وجود حقیقی و نسبی امام

وجود حقیقی و نسبی امام

در ادامۀ بحث (جلسۀ 6، 18 ذی‌القعده 1443) به تبیین موضوع وجود حقیقی و نسبی امام می‌پردازیم.

در تبیین حدیث نورانی "الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق"[1]؛ جایگاه و وجود نورانی حجت را قبل، بعد و همراه خلق، از شرح اصول کافی ملاصدرا بررسی می‌کنیم.

ایشان وجود شیء را به دو نوعِ وجود «فى‌نفسه لنفسه» و «وجود فى‌نفسه لغيره»، تقسیم می‌کنند[2]. وجود فی‌نفسه لنفسه وجودش برای خودش است؛ مانند جوهر مفارق که فارغ از ماده و تحریک است؛ اما می‌تواند ماده را قبول کند و ماده بر او عارض شود یعنی می‌تواند وجود نسبی را بپذیرد که در این حالت فی‌نفسه لغیره است یعنی وجودش به لحاظ غیر مطرح می‌شود.

برای فهم بهتر این دو قسم وجود، تجلیات وجود را از بالاترین مرتبه بررسی می‌کنیم:

حق‌تعالی در تجلی ذات به ذاتش تنها یک ظهور داشته که همان وجود فی‌نفسه لنفسه است؛ یعنی خودش برای خودش ظهور کرده است. این ظهور دو جلوه دارد: یک رویش به حق است که همان وجود لنفسه است و یک رویش به عقل کلی است که وجود فی‌نفسه لغیره می‌شود. حال این عقل کلی که ظهور همان یک تجلی است خود دو رو دارد: نظری که به خود در جلوۀ حق فی‌نفسه دارد و نظری که لغیره دارد و نفس کلی می‌شود. همین نفس کلی که وجود حقیقی و لنفسه امام و حجت است خود نیز دو جلوه دارد: جلوه‌ای که رو به عقل کلی است یعنی همان وجود حقیقی امام و نفس کلی و جلوه‌ای که رو به نفوس ناطقۀ جزئی دارد یعنی همان وجود لغیرۀ حجت و امام. در حقیقت در جلوۀ وجود نسبی یا لغیره، نفوس ناطقۀ جزئی بر نفس کلی عارض هستند. در نفوس ناطقۀ جزئی ما هم دو جلوه قابل شهود است: جلوه‌ای که توجه و رویش به نفس کلی و امام است (لنفسه) و جلوه‌ای که توجهش به تدبیر بدن و مزاج است (لغیره). پس نفوس ناطقه که جزئی‌اند، وجود لغیره برای نفس کلی‌اند؛ همان‌طور که بدن برای نفس ناطقه وجود لغیره است و نفس، بدن را تدبیر می‌کند.

حال می‌خواهیم بدانیم نفس ناطقه‌ای که بدن را تدبیر می‌کند و مزاج و حالات اعضا و جوارح را تنظیم می‌کند، این کار را برای بدن‌ بما‌هو بدن انجام می‌دهد یعنی برای این‌که پوست و مو رشد کنند و جوارح سالم باشند یا هدف دیگری دارد؟

نفس ناطقه مزاج و حالات بدن را تنظیم کرده، فضولات را دفع و مواد مورد نیاز بدن را جذب می‌کند؛ اما این کار تنها برای آن است که بتواند قوا و اسماء الهی را از قالب بدن ظهور دهد. او بدن را در مریضی‌ها ترمیم می‌کند تا بتواند قوایش را از اعضای بدن ظهور دهد و در نهایت اسماء حق در اسم بصیر و سمیع و... ظهور پیدا کند. پس منِ ما به عنوان نفس ناطقه هدفش از شانه‌زدن به مو و رسیدگی به جسم و بدن، برای خود بدن نیست بلکه برای ظهور زیبایی‌های من است. همان‌طور که ذات اقدس اله فرموده: "فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَف"؛ خلق کردم تا شناخته شوم. خدا ظهور کرده برای خودش، نه برای خلق. امام نیز که حجت خداست برای ظهور و معرفی حق آمده، نه برای هدایت خلق. گرچه امام، هادی و راهنما و "لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ"[3] و حجت بر خلق است؛ اما این همان وجود نسبی و لغیره امام است که نفوس جزئی خلق بر او عارض شده‌اند.

از طرفی می‌دانیم که جوهر وجودش به خود قائم است و اعراض وجودشان به جوهر وابسته است و بدون جوهر از بین می‌روند. نفس ناطقه جوهر و بدن عارض بر آن است. پس اگر توجه و تعلق نفس از بدن یعنی جلوۀ وجود لغیره، برداشته شود، بدن زایل شده و انسان می‌میرد. در این حال نفس در وجود لنفسه‌اش باقی است؛ یعنی چه بدن باشد و چه نباشد نفس باقی بوده و هست و خواهد بود، اما بدن که تنها ابزار و جلوۀ نازلۀ نفس بوده از بین می‌رود.

رابطۀ خلق با حجت نیز همانند رابطۀ بدن با نفس ناطقه است. یعنی خلق بر حجت عارضند و وجود نسبی امام هدایت و افاضه به خلق را برعهده دارد. خداوند ولایت امام را سبب پاكی طينت و طهارت ارواح و پاكسازی اخلاق و كفّارۀ گناهان ما قرار داده است؛ یعنی همان "طِیباً لِخُلْقِنَا وَ طَهَارَةً لاَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا"[4]؛ اما این طهارت و تزکیه به جهت خلق نیست که ما بنشینیم تا امام ما را پاک کند. همان‌طور که نفسِ ما ناخن را برای ناخن پاک نمی‌کند و برای ظهور زیبایی خودش پاکیزه می‌کند. امام نیز خلق را برای خلق تطهیر نمی‌کند بلکه برای ظهور تام حق تطهیر کرده و نظرش تنها به مبدأالمبادی یعنی حق‌تعالی است. او برای قرب به حق، به خلق نظر دارد. پس وجود حقیقی‌اش که جوهر است، چه خلق باشد و چه نباشد، بوده، هست و خواهد بود و او غنی از وجود خلق است و قبل و همراه و بعد خلق بوده و هست. یعنی او وجود لنفسه‌ای دارد که باقی به بقای اللّه است.

پس اینکه فرموده‏اند: «حجت» قبل از خلق است، اشاره به این دارد که وجود ائمه(علیهم‌السلام) اشرف و واسطه در ایجاد خلق و فیض‏رسانى به هستى است. یعنی امام قبل از خلقت خلق بوده چون وجود لنفسه‌ای دارد که به بودن و نبودن خلق وابسته نیست و وجودش واسطه‌ای است برای خلقت خلق، همانطور که نفس در وجود لنفسه‌اش نیازی به بدن و تدبیر آن ندارد اما بدن به واسطۀ نفس خلق می‌شود. امام نوری است همراه خلق و در معیت با آن‌ها برای هدایت خلق و حجت بر آن‌ها تا از ظلمات خارج شوند. و حجت بعد از خلق است زیرا علت غایی است برای رسیدن خلق به حق که تمام جسمانیات به او منتهى مى‏شود.

برای فهم بهتر مطلب مثالی از الکتریسیته و برق می‌زنیم: الکتریسیته نیرو و انرژی است که حرارت و روشنایی‌اش برای ما قابل درک و استفاده است؛ یعنی در وجود لنفسه‌ و ذاتی‌اش همان انرژی است و در وجود لغیره همان روشنایی و حرارتی است که در لامپ‌ها و وسایل اتاق قابل درک است. قبل از این‌که وسایل اتاق خلق شوند این انرژی به عنوان منبع بوده و حرارت و روشنایی داشته و فی‌نفسه نیازی به خلق ابزار و وسایل نداشته‌است. اما به جهت ایجاد حرارت و روشنی اتاق، باید این انرژی در سیم و کابل برق مهار شود و با حد و پوششِ سیم عایق به ما برسد. چنان‌که اگر آن را با سیم لخت، بدون پوشش استفاده کنیم از هستی ساقط شده و چیزی از ما باقی نمی‌ماند. وجود حق همان منبع انرژی هستی است که فی‌ذاته و لنفسه بوده و هست و خواهد بود. چه خلق باشند و چه نباشند این وجود در جلوات عقل کلی و نفس کلی بوده و هست. اما در جلوۀ لغیرۀ نفس کلی برای هدایت خلق باید در پوشش بیاید وگرنه خلق از هستی ساقط شده و توان بهره‌برداری از نور وجود را ندارند. پس انسان کامل برای ظهور تام حق آمده و این همان وجود لنفسۀ اوست و در جلوۀ وجود لغیره برای خلق هادی و راهنماست. حق‌تعالی که ظلمت، ناتوانی و ضعف خلق را دیده است، نورش را تحت عنوان عقل و نفس کلی در پوشش قرار می‌دهد و تا مراتب پایین در انفس و اجساد و آثار پایین می‌آید و این همان "اجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ ... وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ"[5] است.

بنابراین در عین حال که هدایت و معیت با خلق را از حضرات نفی نمی‌‌کنیم، می‌پذیریم که آن‌ها قبل از ظهور عالم خلقت بوده‌اند و با خلقت نیز به اذن حق‌تعالی بوده و هستند و به عنوان علت غایی بعد از خلقت نیز حضور دارند. آن‌چه امام را امروز از نظر خلق غایب کرده و در دعای ندبه با "أَیْنَ أَیْنَ" خوانده می‌شود، همان وجود لغیره امام است که رو به خلق دارد و خلق به جهت بی‌معرفتی نورش را از پس پرده می‌گیرند. و آن‌ وجودی که "بنَفْسي اَنْتَ مِنْ مُغَيَّب لَمْ يَخْلُ مِنّا"[6]ست همان وجود لنفسۀ امام است که جانمان هرگز از وجودش خالی نیست.

 


[1]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص 177.

[2]- شرح اصول کافی صدرا، ج2، ص 467.

[3]- سورۀ رعد، آیۀ 7.

[4]- زیارت جامعه کبیره.

[5]- زیارت جامعه کبیره.

[6]- دعای ندبه.

 



نظرات کاربران

//