ربوبیت حق را در اشیاء نمییابیم و خدا را در دنیا گم کردهایم. همان طور که "من" را از یاد بردهایم و یوسفِ جان خود را در پیراهن تن، گم کردهایم. این گونه است که از خدا، جز مفهومی در ذهن نداریم و اشیاء و اسباب را مستقل در تأثیر میبینیم؛ درنتیجه، دچار خودبینی و غیربینی میشویم!
حال به امید آنکه این مقدمه، جانمان را تشنهی رؤیت حق کرده باشد، بحث را با روایتی بسیار زیبا که به رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میرسد، به پایان میبریم:
"مَنْ سَرَّهُ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَيْهِ غَيْرُ مُعْرِضٍ عَنْهُ، فَلْيَتَوَالَكَ يَا عَلِيُّ
وَ مَنْ سَرَّهُ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُ، فَلْيَتَوَالَ ابْنَكَ الْحَسَنَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ وَ لَا خَوْفَ عَلَيْهِ، فَلْيَتَوَالَ ابْنَكَ الْحُسَيْنَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ مَحَا اللهُ ذُنُوبَهُ عَنْهُ، فَلْيُوَالِ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(علیهالسلام)...
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ قَرِيرُ الْعَيْنِ، فَلْيَتَوَالَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ يُعْطِيَهُ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ، فَلْيَتَوَالَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ طَاهِراً مُطَهَّراً، فَلْيَتَوَالَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الْكَاظِمَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ ضَاحِكٌ، فَلْيَتَوَالَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ رُفِعَتْ دَرَجَاتُهُ وَ بُدِّلَتْ سَيِّئَاتُهُ حَسَنَاتٍ، فَلْيَتَوَالَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْجَوَادَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ يُحَاسِبَهُ حِساباً يَسِيراً وَ يُدْخِلَهُ جَنَّاتِ عَدْنٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ، فَلْيَتَوَالَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْهَادِيَ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ مِنَ الْفَائِزِينَ، فَلْيَتَوَالَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيَّ(علیهالسلام)
وَ مَنْ أحَبَّ أنْ يَلْقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ كَمُلَ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ، فَلْيَتَوَالَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْمُنْتَظَرِ(علیهالسلام)
هَؤُلَاءِ أئِمَّةُ الْهُدَى وَ أعْلَامُ التُّقَى؛ مَنْ أحَبَّهُمْ وَ تَوَالاهُمْ، كُنْتُ ضَامِناً لَهُ عَلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ."[4]
[1]- سوره آل عمران، آیه 28.
[2]- بحار الأنوار، ج68، ص23.
[3]- عین الیقین، ج1، ص49.
[4]- بحار الأنوار، ج27، صص108.
نظرات کاربران