(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)
دین
(جلسه ششم)
دین و حقیقت دین را بررسی کردیم و به اصلیترین جزء آن یعنی عقل رسیدیم. دانستیم میان عقل و دین، رابطهای عمیق و تنگاتنگ برقرار است؛ تا آنجا که فرمودهاند: "لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ"1. در این جلسه، به روایت دیگری در این باره میپردازیم که امام کاظم(علیهالسلام) فرمودهاند:
"إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً؛ فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ، فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(علیهالسلام) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ، فَالْعُقُولُ."2
همانا خداوند بر مردم، دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن؛ اما حجت ظاهر، رسولان و انبیاء و ائمه(علیهمالسلام) هستند و حجت باطن، عقول مردمان است.
اما حجت چیست؟
در پاسخ باید بگوییم ظهور و تعین موجودات در عالم ماده، مستلزم نزول آنها از عالم وحدت به عالم کثرت بوده است؛ و لذا در سیر صعودشان، آنجا که میخواهند به اصل خود برگردند، ناچار باید عالم کثرت را پشت سر بگذارند و با عبور از تفرقهها و تشتّتها، به سوی یکی شدن و توحّد، حرکت کنند.
و حجت، اسمی از اسماء الهی است که جمع متشتّتات میکند و کثرات را رو به وحدت میبرد؛ و هر گونه آشفتگی و پراکندگی در افکار، خیال، اوصاف، افعال و حتی جسم و تکوین را رفع مینماید. طوری که با وجود حجت، بنده برای اسارت در کثرات، هیچ عذری در مقابل خدا ندارد. برای همین هم روایت داریم: "لَوْلا الحُجَّةُ، لَسَاخَتِ الأرْضُ بِأهْلِهَا"3. اما حجت، تنها لفظ و مفهوم نیست؛ بلکه عینیت خارجی دارد که در حدیث بالا، به مصادیق عینی آن اشاره شده است.
انسان، دو عالم دارد: یکی عالم غیب که همان باطن و قلب اوست و دیگری عالم ظاهر و شهادت که جسم و دنیای اوست؛ و در هر دوی این عوالم، باید از تفرقه و کثرت به سوی وحدت، حرکت کند. لذا اسم حجت در تعین عینی خود، دو جلوه دارد: یک جلوه، حجت ظاهر یا همان انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام) هستند که ما را از کثرات بیرونی رها میکنند؛ و دیگری حجت باطن یا همان عقل است که ما را از کثرات درونیمان بیرون میکشد و به سوی وحدت سوق میدهد.
حجت ظاهر در جلوهی نبوت و ولایت، مسیری را برای ما ارائه میدهد و حدود و تکالیف را در اعمال و افعال، مشخص میکند و با سیرهی زندگی خود، نشان میدهد که چگونه باید با پدیدههای عالم خارج ارتباط برقرار کنیم، تا اسیر کثرات نشویم؛ چگونه بخوریم، چگونه بخوابیم، عبادت کنیم، کسب و کار کنیم و... . و اگر از حجت ظاهر، پیروی نکنیم و درگیر دیدنها و شنیدنها و کردنهای بیهوده و زائد شویم، قوایمان تحلیل میرود و پیش از آنکه به کمال برسیم، از دنیا میرویم!
توضیح، آنکه خداوند بر اساس رتبه وجودی هر کس، مدت معیّنی را به عنوان عمر و اجل مسمّی برای او قرار داده است، تا او در این فرصت، به کمال لایق خود برسد. اما اگر او از جسم خود، غلط و بیش از حد کار بکشد، زودتر فرسوده میشود و پیش از آنکه قوای باطنش به فعلیت و ظهور برسد، به اجل معلّق میمیرد! حال آنکه حجت ظاهر، راه درست تعامل با جسم و دنیا را به ما نشان میدهد که چطور از آنها درست استفاده کنیم، تا اسیر کثرتها نشویم و با قوای باطنی فعال، به عالم باقی برویم. این راه درست، همان شریعت است و حلال و حرام فقه هم، برای این است که ما را از آسیبهای عالم کثرت در امان نگه دارد. بسیاری از نگرانیها و خوشحالیها که ما اسیرشان هستیم، واقعاً پوچاند و اگر با حجت ظاهر، به آنها بنگریم، میبینیم هیچ کدام، ما را از کوره به در نمیبرد و به جسم و قوایمان لطمه نمیزند.
اما جایگاه حجت باطنی چیست؟
در کل میتوان گفت دنیا، به منزلهی رحم مادر، و نفس انسان، همچون نطفهای است که در این عالم آمده تا پرورش پیدا کند و قوای وجود ابدیاش به ظهور برسد. مادر برای نطفه، همچون حجت ظاهری است که شرایط را آماده میکند تا آنچه در متن ذات نطفه است - حجت باطنی- به عینیت درآید. نطفه هم بی چون و چرا، شرایط تنگ و تاریک بطن مادر را تحمل میکند، تا استعداد درونیاش بارور شود.
به همین ترتیب، انسان نیز باید حجت ظاهر و شریعت را، تعبّدی و بی چون چرا بپذیرد تا در مهلت اجل، استعدادهای درونی و حجت باطنیاش به ظهور رسد؛ و البته اگر راه انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام) را تعبدی پذیرفت، آرامآرام عقلش به فعلیت میرسد و اسرار و عللِ بایدها و نبایدها را نیز میفهمد. اصلاً کار حجت ظاهر یا همان شریعت، آن است که شرایطی ایجاد کند تا حجت باطنی یا همان روح، اسماء الهی و عقل انسان به ظهور رسد. چنانکه حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی اول نهجالبلاغه میفرمایند:
"فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ، لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَكِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ، وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ."
پس رسولان خود را در بین آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپى برایشان فرستاد، تا آنان را به اداى عهد فطرتشان بکشانند و نعمت فراموششدهی خدا را به یادشان آورند و با تبلیغ، بر آنان احتجاج کنند و دفینههاى عقولشان را بارور سازند.
آری؛ خداوند، انبیاء را که خود، عقل فعال هستند، فرستاده است تا عقل خفتهی انسانها را بارور کنند، یاد عهد الست را در خاطرشان زنده سازند و آنان را به سوی جایگاه حقیقیشان سوق دهند. لیکن ما انسانها، غالباً از این حقیقت، غافلیم و دست آن مربّیان الهی و راهنماییهایشان را از شئون زندگی خود، پس میزنیم! حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی 97 میفرمایند:
"أَتْلُو عَلَیكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا؛ وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْی، فَمَا آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی، حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیادِی سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ!"
حكمتها را برای شما میخوانم، از آنها میگریزید؛ با پند رسا موعظهتان میکنم، اما هر کدام، راه خود را میگیرید و پراكنده میشوید! و شما را برای جهاد با طغیانگران، تحریك میكنم؛ اما هنوز سخنم به پایان نرسیده، میبینم كه مانند فرزندان سبا، پراكنده میشوید و به مجالس خود برمیگردید!
مولا(علیهالسلام) حکمت را که نسخهی حیات معقول است، ارائه میداد و مردم، گوش میدادند؛ اما آن قدر غرق در نگرانیها و خیالات خود بودند، که عمق سخنانش را نمیفهمیدند. بعد هم فراموش میکردند و هر کدام، سراغ دنیای خود میرفتند! حال آنکه باید آن حکمتها را غذای جانشان میگرفتند و همان جا وجودشان را حرکت میدادند، تا بعد که به میدان دنیا و زندگی خود رفتند، بتوانند درست عمل کنند.
اما راستی چرا خیلی از انسانها، زیر بار تربیت انبیاء و اولیاء(علیهالسلام) نمیروند؟ به این خاطر که نسبت به مقام خود، معرفت ندارند؛ خود را همین جسم و امیال دانی فرض کردهاند و نمیدانند حامل چه خزائن باارزشی هستند. همچنین نمیدانند هدایتهای امام، با قلبهای مرده و عقول خفتهی آنان چه میکند. در واقع چون حجت باطن را نشناختهاند، با حجت ظاهر هم نمیتوانند بروند. اما اگر بدانند كه وجودشان حامل امانت الهی و لایقِ رسیدن به مقام خلیفةاللّهی است، و نیز بدانند که امام آمده تا آنان را در این مسیر به مقصد برساند، دیگر از هدایتها و دستورات امام، فرار نخواهند کرد؛ اگر چه در این مسیر، فشار ببینند و سختی بکشند.
پینوشت:
[1] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص55، حدیث 511 : آنکه عقل ندارد، دین ندارد.
[2] الكافی، ج1، ص16.
[3] مستدرك سفینة البحار، ج5، ص278 : اگر حجت نبود، هر آینه زمین با اهلش، از هم فرو میپاشید!
نظرات کاربران