یاران فدایی

یاران فدایی

 

در شب قدر اول (شب 19 رمضان 1445) به تبیین موضوع «یاران فدایی» می‌پردازیم.

امشب شب قدر است و همۀ ذرّات هستی در زمین‌اند؛ از روحی که از آن در ما دمیده شده است تا ملائکه‌ای که بر ما سجده کرده‌اند. همه شاهدند بر عمق وجود ما. پس به زبان صدق بگوییم:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَمْسَيْتُ‏ لَكَ‏ عَبْداً دَاخِراً لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لَا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءاً، أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي وَ أَعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي

خدایا، من بندۀ ناخلف و بی‌همه‌چیز توام؛ اعتراف می‌کنم که هیچ قدرتی بر سود و زیان خود ندارم و نمی‌توانم توجّهم را از ماده و دنیا برگردانم؛ گواهی می‌دهم به ناتوانی و بیچارگی خود. امشب خودت کاری کن و مرا برگردان. چگونه؟

«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَيَّ مَا آتَيْتَنِي

راهی جز توسّل و نزدیک شدن به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ندارد. مرا به آن‌ها نزدیک و توجّهشان را به من جلب کن، تا مرا ببینند و بشناسند. من آمده‌ام بگویم که می‌خواهم آن‌ها را بخواهم؛ پس به وعده‌ای که در این شب داده‌ای، اجابتم کن.

«فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الْفَقِيرُ الْمَهِينُ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي نَاسِياً لِذِكْرِكَ فِيمَا أَوْلَيْتَنِي وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِكَ فِيمَا أَعْطَيْتَنِي وَ لَا آيِساً مِنْ إِجَابَتِكَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّي فِي سَرَّاءَ كُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِيَةٍ أَوْ بَلَاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ[1]

من بندۀ ضعیف و فقیر و ناتوان توام. مگذار در سختی و راحتی، و بلا و نعمت، خود را گم کنم و این عجز و ضعف را از یاد ببرم؛ مبادا تو را فراموش کنم و خود را توانمند ببینم. با من باش تا در هر شرایطی حضور امام را درک کنم؛ تا خودم خیر و صلاحم را تشخیص ندهم و خودم برای خودم تصمیم نگیرم؛ که هیچ ترسی، از این دنیای بی‌امام که خودم سرپرست امورم شده باشم، بالاتر نیست!

صدق در این اعتراف یعنی: من دیگر نمی‌توانم و کار را به تو می‌سپرم که می‌توانی؛ پس هرچه تو برایم پیش آوری، تسلیم هستم و جز آنچه تو برایم بخواهی، نمی‌خواهم.

با این مقدمه به بحث اصلی این شب‌ها وارد می‌شویم و در امتداد موضوع روزها یعنی «ارتباط تاریخ هویت انسانی با انقلاب اسلامی» به موضوعی می‌پردازیم که این دو را به هم پیوند می‌دهد: 313 تن یاران حضرت حجت(عجّل‌الله‌فرجه).

می‌خواهیم ویژگی‌های این افراد را بشناسیم تا هم بتوانیم خود را درست بسنجیم و هم در فتنه‌های آخرالزّمان سردرگم نشویم؛ وگرنه تا آن‌ها و اوصافشان را نشناسیم، هر کاری به زعم خود برای یاری امام کنیم، جز توهّم و تخیّل نیست. باید بدانیم چرا پس از این‌همه قرن هنوز این عده آماده نشده‌اند.

از مجموع آنچه در روایات آمده، چنین برمی‌آید که 313 یار امام از مناطق، ملّیت‌ها و اقوام گوناگون هستند. اما بیشترشان ایرانی و جوان‌اند. پنجاه زن نیز در بین آن‌ها وجود دارد. امام هم تا حلقۀ یارانش کامل نشود، قیام نمی‌کند.

از امام صادق(علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود:

«كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ وَ هُمْ حُكَّامُ‏ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِهِ[2]

گویی می‌بینم که قائم بر منبر کوفه است و یارانش به تعداد اهل بدر، گرد او هستند؛ 313 تن که پرچم‌داران و حاکمان خدا بر خلقش در زمین‌اند.

این 313 تن فرماندهان سپاه حضرت حجت‌اند که قرار است احکام خدا را در زمین اجرا کنند. اما کسی که در اجرای حکم خدا برای خود و زندگی‌اش چرتکه دارد، چگونه می‌تواند حکم خدا را برای مردم اجرا کند؟ کسی که برای خودش زندگی فردی دارد، چگونه می‌تواند زندگی خود را برای مردم بگذارد و تشکیلات امام را اداره کند؟

کسی که برای خودش زندگی می‌کند، خیرات را هم به خاطر خودش انجام می‌دهد؛ مثلاً دوست دارد، محبت می‌کند و مهمانی می‌دهد؛ دلش می‌خواهد، زیارت می‌رود و مستحبّات به جا می‌آورد و... . اما اگر زندگی برای دین و خدا باشد، ممکن است لازم باشد خیلی چیزها را هم که شخصاً دوست ندارد، وارد زندگی‌اش کند.

پس این 313 تن باید امروز تمرین کنند؛ وگرنه فردا نمی‌توانند یار امام باشند. تازه چون فرمانده‌اند، نه‌تنها خودشان باید آماده باشند، بلکه باید مردم را با فرهنگ، اقتصاد و سیاست شیعی آشنا کنند و دانشمندان و متخصصان زیادی را در رشته‌های گوناگون و به‌عنوان شیعۀ حقیقی پرورش دهند تا برای ادارۀ حکومت امام آماده شوند و آن‌قدر قوی و قابل اتّکا باشند که امام بتواند امور سپاه و دولتش را به آن‌ها بسپارد.

در روایتی از امام سجاد(علیه‌السلام) آمده است: «وقتی حضرت حجت(عجّل‌الله‌فرجه) قیام می‌کند و مردم را به حق می‌خواند، عده‌ای می‌خواهند او را به قتل برسانند؛ اما 313 تن برمی‌خیزند و او را از گزند آن‌ها محفوظ می‌دارند.»[3]

همچون کربلاییان که گرچه می‌دانستند امام شهید می‌شود، عاشقانه خود را سپر بلای او کردند. فکر نکنیم راحت است! باید در میدانش برویم تا بفهمیم می‌توانیم یا نه. و امروز انقلاب اسلامی و زندگی در حکومت ولیّ‌فقیه، میدان سربازی برای آمادگی آن روز است. در این میدان، خود را محک بزنیم و ببینیم چندمرده حلّاجیم.

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید: «جریان ما و شما مثل پیامبری از بنی‌اسرائیل است که خدا به او فرمان داد قومش را برای جنگ فراخواند. او نیز چنین کرد؛ اما شکست خوردند. این اتفاق سه بار افتاد. بار چهارم وقتی به امر خدا مردم را به جنگ دعوت کرد، همه از کنارش رفتند جز 313 نفر که دعوتش را پذیرفتند و این بار پیروز شدند.»[4]

ظاهراً این روایت به جریان طالوت و یارانش برمی‌گردد که خدا آن را در قرآن برای ما ذکر فرموده است. آن‌ها گروهی از بنی‌اسرائیل بودند که ادعای یاری داشتند و می‌خواستند در راه خدا جهاد کنند؛ می‌گفتند: «ما که از شهر و دیار و فرزندانمان گذشته‌ایم، امکان ندارد در میدان جهاد پا پس بکشیم». اما وقتی زمانش رسید، جز اندکی از آن‌ها کنار رفتند.

خداوند طالوت را که قدرت بدنی و آگاهی بالایی داشت، به رهبری آن‌ها برگزید و آن‌ها پس از چالش‌هایی که برای پذیرش او داشتند، دنبالش به راه افتادند. در بین راه، خدا به نهر آبی امتحانشان کرد و امتحانشان این بود که در عین تشنگی از آن ننوشند یا اینکه فقط یک کف دست بنوشند؛ وگرنه از زمرۀ یاران طالوت خارج‌اند. 

اما همه از آن نوشیدند؛ مگر عدۀ اندکی که طبق روایات 313 نفر بودند.[5]

همیشه همین بوده است. ائمه(علیهم‌السلام) بارها یار جمع کردند؛ اما نتیجه‌اش شد فرق شکافته، صلح تحمیلی، عاشورای خونین، سمّ مُهلک، زندان طاقت‌فرسا و نهایتاً غیبت طولانی. در طول دورۀ غیبت نیز یاران امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) بارها جمع شده‌اند. اما هربار امتحان می‌شوند تا معلوم گردد چه کسانی مغلوب تشنگی می‌شوند و آب می‌نوشند و چه کسانی تا ته خط می‌روند و در بین راه، پا پس نمی‌کشند. مثل جریان انقلاب ما.

امروز هم میدان جهاد برای یاری امام باز است. تمام اتفاقات بیرونی و پدیده‌های درونی که ما از صبح تا شب در آن‌ها واقع می‌شویم، معرکۀ جهاد با نفس است و باید امروز در این میدان، پیروز شویم. حال ببینیم کدام نهرها سر راهمان می‌آید و ما سر بزنگاه‌ها چقدر خدا و امام و ادعاهایمان را در نظر داریم و چقدر در مقابل تشنگی می‌ایستیم و با سود و زیانی که خودمان تشخیص می‌دهیم، دنبال آب نمی‌رویم.

آری؛ کسی که می‌خواهد امام را یاری کند، باید همین امروز ساخته شود تا از نصرت الهی برخوردار گردد؛ چون خدا رایگان کسی را یاری نمی‌کند. خودش فرموده است: «...إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ...»[6]؛ اگر او را یاری کنید، یاری‌تان می‌کند. پس بیهوده منتظر ننشینیم که خدا و امام بیایند و کار را درست کنند.

راستی ما چرا این‌قدر از خدا و امام طلب‌کاریم؟ مگر برای آن‌ها چه کرده‌ایم؟ هرچه دلمان می‌خواهد و تشخیص می‌دهیم، می‌کنیم و بعد که به مشکل خوردیم، می‌خواهیم خدا آبرویمان را حفظ کند و مشکل را از سر راه بردارد! مگر آنجا که خودمان برنامه می‌چیدیم و عمل می‌کردیم، حواسمان به خدا بود؟ حالا چه توقعی داریم؟ لااقل آنجا صبر می‌کردیم و پای فکر و نظر خود را کنار می‌کشیدیم؛ آن‌وقت می‌دیدیم خدا چه می‌کند.

مگر یوسف نبود؟ آنجا که نهر شهوت برایش گشوده شد، دست نگه داشت و ننوشید؛ خدا هم به زیباترین شکل به او عزّت داد و آبرویش را حفظ کرد. ما هم به خاطر خدا صبر و تقوا پیشه کنیم و دندان روی جگر بگذاریم؛ مطمئن باشیم وقتی خواست پایمان بلغزد، خدا نگهمان می‌دارد. نه اینکه سربه‌هوا راه برویم و وقتی سرمان به سنگ خورد، سراغ خدا برویم و بگوییم: «حالا چه کنم!»

در روایت آمده است: «يَجِي‏ءُ وَ اللَّهِ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فِيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَةً، يَجْتَمِعُونَ بِمَكَّةَ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الْخَرِيفِ يَتْبَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً[7]

به خدا سیصد و چند (دوازده، سیزده) نفر می‌آیند که بینشان 50 زن است. بی آنکه از قبل وعده کرده باشند [و بدانند جزء 313 نفرند]، همگی در مکّه جمع می‌شوند و همچون ابرهای پاییزی دنبال هم می‌آیند.

«إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيُعْطَى قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ[8]

همانا به هریک از آنان نیروی چهل مرد داده شده و قلبش از کوه آهن سخت‌تر است.

آن‌ها آماده‌اند و سبک‌بار مثل ابر پاییزی خدمت امام می‌رسند. امکانات بسیار بالا هم دارند؛ نه لزوماً امکانات مادی، بلکه تجهیزات معنوی‌شان قوی است. ازجمله اینکه اهل علم و دانش‌اند، قدرت رهبری و مدیریت دارند، قوی و شجاع‌اند و از چیزی نمی‌ترسند، تند و تیزند، موانع دست‌وپاگیر برای خود نساخته‌اند و چرتکه نمی‌اندازند.

نه مثل خیلی از ما که حتی وقتی مطمئنیم کار خیری طبق نظر و روحیۀ امام است و اگر الآن آن را انجام دهیم، او شاد می‌شود، باز حساب و کتاب می‌کنیم که دنبال وسایل لازم برویم، نظر و اجازۀ این و آن را جلب نماییم، خانه و خانوادۀ خود را سر و سامان دهیم... و خلاصه آن‌قدر مقدمه می‌چینیم و تعلّل می‌کنیم که زمانش می‌گذرد و دوباره از دایرۀ یاری امام خارج می‌شویم.

برای یاری امام، کسی مثل خمینی(قدّس‌سرّه) لازم است که نه از تحجّر دوستان بترسد، نه از تحکّم دشمنان؛ نه با دیدن تنهایی خانواده، دلش بلرزد و نه به خاطر اعتراض مردم، سست شود. محکم و باایمان، بار قیام را به دوش بکشد و دنیا را تکان دهد؛ که بتواند سپاهی عظیم از فداییان آماده کند تا مقدمات انقلاب جهانی فراهم شود.

اینجاست که خدا امدادهای غیبی‌اش را می‌رساند و یاران امام را یاری می‌کند تا کارشان ثمربخش شود. گویا آمادگی و تجهیزات معنوی این افراد، شرط و وسیلۀ ظهور امدادهای غیبی است. درواقع آن‌ها خودشان را امروز ساخته‌اند که فردا می‌توانند نصرت خدا را دریافت کنند.

پس به خود بیاییم. حتی اگر می‌خواهیم یار یاران امام باشیم، به فکر بیفتیم. این شب‌ها شب طلب است. یقیناً در نورانیت این شب و با این بحث نورانی، حاجاتمان را از یاد برده‌ایم. با این امید که خودمان را نیز از یاد ببریم، زمزمه کنیم:

«اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ... اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى لَايَسْتَخْفِيَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ... اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا [إِمَامِنَا] وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا[9]

ما اماممان را دوست داریم؛ اما دستمان به او نمی‌رسد. بس که از او دوریم، نمی‌توانیم عشقمان را جهت دهیم. همین است که تعدادمان کم شده و دشمنی‌ها از همه سو به ما هجوم می‌آورد. دیگر فهمیده‌ایم و دیده‌ایم که بی او کاری از دستمان برنمی‌آید. ما بدون او نمی‌توانیم خوب باشیم؛ اگر هم قدمی برداریم، تا او نیاید، دنیا اصلاح نمی‌شود.

امشب نخواهیم که از گناهان رها شویم، توفیق زیارت نصیبمان شود، عاقبت‌به‌خیر شویم و... . اگر طلب عاقبت‌به‌خیری داریم، فقط باید او را بخواهیم؛ که بی او هیچ خیری شدنی نیست. نمی‌شود مقصد را نشناخته، ابزار و وسیله برداریم و راهی شویم. او مقصد و هدف است. وقتی او را شناختیم و طلب کردیم، خودبه‌خود گناه را هم کنار می‌گذاریم و در راه خیر، قدم برمی‌داریم؛ تازه انگیزه‌مان برای صبر در انجام وظیفه و عبور از سختی‌های این راه، محکم‌تر می‌شود.

بیایید امشب از شلوغی‌های درونمان رها شویم تا بتوانیم به طلب فرج برسیم و ببینیم که عاقبت‌به‌خیری یعنی حاکمیت انسان کامل در زمین، چه ما باشیم و چه نباشیم! آن‌وقت خودبه‌خود دنبال ابزار لازم می‌رویم و برای رسیدن به این عاقبت، وظایفمان را در عصر غیبت انجام می‌دهیم. اینجا اگر خرابی و نقصی هم باشد، آن طلب برایمان جبران می‌کند. اما بدون او هرچه هم خوب شویم و خوبی کنیم، هرلحظه در خطر سقوط و انحرافیم.

در دعایی که از امام رضا(علیه‌السلام) برای روزهای جمعه وارد شده است، می‌خوانیم:

«اللَّهُمَ‏ اشْعَبْ‏ بِهِ‏ الصَّدْعَ‏ وَ ارْتُقْ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ زَيِّنْ بِطُولِ بَقَائِهِ الْأَرْضَ... وَ اقْتُلْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ عُمُدَهُ وَ دَعَائِمَهُ وَ اقْصِمْ بِهِ رُءُوسَ الضَّلَالَةِ... وَ أَعِزَّ بِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَحْيِ بِهِ سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ وَ دَارِسَ حُكْمِ النَّبِيِّينَ وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَى مِنْ دِينِكَ وَ بُدِّلَ مِنْ حُكْمِكَ... فَإِنَّهُ عَبْدُكَ الَّذِي اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ اصْطَفَيْتَهُ عَلَى غَيْبِكَ وَ عَصَمْتَهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأْتَهُ مِنَ الْعُيُوبِ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ سَلَّمْتَهُ مِنَ الدَّنَس‏.»

بدون امام، ما و دنیای ما و هرچه می‌کنیم، پر از تنگی، پراکندگی و تاریکی است و تنها به وجود اوست که این‌ها از ما برطرف می‌شود. به اوست که ریشۀ ظلم و ظالمان از زمین برچیده می‌گردد و دین خدا در مسیر حقیقی‌اش قرار می‌گیرد. به اوست که کافران شکست می‌خورند و مؤمنان به عزّت و حیات طیّبه می‌رسند. چرا؟ چون او بنده‌ای است که خدا برای خود خالصش کرده و او را از هر ناپاکی طاهر نموده است. اصلاً او علت خلقت ماست؛ غیر از او چه می‌خواهیم؟ چطور می‌پنداریم بدون طلب امام می‌توانیم برایش کاری کنیم؟ ما هم باید برای او خالص شویم.

پس «اللّهُمّ اجْعَل عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً»؛ و طلب عاقبت‌به‌خیری، همان دعای فرج است که فقط و فقط برای او می‌خواهیم، نه خودمان: «اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّکَ...».

 


[1]- مفاتیح‌الجنان، اعمال مشترک شب‌های قدر؛ توضیح عبارات در متن، برداشت مضمونی است، نه ترجمۀ تحت‌اللّفظی.

[2]- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، صص672-673.

[3]- بحارالأنوار، ج52، ص306.

[4]- الكافي، ج8، ص382.

[5]- سورۀ بقره، آیات 246 تا 249 ؛ الكافي، ج8، ص316.

[6]- سورۀ محمد، آیۀ 7.

[7]- بحارالأنوار، ج52، ص223.

[8]- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص673.

[9]- دعای افتتاح، مفاتیح‌الجنان.

 



نظرات کاربران

//