ولایت، سلوک باطنی

ولایت، سلوک باطنی

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 28، 28 رمضان 1445) به تبیین موضوع «ولایت، سلوک باطنی» می‌پردازیم.

فرق اهل باطل با دشمن را شناختیم و نحوۀ برخورد با این دو گروه را از روایت امام صادق(علیه‌السلام) آموختیم. در ادامه به این قسمت روایت می‌رسیم که می‌فرماید:

«فَأَعْطُوا اللَّهَ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الِاجْتِهَادَ فِي طَاعَتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ لَايُدْرَكُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْخَيْرِ عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَحَارِمِهِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ فِي ظَاهِرِ الْقُرْآنِ وَ بَاطِنِهِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ فِي كِتَابِهِ وَ قَوْلُهُ الْحَقُّ: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ[1]

«از نفس‌هایتان برای کوشش در طاعت خدا مایه بگذارید؛ که همانا هیچ خیری به درگاه خدا نمی‌رسد، مگر با طاعت او و دوری از مَحارمش که در ظاهر و باطن قرآن حرام کرده است. همانا خدای تبارک و تعالی که کلامش حقّ است، در قرآن فرمود: «اثم و گناه را در ظاهر و باطن کنار بگذارید.»

نیازهای جسم، محدود است و اگر بیشتر از نیازش به آن بدهیم، اذیت می‌شود. اما روح کاملاً نامحدود است. چه زمانی می‌توانیم بین این دو، توازن برقرار کنیم؟ وقتی بدانیم اگر از آن محدود بذل نماییم، زمینه برای ظهور این نامحدود آماده می‌شود. آن‌وقت جسم نه دچار کمبود می‌شود و نه به زیاده‌طلبی و طغیان می‌افتد. اینجاست که بدن هم روحانی می‌شود و دیگر با روح، جنگ ندارد. روح نیز فرصت حرکت و پرداختن به عوالم خود را پیدا می‌کند.

اینجا هم حضرت می‌فرماید: از نفس‌هایتان به خدا بدهید. چه چیز را؟ هرچه از اسماء، صفات و حتی ظهور ذاتش به شما اعطا کرده، به حکم عقل و به رسم امانت‌داری، همه را به خودش تفویض کنید؛ تا حرکت بی‌نهایت داشته باشید.

اما چرا باید همۀ مراتب وجودی را به او اعطا کنیم؟ زیرا این، سیر حرکت انسان و جریان ظهور حق‌تعالی است. ما به‌عنوان انسان باید برای طاعت خدا جهاد کنیم و بکوشیم. او را خدای خود می‌دانیم و می‌پرستیم؛ این، جایگاه عبودیت ما نسبت به الوهیت اوست. اما اطاعت خدا به ربوبیتش برمی‌گردد و ربوبیت او در ارسال رسل و انزال کتب جلوه کرده است. این یعنی اگر می‌خواهیم خدا را اطاعت کنیم، باید مطیع انبیاء و اولیاء الهی باشیم. چنان‌که قرآن‌کریم می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...»[2] و «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ...»[3].

درواقع الوهیت خدا را ظهور ربوبیت اوست که جهت می‌دهد؛ یعی انسان کامل است که به ما یاد می‌دهد خدا را چطور بپرستیم و بندگی کنیم. پس اینکه «نفس خود را برای اطاعت الله در جهاد و تلاش بینداز» یعنی: انسان کامل را اطاعت کن. برای همین ما امروز تکلیفی جز اینکه مظهر انسان کامل شویم و همه چیزمان را نثار او کنیم، نداریم؛ و ازآنجاکه انسان کامل، عینیت عقل است، برای مظهریت او باید تمام نیازهای جسم و روحمان را تحت حاکمیت عقل ببریم.

اوج تلاش انسان باید در مسیر رسیدن به خدا باشد و نفس حتی یک چشم به هم زدن نباید آرام گیرد. این هم حرکت درونی است. بیرونی نیست که بگوییم: «زمان می‌خواهد؛ این را بکنیم، آن می‌ماند و آن را انجام دهیم، از این می‌مانیم.» نفس همان «منِ» حقیقی ماست که پیوسته از عقل افاضه می‌شود و حرکتش این است که تمام این افاضه را به خود خدا بسپارد و همۀ مراتبش را در حق فانی کند.

ما زنده‌ایم برای اینکه نفسمان را در راه طاعت خدا در جلوۀ ربوبیتش یعنی انسان کامل به زحمت بیندازیم. پس بفهمیم برای چه نفس می‌کشیم، برای چه می‌خوریم و می‌خوابیم، برای چه سخن می‌گوییم یا ساکتیم، برای چه فریاد می‌زنیم یا صبر می‌کنیم و... . «خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ»[4]؛ از بدن خود بگیریم و برای نفسمان مایه بگذاریم. نترسیم؛ بلایی سر جسم نمی‌آید. فقط به تعادل می‌رسد و براساس معنا و ارتقای روحمان تنظیم می‌شود. هروقت هم در خطا، ظلم، عُجب و... افتادیم، عقل برایمان مسیر تعادل را باز می‌کند تا برگردیم و جبران کنیم.

برای همین است که اگر حجت خدا نباشد، زمین با اهلش از هم می‌پاشد؛ زیرا اگر خدا اطاعت نشود، پرستش او جز مفهومی ذهنی نیست و حجت خدا در زمین، پرستش را از مفهوم و ذهن به حقیقت و متن زندگی وارد می‌کند. با اوست که عینیت توحید به نمایش درمی‌آید و خداوند به روشی پرستیده می‌شود که خود می‌خواهد. وگرنه ازآنجاکه فطرت همۀ انسان‌ها عاشق پرستش است، اگر ربوبیت نباشد، در مصداق آن دچار اشتباه می‌شوند و چه‌بسا به پرستش بت، انسان، حیوان و گاهی سنگ و جمادات روی می‌آورند.

در ادامۀ روایت امام صادق(علیه‌السلام) نیز ضرورت اطاعت بیان شده است؛ اینکه اگر کسی خدا را بپرستد، اما در مسیر ربوبیت و اطاعت او نباشد، هر کار خیری انجام دهد، آن را برای خود کرده است. پس درواقع خیر، آنجاست که اطاعت خدا و انسان کامل در عمل به اوامر یا احتناب از نواهی آن‌ها انجام گرفته باشد.

یک سری از حرام‌ها و طاعات در ظاهر دین و شریعت و در لفظ قرآن بیان شده است. اما ازآنجاکه باطن دین و قرآن، انسان کامل است، یک سری از حرام‌ها و طاعات به واسطۀ ولایت مشخص شده که به آن‌ها حرام‌های باطنی و طاعات باطنی گفته می‌شود. خیر این است که حکم طاعات و حرام‌های ظاهری و باطنی رعایت شود.

متأسفانه برخی افراد فکر می‌کنند چون حبّ انسان کامل در وجود آنان است، معصیت به آنان ضرر نمی‌رساند و هر گناهی مرتکب شوند، محبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) گناهشان را پاک می‌کند. درحالی‌که اگر کسی محبت واقعی داشته باشد، این محبت چنان وجودش را نورانی می‌کند که اصلاً نمی‌تواند سراغ گناه برود. حتی اگر به جبر شرایط در حیطۀ گناه و فساد وارد شود، سیّئه به وجود او راه نمی‌یابد و فاسدش نمی‌کند؛ بعد هم او را به راه جبران می‌کشاند.

پس نور محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) درواقع برای عبور از عقبات نفس و اصلاح حبّ و بغض‌هاست، نه فقط تصحیح گناه در فعل. چنان‌که در زمان خلفا و بعد از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) گناه فعلی در مردم رایج نبود؛ اما باطن گناه در آن‌ها رسوخ کرده بود، چون ولایت را جدّی نگرفته بودند. حتی اهل سقیفه هم در ظاهر گناه نمی‌کردند؛ اما بدترین و عمیق‌ترین مرتبۀ گناه، در سقیفه اتفاق افتاد و نتیجه‌اش این بود که تمام توجه امت، متوجه ظاهر شد، درحالی‌که گناه باطنی بدتر است.

خداوند در قرآن‌کریم می‌فرماید: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ...». بیشتر گناهان صغیره، اثم محسوب می‌شوند. اما ممکن است کسی در ظاهر، این گناهان را ترک کند و هنوز در باطن، اسیر آن‌ها باشد؛ مثل اینکه بی‌حجابی را کنار بگذارد، اما از باطنِ این گناه یعنی بی‌حیایی پاک نشده باشد. همین موجب می‌شود امام در غیبت بماند و حتی فرج شخصی در باطن فرد نداشته باشد. اما از کجا بفهمیم امام در درون ما غایب است؟

در زیارت جامعۀ کبیره می‌خوانیم: امام، مایۀ طهارت و تزکیۀ درونی و کفّارۀ گناهان است، حقایق دین را می‌آموزد و مفاسد دنیا را اصلاح می‌کند. این‌ها هم شعار نیستند و حقایقی انکارناپذیرند. میزان و معیار ارتباط ما با امام هستند. یعنی اگر خود را به امام سپرده و همۀ خواهش‌های نفس خود را فانی در وجود او کرده باشیم، وقتی از گناه خود پشیمان شدیم و توبه کردیم، مسیر جبرانش در درون و بیرون برایمان باز می‌شود؛ دیگر «چه‌کنم، چه‌کنم» نداریم و زندگی‌مان سر و سامان می‌گیرد. اما اگر نمی‌توانیم از تبعات گناهمان پاک شویم، اگر تصمیماتمان در زندگی براساس شبهه یا نادانی است، اگر هر گوشۀ زندگی‌مان یک ساز ناکوک می‌زند، همه نشان می‌دهد که امام در جان ما حاضر نیست و این غیبت درونی امام نیز حاکی از اثم درونی ماست.

ما آن‌قدر خود را صاحب قدرت و اراده می‌بینیم و فکر می‌کنیم کاره‌ای هستیم، که یقینمان به حضور امام، برای ما کارساز نیست؛ درنتیجه در وجود ما غایب می‌شود، چون درونمان پر از اثم باطنی است. اما اگر دست خود را ببندیم و اختیارمان را در جمال و جلال به اماممان بدهیم و اجازه بدهیم آنچه او می‌خواهد، بشود، از دست خود رها می‌شویم و دیگر از نفسمان آزار نمی‌بینیم. دیگران نیز از راهنمایی‌ها و تذکرات بیجا و مدام ما خلاص می‌شوند.

متأسفانه نگاه ما کلی نیست و در جزء مانده‌ایم. اندکی ابتلا، ما را از میدان ولایت به در می‌برد؛ درحالی‌که سخت‌ترین میادین ابتلا برای چهارده معصوم(علیهم‌السلام) بوده است. حتی انبیاء سلف با ولایتی که فقط در باطن و نه به صورت آشکار داشتند، از سخت‌ترین کوره‌های امتحان به سلامت بیرون آمدند. ولی ما ولایت معصوم را نه‌تنها در سرّ، بلکه آشکارا داریم. حتی در همین زمان غیبت اگر امورمان را به دست امام بسپاریم، ایشان اصلاح می‌کنند.

مثلاً در این زمانه که تهیۀ روزی حلال بسیار سخت است و حلال و حرام به هم آمیخته و با توجه به اینکه می‌دانیم روزی حلال در حرکت معنوی ما و فرزندانمان بسیار مؤثر است، اگر به وظیفۀ خود عمل کنیم و با توسّل به ولایت از آنچه ما را در این زمینه نهی کرده‌اند، اجتناب نماییم، مطمئن باشیم که روزی مادی و معنوی‌مان به ما می‌رسد و درمانده نمی‌شویم؛ زیرا «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری»[5].

امام صادق(علیه‌السلام) در ادامۀ روایت می‌فرماید:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ تَجْتَنِبُوهُ فَقَدْ حَرَّمَهُ، وَ اتَّبِعُوا آثَارَ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وَ سُنَّتَهُ، فَخُذُوا بِهَا وَ لَاتَتَّبِعُوا أَهْوَاءَكُمْ وَ آرَاءَكُمْ فَتَضِلُّوا؛ فَإِنَّ أَضَلَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ رَأْيَهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ. وَ أَحْسِنُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ فَ"إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها"[6]

و بدانید هرچه خدا امر کرده که از آن اجتناب کنید، آن را حرام فرموده است. از آثار رسول‌خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و سنّت او پیروی کنید؛ پس آن را بگیرید و امیال و نظرهای خود را دنبال نکنید که گمراه می‌شوید. همانا گمراه‌ترین مردم نزد خدا کسی است که بدون هدایت الهی از هوا و رأی خویش پیروی کند. تا می‌توانید، به نفس‌های خود احسان کنید که «اگر احسان کنید، به نفس‌های خود کرده‌اید و اگر بدی کنید، به ضرر نفس‌هایتان است.»

مهم این است که در درون و بیرون از امام تبعیت کنیم و در این تبعیت، انگیزه و نظر خود را به میان نیاوریم. یعنی تبعیت به درونمان برود و با ما یکی شود؛ وگرنه تبعیت سطحی و ظاهری، با بادی از هوای نفس، در سختی و آسانی از بین می‌رود. و این‌همه خودبینی، هواپرستی و اتّکا به خود در امور، بدترین گمراهی است.

باید به نفس خود احسان کنیم. امروز نفس و بدن ما بی امام زندگی می‌کند. احساسات ما در دنیای بی امام شکل می‌گیرد و قلبمان در این غیبت و فراق امام، سر به بالین غفلت گذاشته و به خواب فرو رفته است. باید دقیق باشیم و از نفس خود حساب بکشیم. آن‌وقت می‌بینیم که نور باطن در جان و اعمال ما حضور ندارد. پس با تطهیر درون از اثم باطنی، به نفس خود نیکی می‌کنیم و آن را برای ظهور نور امام آماده می‌سازیم.

راهش چیست؟ چنان‌که در ادامۀ روایت آمده است: پیروی مو‌به‌مو از آثار ائمه(علیهم‌السلام) مثل مدارا با مردم، صبر، رضا، اهتمام به نماز، رسیدگی به فقرا، ادای حقوق دیگران[7]، کمک نگرفتن از دشمنان الهی، پرهیز از تکبّر و... . البته همۀ این‌ها باطنی دارد که تنها به واسطۀ حضور ولایت و ندیدن خود در میادین می‌توان به آن رسید.

اما اگر خود را بررسی کنیم، می‌بینیم به لحاظ میزان امام و ولایت، این حرکت باطنی را نداریم؛ اگرچه هم اعمال ظاهری داریم و هم گناهان باطنی را ترک کرده‌ایم. دلیلش آن است که مراقبت نفس از انجام فعل، سخت‌تر است و بیشتر صبر می‌خواهد. برای همین امام صادق(علیه‌السلام) در ادامه می‌فرماید:

«صَبِّرُوا النَّفْسَ عَلَى الْبَلَاءِ فِي الدُّنْيَا. فَإِنَّ تَتَابُعَ الْبَلَاءِ فِيهَا وَ الشِّدَّةَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ وَ وَلَايَتِهِ وَ وَلَايَةِ مَنْ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِ، خَيْرٌ عَاقِبَةً عِنْدَ اللَّهِ فِي الْآخِرَةِ مِنْ مُلْكِ الدُّنْيَا؛ وَ إِنْ طَالَ تَتَابُعُ نَعِيمِهَا وَ زَهْرَتِهَا وَ غَضَارَةُ عَيْشِهَا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ وَلَايَةِ مَنْ نَهَى اللَّهُ عَنْ وَلَايَتِهِ وَ طَاعَتِهِ

نفس خود را به صبر بر بلا در دنیا وادارید. همانا بلاهای پی‌درپی در دنیا و سختی در طاعت و ولایت خدا و ولایت کسی که او امر کرده، در آخرت، عاقبت بهتری نزد خدا دارد از مُلک تمام دنیا؛ اگرچه نعمت‌ها و خوشی‌ها و خوش‌گذرانی‌های دنیا در معصیت خدا و ولایت هرکسی که او از ولایت و طاعتش نهی کرده، پی‌درپی و بلندمدت باشد.

نکتۀ اول آنکه این صبر، مخصوص دنیاست. وگرنه از دنیا که برویم، هرچه باشیم، عیناً در برزخ ظهور پیدا می‌کند و گریزی از سختی‌های آنجا نداریم که بخواهیم صبر کنیم یا نکنیم.

نکتۀ دیگر آنکه در دنیا نیز هر صبری صبر نیست. مشکلات زندگی که جزء خواص دنیاست و اگرچه باید در آن‌ها صبر کنیم، از مراتب بسیار پایین است؛ همین‌طور صبر بر انجام واجبات و مستحبات و ترک گناهان در فعل. اصل صبر، در بلاهایی است که برای نفس در طاعت خدا پیش می‌آید؛ یعنی همان جهاد اکبر و صبر در سلوک باطنی که می‌خواهیم نفس را از روحیه، سیستم، فرهنگ، عادت و روش‌هایی که با آن بار آمده، جدا کنیم و با روحیۀ ولایی تنظیم نماییم.

این همان حسن عاقبتی است که باید دنبال آن باشیم و از تمام مُلک دنیا برای انسان بهتر است. اما چگونه ولایی شویم و همه چیز خود را ولایی کنیم؟ «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا...»[8]؛ خداوند همان‌گونه که آب و غذا را برای رفع تشنگی و گرسنگی انسان آفریده، امام را هم قرار داده تا انسان را به سوی او هدایت کند.

توضیح آنکه جسم و روح ما با تمام امیال و نیازهایش را خدا آفریده؛ زمین و آسمان و هرچه در آن‌هاست را نیز او خلق کرده است. اما همۀ این‌ها هدایت می‌خواهند و ازآنجاکه انسان خودش نمی‌تواند به زندگی‌اش جهت دینی و ولایی بدهد و از داده‌های الهی به نحو توحیدی استفاده کند، خداوند امام را آفریده تا تمام امور و شئون او را تنظیم کند و کیفیت استفاده از عطایای حق در مسیر کمال را نشانش دهد.

پس انسان با هدایت امام می‌تواند جنبۀ وجه‌الخلقی خود را بر مبنای شریعت و توحید، به عالم وجه‌اللّهی برساند. منتها به شرط اینکه خود را مالک وجه‌الخلقی‌اش نبیند و متوهّمانه گمان نکند ادارۀ امورش با خودش است و خودش روزی به دست می‌آورد، خودش عالِم می‌شود، خودش می‌تواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند و خودش حلّال مشکلات است؛ وگرنه نه‌تنها ولایی نمی‌شود و از ترس و اندوه رها نمی‌گردد، بلکه مدام در اضطراب و تلاطم است و کاری هم از پیش نمی‌برد؛ چون برای این کار، جعل نشده است. همان‌طور که اگر به جای آب، گلاب بخورد، سیراب نمی‌شود.

این‌گونه است که خودبینی ما امام را پشت پردۀ غیبت نگه می‌دارد؛ چون رشتۀ کار را به دست خود می‌بینیم و به وجود او احساس نیاز نمی‌کنیم. این عدم درک مقام و توجه به حضور امام، حتی در ادب زیارت ما در مشاهد مشرّفه نیز مشهود است؛ آنجا که در حرم و دور ضریح و گنبد نشسته‌ایم و با یکدیگر گپ و گفت می‌کنیم.

خود امام زمان(عجّل‌اللّه‌فرجه) در توقیعی فرموده است: «ما همواره مراقب شما هستیم و لحظه‌ای فراموشتان نمی‌کنیم.»[9] پس باید همۀ امور خود را به آنان واگذار کنیم؛ زیرا بر آنان واجب است ما را به مقصد برسانند. این به وضوح امتحان شده که هرگاه واگذار کرده‌ایم، کار به بهترین صورت انجام گرفته و هرگاه نظر و قدم خود را دخالت داده‌ایم، جز نگرانی و به‌هم‌ریختگی چیزی عایدمان نشده است.

ولایتمداران حقیقی کسانی هستند که در سختی و آسانی، در بلا و نعمت، در جلال و جمال و خلاصه در همه حال، نفسشان آرام است؛ اگرچه در هر شرایطی فعلشان طبق وظیفه فرق می‌کند. چرا؟ چون همواره به خدا اعتماد دارند و به قضای او راضی هستند؛ پس دلیلی برای نگرانی و ناآرامی ندارند.

اما ما چگونه‌ایم؟ فاصلۀ خود را با این افراد دریابیم که آیا واقعاً همه چیز را به مولا می‌سپاریم و در هیچ شرایطی چه خوب و چه بد، خود را نمی‌بینیم یا آنکه از خدا و امام هم می‌خواهیم طبق خواست ما شرایط را عوض کنند؟!

 


[1]- سورۀ انعام، آیۀ 120.

[2]- سورۀ نساء، آیۀ 59 : ای مؤمنان، خدا را اطاعت کنید و رسول و اولیاء امرتان را نیز.

[3]- سورۀ نساء، آیۀ 80 : هرکس رسول را اطاعت کند، به‌راستی خدا را اطاعت کرده است.

[4]- نهج‌البلاغه، خطبۀ 183 : از بدن‌های خود بگیرید و بر نفس‌هایتان ببخشید.

[5]- مفاتیح الجنان، دعای عدیله : به یُمن او خَلق، روزی می‌خورند.

[6]- سورۀ إسراء، آیۀ 7.

[7]- ازجمله حقّ امام که یکی از مصادیق آن بدگویی نکردن از دیگر شیعیان نزد اوست؛ زیرا این کار، آزار امام و در تنگنا گذاشتن اوست.

[8]- سورۀ انبیاء، آیۀ 73 : و آن‌ها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می‌کنند.

[9]- بحارالأنوار، ج53، ص175 : «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم».

 



نظرات کاربران

//