صهیونیسم، مظهر جامع باطل

صهیونیسم، مظهر جامع باطل

 

در ادامۀ بحث «تبیین حدیث حذیفه» (جلسۀ 26، 5 جمادی‌الثانی 1444) به تبیین موضوع «صهیونیسم، مظهر جامع باطل» می‌پردازیم.

پس از جمع‌بندی مباحث گذشته و بیان جایگاه فطرت در سیر خلقت، با مروری بر تاریخ اسلام، به اینجا رسیدیم که خیلی از اوقات حقیقت فطرت با اینکه در درون تمام انسان‌ها جاری و ساری است، ظهور نمی‌کند و به جای خواست اصلی الهی که عین کمال و زیبایی است، جلال و ظاهر بر جمال و باطن، حاکم می‌شود.

به بیان دیگر پس از بررسی ولایت و جنبۀ اثباتی موضوع، به حیطۀ برائت وارد شدیم تا موانع ظهور فطرت و عواملی را که موجب می‌شود عده‌ای حتی پس از ایمان، به کفر برگردند، بهتر بشناسیم و برای عاقبت خود، چاره‌ای بیندیشیم.

دیدیم بعثت پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آغازی بود برای آخرالزمان، یعنی دورۀ ظهور اوج باطل و ظلم و در عین حال، اوج حق و عدل. در غدیر، حق بود که به تمامی آشکار شد و هیچ عذر و حجابی برای کسی که بخواهد حق را ببیند، باقی نماند. اما در سقیفه، همان حق به زیر پرده رفت و باطل به تمامی روی کار آمد[1]!

از آن زمان به بعد، این دو جریان با سرعت بسیار پیش می‌روند و کار خود را پیش می‌برند. آن هم نه به صورت جدا و هرکدام در زمان خاص خود، بلکه هردو با هم مثل آب و کف؛ فقط یکی در ظهور است و دیگری در بطون.

در این روند، باطل همواره مانور داشته و خواسته خود را مسلّط و قدرتمند نشان دهد. حق نیز بارها لطمه خورده، مظلوم شده و در خفا رفته است. اما ازآنجاکه فعلاً دورۀ حاکمیت ظاهر است، در باطن از این خبرها نیست؛ بلکه در باطن، کف می‌رود که جمع و نابود شود و آب می‌رود که وسعتش همه جا را فراگیرد.

هرکس به اندازۀ جرعه‌ای به حکمت رسیده باشد و بتواند پردۀ این ظواهر را ذره‌ای کنار بزند، به روشنی خواهد دید در بطن این روند، خود باطل است که تضعیف و رسوا می‌شود. حق نیز به قدر پایداری و استقامت در مقابل امواج سهمگین باطل، قوّت و تثبیت می‌یابد و ظهورش نزدیک می‌گردد.

این رویارویی از ابتدای تاریخ، جریان داشته و در زمان هریک از انبیاء(علیهم‌السلام) مرحله‌ای از آن به وقوع پیوسته است. اما در عصر خاتم‌الانبیاء(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به اوج خود رسیده و آنچه در مقابل ظهور تامّ ولایت در این مرحله برخاسته، تفکر و فرهنگ یهودی بوده است. چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید: "لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودُ..."[2]!

واضح است که منظور از تفکر یهودی، برداشتی التقاطی بوده که قوم بنی‌اسرائیل با روحیات و باورهای خود داشته‌اند، نه شریعتی که حضرت موسی برای این قوم آورده است. آن‌ها امتی ظاهرپرست بوده و هستند که به ماده و حیات دانی اصالت می‌دهند و نگاهشان از هستی، آبادی دنیاست، آن هم به هر قیمتی و فقط برای خودشان.

چنان‌که امروز نیز با عنوان صهیونیسم، ظاهراً تمام دنیا را زیر چتر سلطۀ خود گرفته‌اند و با ثروت‌های انبوهی که با ظلم و تجاوز به دست آورده‌اند، همه جا قدرت‌نمایی می‌کنند و خود را حاکم بر همگان می‌بینند. حتی عمدۀ پیشرفت‌هایی که در دنیا می‌بینیم، زیر سایۀ همین ثروت‌های یهودی است که می‌خواهند صاحب دنیا شوند و همه را دریوزۀ خود کنند!

اما ازآنجاکه حق قطعاً ثابت و پایدار و باقی است، همیشه ظاهر، فانی در باطن خواهد شد و باطل با تمام پیشرفت‌هایی که در ظاهر کرده و می‌کند، رو به نابودی است. دنیای امروز، تنها، مانوری پرهیاهو در حاکمیت دنیوی است که در باطن نمی‌تواند هیچ عرض اندامی در مقابل حق داشته باشد.

ما نیز در این روند هستیم و زندگی می‌کنیم. حال ببینیم جزء کدام دسته‌ایم و در کدام مسیر و به کدام سو می‌رویم.

با بررسی تاریخ به خوبی معلوم می‌شود اهل سقیفه نیز فکرشان یهودی بود و با همین تفکر در مقابل ولایت ایستادند؛ تا آنجا که همان اصحابی که سال‌ها با پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، ظلم‌ها و جنایات وحشتناکی مرتکب شدند.

برخی از عوامل این کفر بعد از ایمان را براساس آیات قرآن بیان کردیم که عبارت بودند از: جدی نگرفتن باورها، خودمحوری، جهل بعد از شناخت، صاحب‌نظر بودن در برابر حق و پیروی از روش‌های غلط گذشتگان.

یکی دیگر از این موارد، آن است که حقایق را افسانه می‌پندارند و افسانه نشان می‌دهند! یعنی از بس فطرت خود را خاموش کرده‌اند و به خواسته‌های حقیقی‌شان کاذب و مصنوعی و با خوشی‌های ظاهری پاسخ داده‌اند، می‌گویند: فرهنگ اسلام در این دنیا و این زمانه، عملی و کارآمد نیست و نمی‌تواند نیازهای انسان را پاسخ گوید! همان که سال‌هاست بر سر زبان‌ها انداخته‌اند: «دین، افیون ملت‌هاست!»

امروز هم به بهانه‌های مختلف، غوغا به راه می‌اندازند و با ویترین‌های متنوع، این فرهنگ را ارائه می‌کنند که: اسلام نهایتاً باید محدود به خانه‌های مسلمانان شود و تأثیری در ادارۀ جامعه نداشته باشد؛ یعنی همان مکتب سکولاریسم و اسلامی که زمان طاغوت در ایران حاکم بود و امروز در بسیاری کشورهای اسلامی حکومت می‌کند.

البته در ایران هم از ابتدای انقلاب اسلامی، همواره کارشکنی کرده‌اند و فتنه انداخته‌اند. اما طبق سنّتی که دربارۀ حقّ و باطل گفتیم، این فتنه‌ها همیشه خاموش می‌شود و علی‌رغم هزینه‌های سنگینی که گاه به انقلاب تحمیل می‌کند، هرگز نمی‌تواند به ریشۀ آن آسیب بزند. ما نیز به شرط آگاهی از این سنّت می‌توانیم با یقین، پای انقلاب بایستیم.

روند این انقلاب که با آرمان‌های اسلام شکل گرفته و با خون پاک‌ترین انسان‌ها آبیاری شده، به خوبی نشان می‌دهد هر فتنه‌ای علیه آن اتفاق بیفتد، ثمر ندارد و برعکس، اعلام نابودی باطل و تثبیت حقّ است. چنان‌که سقیفه و اقدامات خلفا پس از آن، منجر شد به اینکه مردم به حضرت علی(علیه‌السلام) روی آوردند. البته در ظاهر همچنان حاکمیت با باطل ماند؛ اما در باطن، حاکمیت حق تثبیت شد و حتی امروز بسیاری از اهل سنّت، به ائمه(علیهم‌السلام) ارادت دارند.

آری؛ "يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ مايَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مايَشْعُرُونَ"[3]. از خواسته‌های طبیعی انسان سوءاستفاده می‌کنند، آگاهی‌های فطری را با باورهای دروغین می‌آمیزند و حقایق را تحریف می‌نمایند. اما درواقع خودشان هستند که فریب توهّمات خود را می‌خورند و ساده‌انگارانه منتظر نابودی حق می‌نشینند!

از دیگر خصوصیات و روش‌های باطل، پوشاندن حقایق است. خداوند در آیۀ 159 سورۀ بقره می‌فرماید:

"إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ."

همانا کسانی که آنچه را از دلایل روشن و هدایت نازل کردیم، پس از اینکه آن را در کتاب برای مردم تبیین نمودیم، کتمان می‌کنند، خدا از رحمت خود دورشان می‌کند و لعنت‌کنندگان بر آنان لعن می‌فرستند.

مثل صدر اسلام که برخی جوانان با شنیدن دعوت پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) حقّانیت او را در قلب خود می‌یافتند و به اسلام روی می‌آوردند؛ اما پدر و مادرهایشان که کافر بودند، آنان را از این امر بازمی‌داشتند و تحت فشار می‌گذاشتند تا ایمان نیاورند.

متأسفانه این روش، امروز هم دیده می‌شود و هستند جوانان و نوجوانانی که دلشان با نور حق، روشن می‌گردد و می‌خواهند رفتار و سبک زندگی‌شان را براساس حقیقتی که چشیده‌اند، تغییر دهند؛ اما با مخالفت خانواده‌های خود مواجه می‌شوند که می‌خواهند جلوی آنان را بگیرند و فکرشان را برگردانند. چنان‌که از پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هم روایت داریم: "وَيْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِم... الْمُؤْمِنِينَ"[4]!

نمونۀ دیگر، همین برخورد خصمانۀ غرب در مقابل انقلاب اسلامی است که با هر اتفاقی، سینه چاک می‌کنند تا مشکلات را به رخ مردم ایران بکشند و منجلابی را برایشان به تصویر بکشند که باید خود را از آن نجات دهند! حال آنکه با مرور تاریخ و وقایع معاصر، با اطمینان می‌توان گفت: حقایق برای مردم ایران تبیین شده و آنان این حق را پذیرفته‌اند. اگر هم در روش‌ها انتقاد و مخالفتی داشته و از کمبودها و خطاها ناراضی باشند، پای اصل انقلاب ایستاده‌اند.

حقیقت، این است که آن‌ها دلشان به حال مردم نسوخته و دنبال اهداف خویش‌اند. غافل از اینکه به فرمایش قرآن، مورد لعن خدا هستند و بهره‌ای از رحمت او ندارند، پس محال است به هدفشان برسند؛ مگر اینکه توبه کنند، در جهت جبران خطاهایشان گام بردارند و به جفایی که در پوشاندن حق روا داشته‌اند، اعتراف نمایند[5].

از دیگر نمودهای باطل، إعراض از حقایق به خاطر سود و زیان شخصی است. خداوند در آیۀ 57 سورۀ کهف می‌فرماید:

"وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً."

و چه کسی ظالم‌تر است از آن‌که آیات پروردگارش به او تذکر داده شد، سپس از آن‌ها روی گرداند و فراموش کرد چه پیش فرستاده است؟ همانا ما بر قلب‌هایشان پرده‌هایی گذاشتیم تا آیات را نفهمند و گوش‌هایشان را سنگین کردیم؛ ازاین‌رو اگر آنان را به سوی هدایت دعوت کنی، هرگز هدایت نمی‌شوند!

آیات ربوبی، همان نشانه‌های کمال در وادی قلب است که اگر کسی آن‌ها را به یاد آورد و بفهمد، اما به هر دلیلی از آن‌ها روی برگرداند، به خود ظلم کرده است. ظلمی بالاتر از این نیست که حق برای انسان روشن شود، اما او با ملاحظات عالم ظاهر، مثلاً چون برای نفسش سخت است یا به موقعیت، مال، مقام یا سایر شئون و دارایی‌هایش ضرر می‌رسد و باید مستضعف شود، به آن حق پشت کند و بر قلبش پرده بیندازد.

مثلاً در جمعی قرار می‌گیرد که حقّ و باطل را نمی‌شناسد و قلبش به او ندا می‌دهد که: «اینجا جای تو نیست»؛ اما او توجه نمی‌کند و با ماندن در آن جمع، بر ندای قلبش سرپوش می‌گذارد. البته شاید بعد که به خود آمد و تبعات انتخابش را دید، با پشیمانی برگردد و ناله کند؛ اما اگر دیر شده باشد، دیگر سود ندارد.

چنین کسی دچار غفلت می‌شود و یادش می‌رود که با این روی‌گردانی، در کدام مسیر حرکت می‌کند و چه برای ابدیتش می‌فرستد. او چون خودش خواستۀ حق را نیابد و به آن توجه نکند، چشم و گوشش برای دیدن و شنیدن حق، سنگین می‌شود و دیگر نمی‌تواند عمق نور را ببیند و حق را از باطل تشخیص دهد. درنتیجه هرچه هم نور، خود را به او نشان دهد، او لذت روشنایی و حرارت عشق و وجود و کمال را نخواهد چشید.

جلوۀ دیگر باطل که مانع ظهور حق می‌شود، فریفته شدن به پدیده‌های خوشایند ظاهری است. خداوند در آیات 204 تا 207 سورۀ بقره می‌فرماید:

"وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما في‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ. وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لايُحِبُّ الْفَسادَ. وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ."

از مردم هستند کسانی که گفتارشان در حیات دنیا، تو را به شگفت وامی‌دارد و خدا را بر آنچه در قلبشان است، گواه می‌گیرند؛ اما آن‌ها سرسخت‌ترین دشمنان‌اند. هنگامی که [از نزد تو] رو برمی‌گردانند، برای فساد در زمین می‌کوشند و کشاورزی و نسل انسان را نابود می‌کنند؛ درحالی‌که خدا فساد را دوست ندارد. هنگامی هم که گفته شود: «تقوای الهی در پیش گیرید»، لجاجت و تعصب، آنان را به گناه می‌کشاند؛ پس جهنم برایشان کافی است و چه بدجایگاهی است! اما برخی هم هستند که نفس خود را در طلب مرضات الهی می‌فروشند و خدا به بندگان، مهربان است.

نمونۀ این فریفتگی به ظاهر، دلبستگی و وابستگی امروزِ بسیاری از مردم به جلوات مدرنیته و پیشرفت غرب یا همان یهود و صهیونیسم است. توضیح آنکه فهمیدیم دشمنی صهیونیسم با ما سیاسی نیست، دینی است. ریشۀ تمام تنوع‌ها در ابعاد گوناگون حیات دنیوی که همه را اسیر خود کرده نیز همین دشمنی است.

آن‌ها به ما تلقین کرده‌اند که اگر پیشرفته‌ترین ابزار تکنولوژی را نداشته باشیم، کلی از برنامه‌های زندگی‌مان تعطیل می‌شود و این عقب‌ماندگی، ضرر اساسی به بودنِ ما می‌زند، نه فقط ضرر ظاهری در دنیا. از سوی دیگر، ابزار خود را طوری طراحی کرده‌اند که واقعاً اگر از آخرین مدل‌ها استفاده نکنیم، کارمان راه نمی‌افتد.

این، نقشۀ سیاه صهیونیسم است که به باور ما داده این‌ها نیاز واقعی ماست و بدون داشتنشان ناقصیم! گویی کل کمال ما حول همین پیشرفت‌های ظاهری می‌گردد و اگر جایی عقب بمانیم، باید نگران شویم. اما آن‌که بصیرت دارد، می‌داند در زندگی بسیط اصلاً نیازی به این‌ها نیست.

البته ظاهر هم در جای خود، مهم است و باید به آن رسیدگی کنیم؛ اما برای اینکه از آن بگذریم و به باطن برسیم، نه اینکه اسیر و فریفته‌اش شویم و کمبود یا نداشتن آن برایمان غیرممکن به نظر رسد.

این حقیقتی است که صهیونیسم نمی‌خواهد به آن توجه کنیم. مسئولیت علما و روشنفکران حقیقی در طول تاریخ نیز این بوده که علی‌رغم تمام سختی‌ها و استضعاف‌ها، مردم را در این‌باره آگاه کنند. ما هم اگر می‌خواهیم در تاریخ ولایت، ثابت بمانیم و عضوی از این پیکرۀ باشکوه باشیم، باید آگاه شویم و آگاه کنیم.

البته همان‌طور که در آیه آمده، اگر در مقابل این هجمه‌ها و فتنه‌ها بایستیم، بیشتر فتنه‌افکنی می‌کنند و بلا بر سرمان می‌آورند. اما اگر باز با آگاهی ایستادگی کنیم و همه چیزِ خود را به پای حق و در راه رضای او بریزیم، خدا با نظر رأفت به ما می‌نگرد و ما را در ظاهر و باطن، تحت پوشش محبت و عنایت خویش قرار می‌دهد.

آخرین مانع ظهور حق که در اینجا نام می‌بریم، غفلت از آفات شناخت است. معلوم است اگر از آفات نوری که در قلب حاصل شده، بی‌خبر باشیم، در معرض جلوات شوم باطل یا همان یهود قرار می‌گیریم و ایمانمان به خطر می‌افتد.

خلاصه آنکه در طول تاریخ، هر شخص یا گروه باطل، یک یا چند مورد از این عوامل را حربۀ خود قرار داده و براساس آن با حق، مبارزه کرده است. اما همه شکست خورده‌اند و نفاق، جنگ، تحریم و... هیچ‌کدام به تنهایی پیروز نشده‌اند. زیرا وقتی پای ولایت در میان است، هر گروهی با هر فکر و حربه‌ای بیاید، شکست می‌خورد؛ اگرچه ظاهراً اهل حق را تحت فشار و مظلومیت قرار دهد.

برای همین است که امروز در جبهۀ باطل، تمام فرقه‌ها و افکار با هم جمع شده‌اند و تمام حربه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را برای مقابله با حق به کار گرفته‌اند. امروز میدان جنگ ترکیبی و هیبریدی است و هر گروه مخالف، گوشه‌ای از فکر باطل را ارائه می‌کند تا بتوانند حمله‌ای همه‌جانبه داشته باشند.

ما هم اگر بناست در مقابل این روند بایستیم، باید تک‌بُعدی نباشیم، جامع نگاه کنیم و همۀ ابعاد ولایت را بشناسیم؛ آن هم نه فقط در لفظ و مفهوم، بلکه عینیت این فرهنگ را در وجود و زندگی خود و نیز در جامعه‌مان عملی کنیم، إن‌شاءالله.

 


[1]- اصلاً خاتمیت به همین معناست و اگر هنوز حق به تمامیتِ ظهور خود نرسیده بود، آن‌قدر پیامبران دیگری می‌آمدند تا ادیان در سیر تکاملی خود به اوج و تمامیت برسند؛ آن‌گاه پیامبر خاتم می‌آمد.

[2]- سورۀ مائده، آیۀ 82 : هرآینه دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان را یهود می‌یابی!

[3]- سورۀ بقره، آیۀ 9 : می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ اما فقط خودشان فریب می‌خورند و نمی‌فهمند!

[4]- جامع الأخبار، ص106.

[5]- سورۀ بقره، آیۀ 160 : "إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيمُ".

 



نظرات کاربران

//