نقش علل اعدادی در سعادت و شقاوت انسانی

نقش علل اعدادی در سعادت و شقاوت انسانی

 در ادامه بحث «تبعیت احسن» (جلسه دهم 23 فروردین 1392)  به بررسی موضوع «نقش علل اعدادی در سعادت و شقاوت انسانی»می پردازیم

 شاید برای همه‌ی ما پیش آمده باشد که برای خوب نبودن خود، بهانه‌هایی بتراشیم، از این قبیل که: «پدر و مادرم مرا درست تربیت نکردند، در محیط مناسبی نبودم، زمینه برایم فراهم نبود و...»؛ و خوب بودن دیگران را این طور توجیه می‌کنیم که: «اگر من هم پدر و مادری مثل او داشتم، همین طور می‌شدم؛ یا: با محیط و امکاناتی که او داشت، جای تعجب نیست؛ و یا: اگر همسر من مثل حضرت علی(علیه‌السلام) بود، من هم مثل حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌شدم و...»!

اما از دیدگاه قرآن، این توجیهات، مقبول نیست و فردای قیامت نمی‌تواند عذر ما برای کج‌روی‌ها و گناهان باشد. خداوند در آیات 172 و 173 سوره ی مبارکه‌ی اعراف می‌فرماید:

"وَ إِذْ أخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أشْهَدَهُمْ عَلی‏ أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلٰی شَهِدْنا أنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ. أوْ تَقُولُوا إِنَّما أشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ أ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ."[1]

در عالم الست که همه‌ی انسان‌ها با وجهه‌ی جان و وجودشان با خدا روبه‌رو بودند، ربوبیت خداوند در تجلی توحید، نبوت، ولایت و معاد بر آنان عرضه شد و همه پذیرفتند؛ و این بدان معناست که جوهره‌ی وجود تمام انسان‌ها، قابلیت دارد آیینه‌ی تمام‌نمای اسماء خدا باشد و جمال و جلال الهی را با هم بپذیرد. علت این اقرار گرفتن هم، آن بود که خداوند بر بندگان، اتمام حجت کند تا دیگر روز قیامت، کسی نگوید: ما از این، غافل بودیم که برای چه خلق شده‌ایم و باید به کجا برسیم؛ و یا نگوید: پدران ما مشرک بودند و ما هم چون فرزندان آن‌ها بودیم، مشرک شدیم؛ پس نباید به خاطر شرک پدرانمان، عذاب شویم!

به هر حال، نفسِ "بَلٰی"گو، در نطفه به قالب ماده آمد و در صلب پدر و رحم مادر قرار گرفت، تا مسیر ظهور این قابلیت را، به اختیار و انتخاب خود طی کند. اما باید بداند چون جوهر وجودی هر انسانی، قابلیت ظهور اسماء خدا را دارد، شرایط محیطی، تربیت پدر و مادر و...، توجیهی برای نرسیدن به کمال و سعادت نیست. چون جایگاه اختیار و انتخاب و جوهر درونی انسان، بالاتر از این علل إعدادی است. از سوی دیگر هم، چنانچه کسی به اختیار خود، راه باطل را انتخاب کند، حتی اگر علل إعدادی در جهت سعادت او فراهم باشد، در نهایت به همان راهی خواهد رفت که خودش انتخاب کرده است.

بر این اساس در قرآن کریم، نمونه‌هایی معرفی شده‌اند که هر چند شرایط محیطیِ بدی داشتند، در نهایت به سعادت رسیدند؛ و نیز افرادی که به راه شقاوت رفتند، با اینکه شرایط اطرافشان برای رساندن آن‌ها به سعادت، مهیّا بود. ما در اینجا، برخی از این نمونه‌ها را به اجمال، بررسی می‌کنیم.

اولین آن‌ها، بلعم باعور است که خداوند از او، به عنوان کسی یاد می‌کند که آیات الهی در نزدش به ودیعت گذاشته شده بود؛ اما او با این آیات، چه کرد؟

"وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأ الَّذی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ."[2]

و بخوان بر آنان، خبر کسی را که آیات خود را به او دادیم؛ پس از آن آیات، بیرون رفت و شیطان، دنبال او را گرفت؛ پس، از گمراهان شد.

انسلاخ یعنی پوست را از گوشت، جدا کردن. پوست به خودی خود، خاصیتی ندارد و فقط قشر پوشاننده‌ای است برای محافظت از قسمت‌های مفید. پس انسلاخ از آیات، یعنی جدایی از آن‌ها و تهی شدن از وجود، قلب، فطرت، اسماء و نفخه‌ی روح الهی، به نحوی که جز ماهیت و پوسته‌ای بی‌مصرف، از انسان نمانَد!

بلعم، از یاران حضرت موسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) بود و کرامات داشت؛ اما برای نفسش! او لباس باطن را بیرون آورد و در لباس ظاهر، خداپرستی کرد. و نتیجه‌ی عبادت بدون عشق و معرفت و ولایت، همین می‌شود. چون وقتی از باطن جدا شد، آنچه می‌ماند، ابزار و آلتِ دست شیطان است. به همین دلیل در این آیه می‌فرماید که شیطان از او تبعیت کرد و دنبال کارش را گرفت، نه اینکه او دنبال شیطان برود!

خداوند در آیه‌ی بعد می‌فرماید:

"وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أخْلَدَ إِلَی الْأرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أوْ تَتْرُكْهُ یلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ."[3]

آیات الهی، برای این است که به سوی الله، رهنمون شود و انسانِ زمینی را آسمانی کند. اما خدا به زور، کسی را بالا نمی‌برد؛ چون سنّت او، اختیار دادن به انسان است و رفعت جبری برای انسان، ارزشمند نیست.

خداوند، علت عدم رفعت بلعم را، اخلاد در زمین می‌داند. یعنی خدا می‌خواست او را بالا ببرد و آسمانی کند؛ ولی خودش زمین را انتخاب کرد. منظور از زمین هم، کوه و دشت و طبیعت و حیوانات نیستند؛ بلکه منظور، هوٰی و هوس، امیال حیوانی، شهوت و غضب، و خودی‌هاست و اخلاد در زمین، در یک کلام یعنی: تبعیت از آنچه "دلم می‌خواهد"!

مثال چنین فردی، مانند سگی است که در هر حال، عوعو می‌کند! بعنی اگر شرّی به او رسد، جزع و فرع می‌کند و از خدا طلب‌کار است؛ اگر هم خیری به او رسد و خدا نعمتی به او بخشد، راه بخل و منع احسان، در پیش می‌گیرد[4] و وقتی خود را غنی دید، طغیان می‌کند[5]! در حالی که خدا از انسان می‌خواهد هم اعطای نعمت و هم سلب آن را، مسیری برای امتحان خود بداند و در هر دو میدان، به دنبال وظیفه‌ی الهی و انتخاب احسن باشد؛ و وجودش را آن قدر وسیع کند که نه با اقبال دنیا، سرخوش شود و نه با ادبار آن، افسرده و اندوهگین گردد[6].

نقطه‌ی مقابل بلعم باعور در قرآن، ساحران دربار فرعون هستند که در رقابت سحر خود با معجزه‌ی حضرت موسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) به حقّانیت موسی ایمان آوردند و تسلیم امر خدا شدند. آنان کسانی بودند که به اندیشه‌ی فرعونی درآمده بودند و او را خدا می‌دانستند. بعد هم به طمع پاداش فرعون، قدم در راه رقابت با موسی گذاشتند و از فرعون، قول گرفتند که در صورت پیروزی، آنان را از مقرّبین درگاه خود کند! پس علل إعدادی برای ساحران، در این جهت بود که دنیا را انتخاب کنند و اخلاد در زمین داشته باشند؛ اما آنان چون حقیقت را دریافتند، به همه‌ی این علل إعدادی، پشت پا زدند و بر خلاف آن‌ها، به سجده افتادند و گفتند:

"آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ. رَبِّ مُوسی‏ وَ هارُونَ."[7]

ساحران، حقیقتاً در وجود خود، انقلاب کرده بودند؛ یعنی تغییر ماهیت و رفتن به راه توحید. لذا حتی وقتی با تهدید فرعون مواجه شدند که به آنان گفت: دست‌ها و پاهایتان را خلافِ هم می‌برم و شما را به صلیب می‌کشم، باز هم سست نشدند. چون آسیب بدن مادی، به روح کسی که ثمره‌ی انسانیت خود را گرفته است، آسیبی نمی‌رساند.

غیر از این دو مورد نیز، خداوند در سوره‌ی تحریم، دو زن را به عنوان الگو و اسوه‌ی ایمان، نه تنها برای زنان، بلکه برای هر زن و مرد مؤمن، معرفی می‌کند؛ چون در جوهره‌ی وجودی، جنسیت راه ندارد.

یکی از این زنان، حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) است که علل إعدادی وراثت، محیط و معاشر، او را در پیمودن مسیر هدایت، یاری کردند[8]. اما زن دوم یعنی آسیه همسر فرعون، مانند ساحران دربار فرعون، نه تربیت موحّدانه‌ای داشت و نه در محیط خداپرستی و توحید، پرورش یافته بود و زندگی می‌کرد. اما با این حال، راه سعادت را در پیش گرفت و استواری او در مسیر ایمان، به اندازه‌ای بود که وقتی فرعون، او را به چهارمیخ کشید و سنگ روی سینه‌اش انداخت، باز هم سست نشد و زیر شکنجه، از خداوند، خانه‌ای نزد او در بهشت، طلب کرد[9].

از سوی دیگر هم همین سوره، دو زن را ضرب‌المثل کفر معرفی می‌کند که همسران دو تن از پیامبران الهی بودند: همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط(علی‌نبیّناوآله‌وعلیهماالسلام). یعنی هر دو، علل إعدادی و شرایط خوبی برای سعادت داشتند؛ چون تحت نفوذِ دو پیامبر صالح بودند، منبع نور به آن‌ها خیلی نزدیک بود و می‌توانستند به راحتی ظلمت وجودشان را با نور نبوت بردارند؛ ولی عملاً به راه کفر رفتند.

این‌ها نشان می‌دهد که مسیر هدایت، برای همه در هر مکان و زمان باز است و قدم گذاشتن در آن، به اختیار خود افراد بستگی دارد. پس بیایید به دنبال گوهر وجود در درون خود بگردیم و همچون مریم و آسیه، حجاب‌های ظلمانی و نورانی را کنار بزنیم؛ تا بدین وسیله، قدمی در راه زمینه‌سازی برای فرج مولای خود برداشته باشیم، إن‌شاءالله.

 

 


[1]- و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذرّیه‌ی آنان را برگرفت و آن‌ها را برخودشان گواه ساخت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، ما شهادت می‌دهیم. تا [مبادا] روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم! یا بگویید: پدرانمان پیش از ما، مشرك بودند؛ ما هم فرزندانی بعد از آن‌ها بودیم؛ پس آیا ما را به آنچه باطل‏گرایان انجام دادند، هلاک می‏كنی؟!

[2]- سوره اعراف، آیه 175.

[3]- سوره اعراف، آیه 176 : و اگر می‌خواستیم، هر آینه او را با آن آیات، بالا می‌بردیم؛ [اما اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كردیم] و او به زمین گرایید و از هوای نفسش پیروی كرد! مثَل او، همچون سگ [هار] است كه چه به او حمله كنی و چه او را به حال خود واگذاری، دهانش را باز می‌کند و زبانش را بیرون می‏آورد؛ [و هرگز از دنیاپرستی سیراب نمی‏شود]. این، مثَل گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند!

[4]- سوره معارج، آیات 20 و 21 : "إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً".

[5]- سوره علق، آیات 6 و 7 : "كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغٰی‏. أنْ رَآهُ اسْتَغْنٰی".

[6]- سوره حدید، آیه 23 : "لِكَیلا تَأسَوْا عَلی‏ ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"؛ تا نه بر آنچه از دستتان رفت، افسوس بخورید و نه به آنچه به دستتان رسید، شاد و سرخوش گردید.

[7]- سوره اعراف، آیات 121 و 122 : به پروردگار جهانیان، ایمان آوردیم؛ پروردگار موسی و هارون.

[8]- سوره تحریم، آیه 12 : "وَ مَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی‏ أحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتینَ"؛ و مریم دختر عمران، كه دامان خود را پاك نگه داشت؛ پس ما از روح خود در او دمیدیم و او كلمات و كتاب‌های پروردگارش را تصدیق كرد و از مطیعان خدا بود.

[9]- سوره تحریم، آیه 11 : "وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَكَ بَیتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ"؛ و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثَل زده است، در آن هنگام كه گفت: پروردگارا، نزد خودت خانه‏ای در بهشت برایم بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران، رهایی بخش.

 



نظرات کاربران

//