کفرِ بعد از ایمان

کفرِ بعد از ایمان

در ادامۀ بحث «تبیین حدیث حذیفه» (جلسۀ 25، 4 جمادی‌الثانی 1444) به تبیین موضوع «کفرِ بعد از ایمان» می‌پردازیم.

هدف از بیان بحث‌های این روزها، اطلاع از سیر تاریخ در زمان و شناخت صرف اشخاص عادل و ظالم نیست؛ بلکه هدف بررسی دو بعد شخصیت انسان است که در طول تاریخ جریان و سریان دارد.

حق‌تعالی در سیر نزول با ظهور خود تجلی کرده و این تجلی در سیر صعود با صعود انسان تا ابدیت جریان دارد. این حرکت یک حرکت مستدیر (دایره‌ای) است: "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ". این حرکت در اسفل‌السافلین شکل دیگری گرفت به نام حرکت مستقیم[1]. حرکت مستدیر نهایت ندارد و لایه‌لایه و دارای مراتب است. این مراتب، همان تجلیاتِ بی‌نهایت حق‌تعالی هستند که با ظهور خود، پیوسته شوق را در نفسی[2] که در حرکت است زیادتر می‌نمایند.

در حرکتِ مستدیر، مرکز دایره، "الله" است که مرکزِ همۀ کمالات است. از مرکز به طرف سطح دایره، همۀ زوایا (تجلیات) حجب نورانی هستند. تا اینکه به سطح دایره می‌رسد که عالم ناسوت است و عالم ناسوت تجلی حجب ظلمانی است. آدم در جنت اسماء در حجب نورانی؛ یعنی "هو الاول" و "هو الباطن" بود، وقتی هبوط کرد، در اسفل‌السافلین قرار گرفت که تجلی اسم "هو الآخَر" و "هو الظّاهر" است. پس آدم اگرچه به دنیا قدم گذاشته، ولی همچنان طلب درونی‌اش همان مرکز کمالات است.

آنچه در طول زندگی بشر بر دنیا حاکم بوده، جلوۀ اسم «ظاهر» است و آنچه در غیبت بوده، جلوۀ اسم «باطن» است. امروز مظهر اسم باطن، امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه) است که غایب است. برای پایان یافتن این غیبت، باید پردۀ اسم ظاهر کنار زده شود. پرده‌ای که بر اندیشه و خیال و عمل انسان‌ها زده شده است، باید کنار رود. وقتی این پرده در جامعۀ انسانی کنار رفت، باطن آشکار شده، ظهور محقق می‌شود.

امروز در اوج حاکمیت اسم ظاهر قرار گرفته‌ایم، که البته این اوج رو به ضعیف شدن و جهان به سوی حاکمیت اسم باطن در حرکت است. باید بتوانیم جای خود را در این حرکت پیدا کنیم که در مظهریت کدام اسم هستیم. آیا در مظهریت اسم ظاهر و جزء ظالمان و مستکبران هستیم یا مظهر اسم باطن و از مستضعفانیم؟ در این مسیر، انقلاب اسلامی ایران معیار خوبی است که می‌توانیم خود را با میزان پایبندی به آن بسنجیم.

قرآن عواملی را که در برگشتن انسان از ایمان مؤثر است بیان می‌فرماید. در ادامه، برخی از این عوامل را در آیات قرآن مورد توجه قرار می‌دهیم.

1- جدی نگرفتن باورها (ایمان، رسالت، بینات)

این عامل را در آیات 83 تا 90 سورۀ آل‌عمران بررسی می‌کنیم.

خداوند دین اسلام را این‌گونه معرفی می‌فرماید: "أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ"[3]؛ آیا آن‌ها غیر از آیین خدا می‌طلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیم‌اند، و همه به سوی او بازگردانده می‌شوند.

دین اسلام، در تکوین و تشریع تسلیم آفاق و انفس است. آفاق با شوق تسلیم‌اند، اما برخی انفس (انس و جن) در تکوین تسلیم‌اند ولی در تشریع با اکراه تسلیم هستند.

و در ادامه می‌فرماید که غیر از این دین، از کسی پذیرفته نمی‌شود: "وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ"[4]؛ و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیان‌کاران است.

و در آیۀ بعد، خطر کفرِ بعد از ایمان را به انسان گوشزد می‌فرماید: "كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ"[5]؛ چگونه خداوند جمعیّتی را هدایت می‌کند که بعد از ایمان و گواهی به حقّانیّت رسول و آمدن نشانه‌های روشن برای آن‌ها، کافر شدند؟ و خدا، جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!

چگونه کسانی که ایمان آوردند و به پیامبری رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شهادت دادند و همۀ زندگی خود را برای هجرت همراه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مکه رها کردند و حتی در جنگ با آن حضرت همراه بودند، کارشان به جایی رسید که آن همه بی‌حرمتی را نسبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) روا داشتند. تنها توجیهی که می‌توان کرد این است که اینان همۀ این کارها را براساس اسم ظاهر و غافل از اسم باطن انجام دادند.

این گروه بعد از اینکه ایمان آوردند و بعد از اینکه به حقانیت رسول گواهی دادند و بعد از اینکه آیات و براهین واضح را دیدند، کافر شدند. جزایشان این است که: "أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ. خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ"[6]؛ کیفر آن‌ها، این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگی بر آن‌هاست. همواره در این لعن (و طرد و نفرین) می‌مانند؛ مجازاتشان تخفیف نمی‌یابد؛ و به آن‌ها مهلت داده نمی‌شود.

لعنت کردن این گروه عاملی است که برائت را نسبت به صفاتی که بیان شد و در نتیجه کافر شدن بعد از ایمان در انسان تثبیت می‌کند.

کسانی که بعد از ایمان، کافر شدند دو گروه هستند، گروهی که موفق به توبه می‌شوند و توبه‌شان همراه اصلاح گذشته است و گروهی که نمی‌توانند توبه کنند و بر کفرشان افزوده می‌شود: "إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ"[7]؛ مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آن‌ها پذیرفته خواهد شد؛) زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است. کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچ‌گاه توبۀ آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می‌گیرد،) قبول نمی‌شود؛ و آن‌ها گمراهان (واقعی) اند (چرا که هم راه خدا را گم کرده‌اند، و هم راه توبه را!).

2- خودمحوری

برای شناختن عامل دوم به آیات 51 تا 59 سورۀ غافر توجه می‌کنیم.

اسم باطن همان ارادۀ حق است که محقق خواهد شد. خداوند ارادۀ خود در یاری کسانی که با اسم باطن حرکت می‌کنند را این‌گونه بیان می‌فرماید: "إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ. يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ"[8]؛ ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می‌خیزند یاری می‌دهیم! روزی که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی‌بخشد؛ و لعنت خدا برای آن‌ها، و خانه (و جایگاه) بد نیز برای آنان است.

امروز که جلوات اسم ظاهر از هرسو به ما هجوم آورده، برای اینکه مشمول یاری خدا شویم، باید در ایمان صبر پیشه کنیم، و برای اینکه از تبعات و عوارض جلوات بی‌شمار دنیا در امان باشیم، باید از آن‌ها دوری کرده، پیوسته در حال عبور از کف‌ها باشیم، نه آنکه خود را در آن‌ها رها کنیم: "فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ"[9]؛ پس (ای پیامبر!) صبر و شکیبایی پیشه کن که وعدۀ خدا حقّ است، و برای گناهت استغفار کن، و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور!

عامل ستیزه‌جویی با آیات خدا، کبر است. برای رهایی از آن باید به خدا پناه برد: "إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ"[10]؛ کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آن‌ها آمده باشد ستیزه‌جویی می‌کنند، در سینه‌هایشان فقط تکبّر (و غرور) است، و هرگز به خواستۀ خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست!

زمینه برای مظهریت انسان آماده است و این زمینه، در رجعت[11] ظهور خواهد کرد: "إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ"[12]

3- جهلِ بعد از شناخت

در آیۀ 11 سورۀ حج عامل سوم، بیان شده است.

انسان باید توجه کند که ایمان، قواعدی دارد، نمی‌شود سربه هوا بود و ایمان هم داشت. بندگی خدا آدابی دارد که باید رعایت شود: "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ"[13]؛ بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آن‌ها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می‌کنند؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آن‌ها برسد، دگرگون می‌شوند (و به کفر رومی‌آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده‌اند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است!

حالِ این گروه این گونه است که: "يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ"[14]؛ او کسی را می‌خواند که زیانش از نفعش نزدیک‌تر است؛ چه بد مولا و یاوری، و چه بد مونس و معاشری!

4- خود را صاحب نظر دانستن در مقابل حقایق

"وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ. وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ"[15]؛ و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است! و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می‌شود، مستکبرانه روی برمی‌گرداند، گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوش‌هایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده!

هر کاری که هیچ فایدۀ عقلانی ندارد، مصداق "لَهْوَ الْحَدِيثِ" است. دیدن فیلم‌های بی‌محتوا، شنیدن سخنان بیهوده و اظهار نظرهای بی‌مورد و...، همه از مصادیق آن هستند.

5- تقلید از روش‌های غلط عرفی گذشتگان

"وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ"[16]؛ و هنگامی که به آن‌ها گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید!» می‌گویند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می‌نماییم.» آیا اگر پدران آن‌ها، چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آن‌ها پیروی خواهند کرد)؟

"وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ" مَثَل (تو در دعوت) کافران، مانند کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا می‌زند؛ ولی آن‌ها چیزی جز سر و صدا نمی‌شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی‌کنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی‌فهمند!

در آیۀ قبل می‌فرماید تبعیت کنید، پس اینان ایمان آورده بودند، زیرا تبعیت کردن بعد از ایمان اتفاق می‌افتد. اما در این آیه می‌فرماید کسانی که کافر شدند، پس بعد از ایمان آوردن کافر شدند! و عامل این کفر، پیروی بی‌خردانه از گذشتگان‌شان است.

 


[1]- در حرکت مستدیر، مبدأ و منتها یکی است، ولی در حرکت مستقیم این طور نیست.

[2]- مثل نفس افلاک.

[3]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 83.

[4]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 85.

[5]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 86.

[6]- سورۀ آل‌عمران، آیات 87 و 88.

[7]- سورۀ آل‌عمران، آیات 89 و 90.

[8]- سورۀ غافر، آیات 51 و 52.

[9]- سورۀ غافر، آیۀ 55.

[10]- سورۀ غافر، آیۀ 56.

[11]- "الساعة" با "قیامة" فرق می‌کند. منظور از ساعة، رجعت است، روزی است که نتیجۀ سعی و تلاش انسان کاملاً آشکار می‌شود.

[12]- سورۀ غافر، آیۀ 59.

[13]- سورۀ حج، آیۀ 11.

[14]- سورۀ حج، آیۀ 13.

[15]- سورۀ لقمان، آیات 6 و 7.

[16]- سورۀ بقره، آیۀ 170.

 



نظرات کاربران

//