نفس و مزاج

نفس و مزاج

خلاصۀ جلسۀ 13«تبیین عالم ذرّ» 17 رمضان 1440

به اینجا رسیدیم که چرا نفس با آن‌همه عظمت و کرامت دچار غفلت می‌شود و در مسیر فجور می‌افتد. گفتیم ازآنجاکه نفس ترکیب عنصری دارد، اگر از مزاج آن مراقبت نکنیم، ممکن است تعادلش به هم بخورد و از مسیر کمالش منحرف شود. یعنی اگرچه اقتضای ذاتی‌اش رو به کمال است، می‌شود تحت فشار بدن که ابزارش است، قرار گیرد و خلاف کمالش برود.

البته نفس به هر حال سیر خود را می‌کند و تکویناً بالا می‌رود؛ اما اگر این را نفهمیم، مدام به آن فشار می‌آوریم. مثل اینکه ذاتی سنگ، سقوط و حرکت رو به پایین است؛ اما کودکی که این را نمی‌داند، مدام آن را به سمت بالا پرتاب می‌کند. سنگ هم به زور، خلاف اقتضایش کمی بالا می‌رود؛ اما هربار دوباره به سمت پایین برمی‌گردد.

مقتضی نفس این است که وقتی از قالب تن در دنیا کنده شد، بال و پر درآورد، چشم و گوش باطنش باز شود و در عوالم بالا پرواز کند. بالأخره هم بالا می‌رود. اما اگر ما مانعش شویم و مدام آن را به سمت پایین بکشیم، با غل و زنجیر می‌رود و در گردنه‌های برزخ و قیامت گیر می‌کند؛ تا جایی که حتی ممکن است از اصل خود منسلخ شود. آن‌وقت دیگر نمی‌تواند از نعمت‌های عالی عالم بالا بهره ببرد.

پس اگرچه نفس از عالم ذر است، از طریق عناصر و همین دنیا باید مسیر کمال خود را طی کند. فیض نفس پیوسته هست. اما باید از این مجرا ظهور پیدا کند و اگر مزاج سالم نباشد و عناصر را درست استفاده نکند، نمی‌تواند.

در حفظ تعادل نفس برای حرکت رو به کمال، اولین مسئله، مراقبت در تغذیه است که مزاج از آن تشکیل می‌شود؛ چه هنگامی که نطفه در صُلب پدر یا رحِم مادر است، چه در دوران شیرخواری و چه پس از آن در تغذیه. تغذیه اگر از مال حلال و نیز مواد غذایی سالم، متعادل و لطیف برای بدن نباشد، هرچند به نفس لطمه نمی‌زند، در خلاف جهت حرکتش به آن فشار وارد می‌کند و حالاتش را در ارتباط با بدن و مزاج تغییر می‌دهد.

به بیان امام خمینی(قدّس‌سرّه) کسی که نطفه‌اش در اصلاب و ارحام پاک و با لقمۀ حلال و لطیف پرورش یافته و پس از تولد نیز پدر و مادرش او را با شیر پاک و غذای حلال و مناسب نفس تغذیه کرده و طبق احکام و آداب الهی بزرگ نموده باشند، درونش باصفا و نورانی و مستعدّ درک فیوضات غیبی و حقایق معرفتی است و راحت تربیت می‌پذیرد.[1]

برعکس اگر هریک از این مراحل درست پیش نرفته باشد، برایش زحمت می‌شود. به عنوان مثال وقتی مادر خوراک غلیظ بخورد، مزاجش لطمه می‌بیند و نمی‌تواند نورانیت جسم را ظهور دهد. درنتیجه خواه‌ناخواه اخلاقش خراب می‌شود و وقتی با این خُلق خراب به فرزندش شیر می‌دهد، مزاج او نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

مزاج انسان به طور طبیعی به آنچه برایش مناسب است، میل دارد و آنچه برایش مناسب نیست، به مذاقش خوش نمی‌آید. اما گاهی آن‌قدر با جذّابیت‌های دنیا ترغیب و تلقین می‌شود و نیاز کاذب پیدا می‌کند که به مواد نامناسب میل پیدا می‌کند و مواد سالم و مناسب را پس می‌زند. به این ترتیب، تعادلش به هم می‌خورد.

قانون دنیا این است و هم افراط، هم تفریط، تعادل مزاج را به هم می‌زند و خُلق نوری الهی را به خُلق ظلمانی شهوی، غضبی و وهمی تبدیل می‌کند[2]. اما خدا که این را می‌دانسته، انبیاء را فرستاده تا به فرمودۀ قرآن، مردم را از ظلمات به سوی نور خارج کند[3]. انبیاء نیز شریعت آورده‌اند که جامع فقه و احکام، اخلاق و آداب، و عرفان و حقایق است.

اما خیلی از ما باز به دلیل همان عدم تعادل، فقط ظاهر شریعت را می‌گیریم و آداب و اسرار را رعایت نمی‌کنیم. بعد مثلاً می‌گوییم: «منِ نمازخوان چرا این‌گونه‌ام و نمی‌توانم قرآن را درک کنم؟!» غافل از اینکه وقتی مزاج نفس را اصلاح نکرده باشیم، تأثیر نماز را هم نمی‌توانیم بگیریم.

شریعت با تمام مراتبش آمده و برای تمام جزئیات سبک زندگی ما چارچوب گذاشته تا بفهمیم: «ما ز بالاییم و بالا می‌رویم». اگر این چارچوب را رعایت نکنیم، نفسمان فشار می‌کشد که رو به پایین برود و چون پایینی نیست، عصبی‌مزاج می‌شود. فرقی هم ندارد چه کسی باشیم؛ یک فرد عادی یا حتی پیامبرخدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله).

شریعت برای همه است. اگر بتوانیم با پای‌بندی به شریعت از انفعال درآییم و به بُعد فعلیت‌یافتۀ خود برسیم، دیگر دچار افراط و تفریط نمی‌شویم که به نفسمان فشار آید؛ بلکه هر فشاری از بیرون برسد، جاخالی می‌دهیم و به ما نمی‌خورد. حتی اگر از چیزی ناراحت و عصبانی شویم، غیرت‌الله است، نه غضب شخصی؛ و خلاصه چون مزاجمان متعادل است، نفسمان مسیر کمالش را به خوبی طی می‌کند.

شاید بگوییم: «خب تقصیر ما چیست؟ پدر و مادرمان ما را این‌طور تغذیه کردند که مزاجمان به هم ریخت!» درست است؛ آن‌ها کردند. اما ما چرا پذیرفتیم؟ شاید زمانی تحت اختیار ما نبود. اما وقتی دیگر دست خودمان بود، چرا باز همان‌طور ادامه دادیم؟ ما که در خیلی موارد دیگر، وقتی میلمان نبوده و خودمان نخواسته‌ایم، در مقابل پدر و مادر، حتی در مقابل جامعه ایستاده‌ایم و کار خود را کرده‌ایم. اینجا هم می‌توانیم نپذیریم و شرایط را تغییر دهیم.

پس این توجیهات، قابل قبول نیست، حتی برای خودمان! وقتی هنوز نفسمان از بیرون منفعل می‌شود و فشار می‌کشد، تقصیر دیگران نیست؛ بلکه به دلیل پیروی از هوی و اختیار سوئی است که خودمان علیه خودمان می‌کنیم. ریشه‌اش نیز عدم شناخت خود است که نمی‌بینیم نحوۀ بودن ما حرکت رو به بالاست؛ برعکس چون ولیدۀ طبیعتیم، خود را پایینی می‌پنداریم. مثل اینکه بگوییم سنگ چون از بالا به پایین می‌افتد، بالایی است و باید بالا بماند!

به هر حال، بحث این است که با هر خطا و گناه، فکر نکنیم بی‌ایمان شده‌ایم. ایمان چیزی نیست که از ما گرفته شود؛ فقط در پردۀ خرابی مزاج و فشارهای بیرونی می‌رود. اما مسئله اینجاست که می‌توانیم در برابر این فشارها بایستیم و ایمان را ظهور دهیم. از سنگ، کمتر نیستیم که هرچه به سمت بالا به آن فشار آورند، باز به پایین سقوط می‌کند!

البته بعضی چیزها جبر آخرالزمان است و گریزی از آن نیست. مثلاً امروز هوای پاکیزه یا آب سالم و حتی مواد غذایی طبیعی به سختی یافت می‌شود. بعید نیست خدا خیلی از کاستی‌ها و نواقص ما را به همین دلیل نادیده بگیرد؛ چون می‌بیند اصل ایمان در درونمان هست و این‌ها عوارضی است که به جبر شرایط بر ما تحمیل شده. با این حال اگر باز برای تغییر این شرایط سعی کنیم و در رهایی خود بکوشیم، بیشتر و سریع‌تر از این‌ها می‌گذرد.

امام خمینی(قدّس‌سرّه) می‌فرماید: «اگر گاهى انبياء و مرسلين(علیهم‌السلام) آثار و خواص مطعومات را بيان فرموده‌اند، نظرشان نظر طبّى نبوده؛ چنان‌كه اطبّا وقتی نظر به آثار و خواص اغذيه می‌كنند و آثار آن‌ها را بيان می‌نمايند، مرادشان بيان تأثير و خاصيت آن‌ها در فربهى بدن، تقويت كبد يا زيادى خون است. بلكه اين‌گونه آثار از نظر انبياء كنار بوده و نظر ايشان به همان جهت مواد اغذيه است كه موجب صفاى روحى و توجه به كمال و قبول فيض و كمالات می‌باشد.»[4]

به طور کلی آداب و آثاری که در دین در باب تغذیه آمده، همه برای صفای مزاج است تا نفس بتواند کمال و جمال و اسماء الهی را ظهور دهد. بیان این امور نیز از پزشکان برنمی‌آید و فقط کار انبیاء و اولیاء خداست که می‌خواهند انسان‌ها را به عالم وجودشان یعنی نور مطلق حق‌تعالی سوق دهند.

همۀ احکام دین همین است. به عنوان مثال «شهوت براى بشر، ذاتى و لابُدّ مِنه است و لذا بشر بايد شهوت خود را إعمال کند. ولى شهوت در وجود انسان، به طور اطلاق است و در آن نخوابيده كه چگونه اسكاتش كند. شهوت به نحو اطلاق، تقاضا دارد كه شهوت‏رانى نمايد؛ ولى دعوت انبيا به تزويج و نكاح، درحقيقت شهوت را قانونى كردن و تحديد شهوت مطلق است.»[5]

ما به حقیقت مطلق، وصلیم و هرچه اینجا داریم، رتبۀ نازل آنجاست؛ اما نفس، اینجایی نیست و فقط از اینجا می‌گیرد تا به آنجا برسد. با این حال، خیلی از ما با روش‌های غلط ارضای نیاز، آن را به زور اینجا می‌نشانیم. مثلاً عشق و محبت، ذاتی نفس است و به طور مطلق در ماست؛ اما دنیا ظرفیت مطلق را ندارد و اگر مزاج خراب شود، محبت در مسیر شهوت غلط می‌افتد. روان‌شناسان روز می‌گویند: «خوش باش»؛ چون نظر به همین دنیا و تن دارند. اما انبیاء برای آن، احکام حلال و حرام می‌آورند تا این امر ذاتی بتواند با ما به ابدیت منتقل شود و کمال و زیبایی نفس ظهور پیدا کند.

درواقع انبیاء الهی برای نیازهای ما حد و چارچوب می‌گذارند تا بتوانیم به عالم بالا برویم. اصلاً می‌توان گفت همۀ احکام دین، برای ارتقاء وجود ماست. بدون این احکام و حدود، مزاج‌ها و درنتیجه خُلق و خوها خراب می‌شود، لشکر جهل به جای لشکر عقل می‌نشیند و درنهایت هم درون فرد، هم زندگی خانوادگی و هم جامعه، میدان جنگ و جدال می‌شود؛ طوری که همه، حسرت آرامشِ نداشته را می‌خورند!

امام راحل(قدّس‌سرّه) می‌فرماید: «كمال انسانى كه ذات وجود انسان به طورى صفا داشته باشد كه از كدورات عارى شود، با دو اصل حكمت و حرّيت متحقق مى‏شود. حكمت، همان علمِ رساندن به نظام وجود است، نه به ماهيات و مفاهيم و حدود؛ بلكه مطالعۀ نظام وجودات عالم، حكمت است. و حرّيت ذاتى يعنى انسان از عبوديت شهوت و حرص بتواند خود را خلاص کند.»[6]

این دو، شرط رهایی هستند. اگر بتوانیم با معرفت از اسارت تن و هوی آزاد شویم، کار تمام است. نفس، زیباست و به طور ذاتی، عشق به کمال و تنفر از نقص دارد. وقتی رهایش بگذاریم، خودش با علائم گوناگون نظیر زخم، تاری دید، خستگی و... نقص‌های مزاجی را به ما نشان می‌دهد و می‌گوید که برای حفظ اعتدال چه کنیم، چه نکنیم، چه بخوریم، چه نخوریم و... . فقط باید بتوانیم دلیلش را بفهمیم و آن را اصلاح کنیم.

آری؛ نفس انسان عاشق کمال است و همواره دنبال بهترین‌ها می‌رود؛ چون بی‌نهایت عشق دارد. از سوی دیگر از نقص متنفر است و از هرچه بدش بیاید، به دلیل همین فرار از نقص است. منتها گاهی کمال را عوضی می‌گیرد و در وادی محدود، آن را جستجو می‌کند. انبیاء و اولیاء خدا هم آمده‌اند تا او در شناخت کمال اشتباه نکند.

ما شیعه‌ایم. ندیده و نیاموخته، خدا و اولیائش را دوست داریم و کمال را در بی‌کرانیِ آنان می‌بینیم. چرا این عشق را محدود کرده‌ایم و به حرفی و بویی قانع شده‌ایم؟! گمان می‌کنیم عاشق اوییم؛ اما دوست داشتن او بدون شناخت خود، عشق و محبت نیست! عاشق خود باشیم؛ او ظهور می‌کند.

وجود ما بی‌حدّ است. خود را دوست داشته باشیم؛ چون دوست‌داشتنی و زیباییم. وقتی خود را دوست نداریم، نماز و روزه‌مان هم نمی‌تواند عاشقانه باشد؛ اگرچه ادعا کنیم خدا را دوست داریم! معلوم است نماز برایمان "لَكَبيرَة"[7] می‌شود، روزه را تکلیفی سنگین می‌بینیم و انفاق آن‌قدر برایمان سخت است که انگار می‌خواهیم کوه بکَنیم!

البته دوست نداشتن خود هم توهمی بیش نیست! ما همه، خود را دوست داریم و نمی‌توانیم از حبّ ذات فرار کنیم. همین که با هیچ‌چیز سیر نمی‌شویم، حبّ ذات است. شعاع خورشید نمی‌تواند نور و حرارت نداشته باشد؛ ما نمی‌توانیم زیبا نباشیم، چون ظهور زیبای مطلقیم. نمی‌توانیم او را دوست داشته باشیم و خود را نه؛ چون وصلیم به حقّ و اسماء الهی. اما خود را متوهّمانه به این‌سو چسبانده‌ایم؛ برای همین گاهی از خودمان بدمان می‌آید!

خلاصه، هرکس خدا را دوست دارد، محال است خود را دوست نداشته باشد؛ چون دوست داشتن خدا مساوی است با زیبا دیدن خود. درنتیجه نمی‌تواند به ضرر خود کار کند. پس ما عاشق خود هستیم؛ اما آن‌قدر خود را ضعیف کرده‌ایم که این عشق دارد خسته‌مان می‌کند و نمی‌توانیم ظهورش دهیم؛ "اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ"[8]!

قرآن، خیلی زنده، همۀ ابعاد وجود ما را به خودمان نشان می‌دهد. خود را در حقیقت آیات پیدا کنیم و هم وجود زیبایمان را بشناسیم، هم آفاتی را که ممکن است آن را به خطر بیندازد؛ تا بتوانیم در مسیر کمالی که برای آن ساخته شده‌ایم، حرکت کنیم؛ إن‌شاءالله.

 


[1]- تقريرات فلسفه، ج3، صص334-335 ؛ نقل به مضمون.

[2]- از اینجا ضرورت بحث اخلاق و شناخت فضایل و رذایل روشن می‌شود.

[3]- اشاره به آیات 15 و 16 سورۀ مائده.

[4]- تقريرات فلسفه، ج3، ص335.

[5]- تقريرات فلسفه، ج3، ص336.

[6]- تقريرات فلسفه، ج3، ص338.

[7]- اشاره به آیۀ 45، سورۀ بقره : "وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ"؛ و از صبر و نماز، یاری جویید و همانا آن جز برای خاشعان، بزرگ و گران است.

[8]- اشاره به آیۀ 38، سورۀ توبه : در زمین، سنگینی می‌کنید!

 



نظرات کاربران

//