(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)
دین
(جلسه سوم)
در جلسهی گذشته، دین را حقیقتی فراتر از فروع معرفی کردیم، که ریشهی آن، تسلیم و رضاست و تا جایگاه خود را در نظام بینشی و قلب انسان باز نکند، چه بسا انجام عبادات و فروع هم به جای خود ننشیند.
اکنون در همین راستا، به بررسی روایاتی چند میپردازیم.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی فرمودهاند:
"قَالَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ: إنَّ مَثَلَ هَذَا الدِّینِ، كَمَثَلِ شَجَرَةٍ ثَابِتَةٍ، الإیمَانُ أصْلُهَا وَ الصَّلاةُ عُرُوقُهَا وَ الزَّكَاةُ مَاؤُهَا وَ الصَّوْمُ سَعَفُهَا وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَرَقُهَا وَ الْكَفُّ عَنِ الْمَحَارِمِ ثَمَرُهَا. فَلا تَكْمُلُ شَجَرَةٌ إلاَّ بِالثَّمَرِ، كَذَلِكَ الإیمَانُ لایكْمُلُ إلاَّ بِالْكَفِّ عَنِ الْمَحَارِمِ."1
حبیبم جبرئیل، خبر داد: همانا مثَل این دین، همچون درخت ثابتی است كه ریشهی آن، ایمان است و رگهایش نماز، آبش زكات، شاخهاش روزه، برگش حسن خلق و میوهاش خودداری از محارم است. پس همان گونه كه درخت جز با میوه كامل نمیشود، ایمان نیز كامل نمیگردد، مگر با خودداری از محارم.
آری؛ یک درخت، زمانی کامل میشود که میوه بدهد و درختی که فقط شاخ و برگ، زیاد میکند و ثمرهای ندارد، چندان کارآمد نیست. درخت دین هم، زمانی به ما بهره میدهد که به بار بنشیند؛ یعنی میوه داشته باشد که همان ترک محرّمات است. لذا انتظار میرود فرد متدیّن به مرور زمان، به جایی برسد که دیگر خلاف شرع از او صادر نشود. وگرنه کسی که صرفنظر از اصل دین و بدون معرفت و بصیرت نسبت به ریشه، فقط به فروع بپردازد، اعمالش به منزلهی شاخ و برگی است که روز به روز، او را سنگینتر میکند؛ یعنی عُجب، خودبینی و بداخلاقی را در او رشد میدهد.
از وجود مقدس امام علی(علیهالسلام) روایت شده که فرمودند:
"أصْلُ الاُمُورِ فِی الدِّینِ، أنْ یعْتَمِدَ عَلَی الصَّلَوَاتِ وَ یجْتَنِبَ الْكَبَائِرَ وَ اُلْزِمَ ذَلِكَ، لُزُومَ مَا لا غِنَی عَنْهُ طَرْفَةَ عَینٍ؛ وَ إنَّ حُرْمَتَهُ، هُلْكٌ. فَإنْ جَاوَزْتَهُ إلَی الْفِقْهِ وَ الْعِبَادَةِ، فَهُوَ الْحَظُّ."2
پایه و اصل امور در دین، این است كه بر نمازها اعتماد کند و از گناهان كبیره بپرهیزد و چنان متوجه این پرهیز و نماز باشد، كه یك چشم بر هم زدن از آن غفلت نكند و همانا اگر [از آن] محروم شود، هلاك گردد! پس اگر در این راه پیش رفتی تا به فقه و عبادت برسی، این است بهرهی عالی.
نکتهی جالب، اینجاست که امام(علیهالسلام) نمیگویند اصل امور دین، نماز خواندن است؛ بلکه میفرمایند نمازهای انسان باید چنان رکن محکمی باشد که او بتواند به آنها تکیه کند و مانع از افتادنش به چپ و راست و جلو و عقب شود؛ که در این چهار سو، شیطان در کمین اوست. یعنی نماز باید نمازگزار را حفظ کند و نگذارد او در آغوش شیطان بیفتد؛ همان شیطان که قسم خورده و گفته: "لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیمَ. ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أیدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أكْثَرَهُمْ شاكِرینَ"3.
اما نماز در چه صورتی میتواند تکیهگاه محکمی باشد؟ آنجا که بدون کسالت و با نشاط خوانده شود، باعث دوری از فحشا و منکر شود و از همه مهمتر اینکه یاد خدا را در قلب انسان، زنده کند4.
امام صادق(علیهالسلام) نیز میفرمایند:
"أحْسِنُوا النَّظَرَ فِیمَا لایسَعُكُمْ جَهْلُهُ، وَ انْصَحُوا لِأنْفُسِكُمْ وَ جَاهِدُوهَا فِی طَلَبِ مَعْرِفَةِ مَا لا عُذْرَ لَكُمْ فِی جَهْلِهِ. فَإِنَّ لِدِینِ اللهِ أرْكَاناً لاینْفَعُ مَنْ جَهِلَهَا شِدَّةُ اجْتِهَادِهِ فِی طَلَبِ ظَاهِرِ عِبَادَتِهِ؛ وَ لایضُرُّ مَنْ عَرَفَهَا فَدَانَ بِهَا، حُسْنُ اقْتِصَادِهِ؛ وَ لا سَبِیلَ لِأحَدٍ إلَى ذَلِكَ، إلاَّ بِعَوْنٍ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ."5
نیك بنگرید در آنچه جهل به آن، بر شما روا نیست؛ و خیرخواه خود باشید و بكوشید در طلبِ معرفت به آنچه که بر ندانستن آن، عذر و بهانهای ندارید. پس همانا برای دین خدا، اركان و پایههایی است كه بدون علم به آنها، كوشش بسیار در ظاهر عبادت، سودی ندهد؛ و هر كه آنها را شناخت و متدیّن به آنها شد، میانهروی [در عبادت] به او زیان نرساند. و هیچ كس، راهی به این اركان ندارد، مگر به یاری خدای عزّوجلّ.
حضرت(علیهالسلام) میفرمایند: جهل به برخی امور، در شأن شما نیست!
یعنی همان طور که ما در عالم ماده، همهی شئون زندگیمان را طبق رتبهی مادی و بشری خود تنظیم میکنیم و مثلاً مانند حیوانات، غذا نمیخوریم، مثل آنها راه نمیرویم و...، در بُعد انسانی هم شئونی داریم که باید طبق آنها رفتار کنیم؛ وگرنه از مقام انسان بودن، تنزّل پیدا میکنیم و "كَالأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ"6میشویم. یکی از این شئون انسانی، معرفت به دین و قواعد آن برای تمام شئون زندگی است که باید برای کسب آن، از جان و دل، مایه بگذاریم و جهاد کنیم.
و تفقّه یعنی همین؛ یعنی عمیقاندیشی در دین؛ یعنی اینکه ما نسبت به اصول دینمان، معرفت پیدا کنیم تا بتوانیم آداب و اوامر آن را در کار و عبادت و ازدواج و تربیت فرزند و سایر امور به کار بندیم. وگرنه با جهل به ارکان و اصول دین، کوشش و مجاهده در ظاهر عبادات، چندان سودی به حال انسان ندارد و نهایتش این میشود که بعد از سالها عمل و عبادت، اثری از نور ایمان، آرامش قلب و ظهور اوصاف الهی در خود نمیبیند! در حالی که اگر معرفت داشته باشد، در ظاهر عبادات هم به تعدیل میرسد و دچار افراط و تفریط نمیشود.
پس باید اهل تفقّه در دین باشیم؛ یعنی چه؟ به فرمایش رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم):
"لایفْقَهُ الْعَبْدُ كُلَ الْفِقْهِ، حَتَّى یمْقُتَ النَّاسَ فِی ذَاتِ اللهِ، وَ حَتَّى یرَى لِلْقُرْآنِ وُجُوهاً كَثِیرَةً؛ ثُمَّ یقْبِلُ عَلَى نَفْسِهِ، فَیكُونُ لَهَا أشَدَّ مَقْتاً."7
هیچ بندهای حقیقتاً اهل تفقّه نمیشود، مگر اینکه خشمش به مردم، به خاطر خدا باشد و برای قرآن، وجوه زیادی ببیند؛ پس وقتی بر نفس خویش رو کرد، با آن از همه غضبناکتر باشد.
یعنی فقط به خاطر خدا و با غضب او، بر دیگران خشم بگیرد و خشمش بر خودش، شدیدتر از همه باشد. نه اینکه مثل برخی از ما، به امور جزیی دنیا، خشمگین شود و برعکس، آنجا که پای دین در میان است و باید خشم بگیرد، آرام و بیخیال باشد!
رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) همچنین در وصیت به ابوذر میفرمایند:
"یا بَا ذَرٍّ، لایفْقَهُ الرَّجُلُ كُلَّ الْفِقْهِ، حَتَّى یرَى النَّاسَ أمْثَالَ الأبَاعِرِ، فَلا یحْفِلُ بِوُجُودِهِمْ وَ لایغَیرُهُ ذَلِكَ، كَمَا لایغَیرُهُ وُجُودُ بَعِیرٍ عِنْدَهُ؛ ثُمَّ یرْجِعَ هُوَ إلَى نَفْسِهِ، فَیكُونَ أعْظَمَ حَاقِرٍ لَهَا."8
ای ابوذر، انسان به کل فقه نخواهد رسید، تا آنكه مردم را مانند شتران ببیند؛ پس به آنها توجه و اعتنا نكند و آنها نتوانند او را تغییری دهند، همان گونه كه بودن یك شتر، برای او اثری ندارد؛ سپس متوجه خود شود و خود را از همگان، حقیرتر بداند!
اشتباه نکنیم؛ این روایت، اصلاً به معنای کوچک شمردن مردم نیست! بلکه به این معنی است که یک انسان فقیه و عمیقاندیش، در هنگام تصمیمگیری و عمل، به حرف و نظر و امیال مردم، توجهی ندارد؛ همان گونه که بودن یا نبودن شتر در کنار او، تأثیری در کارهایش ندارد! او فقط میخواهد رضایت خدا را جلب کند؛ لذا هرگز به خاطر جلب نظر مردم، کاری نمیکند که نارضایتی خدا را در پیش داشته باشد.
در روایت بسیار زیبایی از امام صادق(علیهالسلام) آمده است که فرمودند:
"إنَّا وَ اللهِ لانَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا فَقِیهاً، حَتَّی یُلْحَنَ لَهُ فَیَعْرِفَ اللَّحْنَ."9
همانا به خدا قسم، ما كسی از شیعیان خود را فقیه نمیشماریم، مگر اینكه با وی به رمز و اشاره سخن بگوییم و او لحن ما را بشناسد [و مقصود و بطن کلاممان را بفهمد].
بنابراین به فرمایش شهید ثانی(رضواناللهعلیه) در کتاب منیةالمرید:
«صِرف آموختن این مسائل مدوّن، نزد خدای تعالی، فقه محسوب نمیشود؛ بلکه فقه در نزد خدای متعال، در حقیقت به دریافت جلال و عظمت اوست و همین علم است که خوف و هیبت و خشوع نسبت به خدا را به بار میآورد و باعث روی آوردن به تقوا، شناخت صفات ناپسند و در نتیجه، دوری از آنها و شناخت صفات پسندیده و به کار بستن آنها میشود و خوف از خدا را به بار مىآورد و اندوه [مقدس] را در جان برمیانگیزد.»10
آری؛ اگر چه فقه اصطلاحی و تخصصی، مربوط به استنباط احکام و فتاوا، و یک واجب کفایی است و تنها عدهای خاص، استحقاق و استعداد آن را دارند، اما فقهی که در روایات آمده و به تصریح آیات قرآن، جایگاه آن در قلب است11، واجب عینی است و هر قلبی باید اصول ارتباط خود با خدا، پیامبر و امام را بشناسد.
خلاصه اینکه فقیه طبق روایات، کسی است که به دنیا بیاعتناست و به آخرت، رغبت دارد؛ از خود میترسد و دیگران را هم انذار میکند و میترساند. خیلی مراقب نفسش است و حیات خود را از تولد تا مرگ نمیداند؛ بلکه همهی امور را در ترازوی ابدیت میسنجد و آثار ابدیشان را میبیند. لذا سود و زیانهای عالم فانی، اصلاً محلی از اعراب برایش ندارند که بخواهد غصهشان را بخورد و حسابی برایشان باز کند. او در دینش بصیرت دارد و در عبادت پروردگار، پیگیر و پارساست؛ که "إنَّما یخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ"12.
پینوشت:
[1] علل الشرائع، ج1، ص249.
[2] بحار الأنوار، ج75، ص7.
[3] سوره اعراف، آیات 16 و 17 : هر آینه در صراط مستقیم تو، برای [کمین] ایشان مىنشینم؛ آن گاه از پیش و پس و از چپ و راستشان بر آنها مىتازم؛ اما بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت.
[4] اشاره به آیه 45، سوره عنکبوت : "وَ أقِمِ الصَّلاةَ إنَّ الصَّلاةَ تَنْهٰى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللهِ أكْبَرُ"؛ و نماز بگزار؛ كه همانا نماز، آدمى را از فحشا و منكر بازمىدارد و هر آینه ذكر خدا، بزرگتر است.
[5] الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص205.
[6] سوره اعراف، آیه 179 : همچون چهارپایان، بلکه گمراهتر از آنهایند!
[7] مجمع البحرین، ج6، ص355.
[8] بحار الأنوار ج69، ص304.
[9] بحار الأنوار، ج2، ص208.
[10] آداب تعلیم و تعلّم در اسلام (منیةالمرید) شهید ثانی، ترجمه دکتر سید محمدباقر حجتی، ص66.
[11] سوره اعراف، آیه 179 : "لَهُمْ قُلُوبٌ لایفْقَهُونَ بِها"؛ ایشان را دلهایى است كه با آن، تفقّه نمیکنند و نمىفهمند.
[12] سوره فاطر، آیه 28 : همانا از میان بندگان خدا، تنها علما از او مىترسند و خشیت دارند.
نظرات کاربران