(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)
دین
(جلسه دوم)
در جلسهی قبل، ریشهی درخت دین را تسلیم و رضا معرفی کردیم و اکنون در همین راستا، به بررسی روایاتی چند میپردازیم. حضرت علی(علیهالسلام)میفرمایند:
"مَنْ لَمْ یرْضَ بِالْقَضَاءِ، دَخَلَ الْكُفْرُ دِینَهُ."1
هر كس به قضای الهی، راضی نباشد، كفر در دین او داخل میشود!
توضیح، آنکه برخی امور در نظام هستی است که خارج از حدود اختیار ماست و ما نباید در آنها دخالت کنیم و اعتراض و ایرادی داشته باشیم؛ وگرنه طبق این روایت، دینمان آلوده به کفر است! مثلاً نوع هستی ما یعنی اینکه انسان، خلق شدهایم، نه موجود دیگر؛ یا جنسیت ما، یا مختار بودنمان، و یا اینکه حیات ابدی داریم و با مرگ، نیست و نابود نمیشویم. اینها برای ما، جبری است و نمیتوانیم مثلاً بگوییم: اصلاً چرا من خلق شدم؟! یا خدا برای چه، دنیا را آفرید؟! برای چه، دین را قرار داد؟! یا ای کاش، مرد بودم! ای کاش موجودی به نام شیطان، وجود نداشت و...! سرّ این گونه امور، بر اساس حکمت الهی است و اگر کسی در اینها شکایت و دلگیری از خدا داشته باشد، مصداق روایت فوق شده است.
اما غیر از اینها، اموری هستند که خدا تقدیر کرده انسان در آنها، اختیار خود را ظهور دهد و خودش انتخاب کند؛ لذا راههای گوناگونی پیش پای انسان قرار میگیرد2. مثلاً ما در عالم شریعت، مختار هستیم و میتوانیم به احکام آن، عمل کنیم یا نکنیم؛ اگر چه انتخاب هر یک از اینها، نتایج خاص خود را به دنبال دارد. یعنی چنین نیست که ما هر راهی را انتخاب کردیم، به سعادت برسیم. قضای الهی، فقط رحمت، سعادت و مراتب بهشت است و خدا هر چه برای ما خواسته، برای رشد و کمالمان است. پس اگر ما به قضای او راضی شویم و در مقدّرات، طبق قضا پیش رویم، در مسیر سعادت قرار میگیریم؛ اما اگر خلاف مسیر قضا را انتخاب کنیم، به سوی شقاوت میرویم.
در روایت دیگر از وجود مبارک امام صادق(علیهالسلام) آمده که فرمودند:
"مَنْ رَضِی الْقَضَاءَ، أتَى عَلَیهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ مَأجُورٌ؛ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ، أتَى عَلَیهِ الْقَضَاءُ وَ أحْبَطَ اللهُ أجْرَهُ."3
هر كس به قضای الهی، راضی باشد، قضا بر او جاری میشود و او پاداش میگیرد؛ و هر كس از قضا ناراضی باشد، قضا بر او نیز جاری میشود، اما خداوند، پاداشش را حبط میکند.
این روایت هم میگوید قضای الهی، صرفنظر از رضا و سخط بنده، بر او جاری میشود. حال اگر او راضی به قضا باشد و مطابقِ آن حرکت کند، اجر دارد که همان سعادت و رسیدن به قرب الهی است. اما اگر از قضا راضی نباشد، اجری ندارد و خوبیهایش حبط میشود؛ "هباءً منثوراً"4!
همچنین از حضرت علی(علیهالسلام) روایت داریم که:
"أوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى دَاوُدَ: یا دَاوُدُ، تُرِیدُ وَ اُرِیدُ وَ لایكُونُ إلاَّ مَا اُرِیدُ؛ فَإنْ أسْلَمْتَ لِمَا اُرِیدُ، أعْطَیتُكَ مَا تُرِیدُ؛ وَ إنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا اُرِیدُ، أتْعَبْتُكَ فِیمَا تُرِیدُ، ثُمَّ لایكُونُ إلاَّ مَا اُرِیدُ."5
خدای عزّوجّل به داود، وحی فرستاد: ای داود، تو چیزی میخواهی و من هم ارادهای دارم، و جز ارادهی من، چیزی واقع نخواهد شد. پس اگر در برابر ارادهی من تسلیم شدی، آنچه را میخواهی، به تو میدهم؛ و اگر تسلیم ارادهی من نشدی، در خواستههای خودت به مشقّت میافتی و بعد هم، جز آنچه من بخواهم، واقع نخواهد شد.
اینجا خداوند، یک سنت را به حضرت داود، یادآور میشود و آن اینکه ارادهی خدا بر همهی ارادهها، غالب است و هیچ گاه خواست بنده بر خواست خدا، سبقت نمیگیرد؛ "یدُ اللهِ فَوْقَ أیدیهِمْ"6. آنجا هم که بنده با اراده و اختیارش کاری را پیش میبرد، از آن روست که خدا، این اختیار را برای او خواسته و اگر او این اذن را به بنده نمیداد، بنده نمیتوانست قدم از قدم بردارد! خداوند به حضرت داود میفرماید: حال که این سنت را دانستی، پس به آنچه من میخواهم، تسلیم شو؛ تا من خواستههای تو را کفایت کنم.
آری؛ دینداری، بسیار زیباست؛ دینداری یعنی تسلیم، یعنی رضا. دینداری، گشتن به دنبال آن چیزی است که خدا اراده کرده و ارادهاش را هم در قرآن و سیرهی قولی و فعلی اهلبیت(علیهمالسلام) به ما نشان داده است. به عنوان مثال، امام حسین(علیهالسلام) در قیام کربلا، فقط دنبال پیاده کردن ارادهی خدا بود؛ لذا وقتی افراد گوناگون خواستند با انواع دلایل، او را منصرف کنند، نپذیرفت و گفت: جدّم رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من فرمود: "یا حُسَینُ، اخْرُجْ، فَإنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أنْ یرَاكَ قَتِیلاً"7. ما هم اگر طالب درجات بالای انسانیت هستیم، باید پیرو راه ایشان باشیم و در تمام جلوات زندگی، بگردیم تا ارادهی خدا را پیدا کنیم و بدانیم که اگر تسلیم خدا شویم، او ما را کفایت میکند.
امام باقر(علیهالسلام) در روایتی میفرمایند:
"الْعَبْدُ بَینَ ثَلاثَةٍ: بَلاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ. فَعَلَیهِ فِی الْبَلاءِ مِنَ اللهِ، الصَّبْرُ فَرِیضَةً؛ وَ عَلَیهِ فِی الْقَضَاءِ مِنَ اللهِ، التَّسْلِیمُ فَرِیضَةً؛ وَ عَلَیهِ فِی النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، الشُّكْرُ فَرِیضَةً."8
بنده، بین سه چیز قرار دارد: بلا، قضا و نعمت. پس در هنگام بلا از جانب خدا بر او صبر، واجب است؛ در قضا از جانب خدا بر او تسلیم، واجب است؛ و در نعمت از جانب خدا، شکر بر او واجب است.
از رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز روایت شده است که فرمودند:
"یا عِبَادَ اللهِ، أنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَ اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ كَالطَّبِیبِ؛ فَصَلاحُ الْمَرْضَى، فِیمَا یعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یدَبِّرُهُ بِهِ، لا فِیمَا یشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یقْتَرِحُهُ. ألا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أمْرَهُ، تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِینَ."9
ای بندگان خدا، شما مانند بیمارانید و پروردگار عالمیان، به منزلهی طبیب است؛ پس مصلحت بیماران [و درمان آنان] در چیزی است كه طبیب میداند و آن را برایشان تدبیر میكند، نه در آنچه كه خود بیمار میخواهد و از پیش خود، آن را پیشنهاد میدهد! پس آگاه باشید، در برابر امر خدا تسلیم شوید، تا از رستگاران گردید.
"اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ كَالطَّبِیبِ"؛ اسم "ربّ" خداوند، طبیب جامعی است برای تمام بیماریهای روح ما؛ و عقل، ایجاب میکند که به تدبیر این طبیب، تن دهیم و تسلیم قضا و قدرش باشیم تا به قلب سلیم برسیم؛ چنانکه در بیماریهای جسمی، بی چون و چرا تسلیم طبیب میشویم تا جسممان سالم باشد. اگر ما ایمان داشته باشیم که خدا غفور، ستّار، توّاب و قادر است و در کل، تمام اسماء الهی پیوسته در کارند و از ما دستگیری میکنند تا نواقصمان را رفع نمایند، آن وقت به راحتی تسلیم چنین ربّی میشویم و خود را به او میسپاریم. اما وقتی چنین معرفتی نداریم، در هر مشکلی، به اتّکای خودمان دست و پا میزنیم و به هزار راه غلط، متمسّک میشویم تا نتیجهی دلخواهمان را بگیریم؛ اما دریغ، نمیشود!
بنابراین تسلیم، اکسیری است که سبب نجات میگردد؛ چنانکه امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"مَنْ تَمَسَّكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى، فَهُوَ نَاجٍ."10
هر كه به ریسمان محكم، چنگ زند، نجاتیافته است.
پرسیده شد: آن ریسمان محكم، چیست؟ فرمودند: تسلیم.
همچنین وقتی از آن حضرت(علیهالسلام) پرسیدند: مؤمن از کجا بداند مؤمن است؟ فرمودند: از تسلیم و رضا در آنچه به او وارد میشود، از خوشی و ناخوشی11.
یعنی نشانهی ایمان، این است که هم در سختی و فشار، امید و نشاط و سعهی صدر دارد و دلش به نور ایمان، روشن است و هم وقتی به او خوشی میرسد، شکر میکند و اهل طغیان و سرکشی نیست.
نتیجه، اینکه اگر گدای کاهل نباشیم و در میادین گوناگون - نه از روی جبر و تحمیل، بلکه با عشق، نشاط و قدرت- اهل صبر و تسلیم و رضا باشیم، طعم حقیقی دین را خواهیم چشید و طبابت ربّمان را خواهیم دید. اما بدون تسلیم و رضا، درخت دینمان ریشه ندارد و لذا شاخ و برگ و ثمرش هم، چنانکه خدا و اهلبیت(علیهمالسلام) از ما میخواهند، نیست!
پینوشت:
[1] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص103، حدیث 1814.
[2] اشاره به سوره انسان، آیه 3 : "إنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إمَّا شاكِراً وَ إمَّا كَفُوراً" ؛ همانا ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس!
[3] الخصال، ج1، ص23.
[4] سوره فرقان، آیه 23 : غبار پراکنده!
[5] التوحید شیخ صدوق، ص337.
[6] سوره فتح، آیه 10 : دست خدا، بالای دست آنهاست.
[7] اللهوف علی قتلی الطفوف، ص65 : ای حسین، خارج شو؛ که همانا خدا میخواهد تو را کشته ببیند!
[8] الخصال، ج1، ص86.
[9] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص42.
[10] الكافی، ج2، ص372.
[11] بحار الأنوار، ج2، ص205 : "قُلْتُ: بِأی شَیءٍ عَلِمَ الْمُؤْمِنُ أنَّهُ مُؤْمِنٌ؟ قَالَ: بِالتَّسْلِیمِ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا وَرَدَ عَلَیهِ مِنْ سُرُورٍ وَ سَخَطٍ".
نظرات کاربران