ولایت، راه‌بر هستی

ولایت، راه‌بر هستی

 

در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 8، 8 رمضان 1445) به تبیین موضوع «ولایت، راه‌بر هستی» می‌پردازیم.

در بحث شناخت تاریخ وجود و تاریخ کیهانی رسیدیم به این که انقلاب اسلامی ایران، انفجار حقیقتِ وجود بود. حال می‌خواهیم ببینیم جایگاه ما در این تاریخ چیست و چه مسئولیتی در قبال آیندگان داریم و می‌خواهیم کدام دین را به آن‌ها منتقل کنیم؟ آیا می‌خواهیم مانند مسیحیان و یهودیان، صهیونیسم را برای آن‌ها به ارث بگذاریم و یا مانند خلفای بنی‌عباس، اسلامی در قالب شریعت ظاهری را و یا حقیقتِ شریعت را تحت عنوان «ولایت»؟

امروز تنها راه نجات بشریت، شناخت ولایت و اطاعت از او است. چون دین الوهی نبوی بدون ولایت، در هیچ مکتبی نه تنها به داد بشریت نرسیده، بلکه بدتر، حاکمیت صهیونیسم، ترکیب تحریف شدۀ مسیحیت و یهودیت را بر جهان به ارمغان آورده است. اثرات این حاکمیت حتی بر مسلمانان نیز دیده می‌شود.

تنها کسی که توانست تحت ولایت انسان کامل این حاکمیت را در کشور ایران کنار بزند، امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه‌) بود که حقیقت آیۀ «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»[1] را به نمایش گذاشت و به ما فهماند که دینداری به ظاهر نیست.

لذا امروز ما در قبال ظاهر نبوت مسئولیتی نداریم چراکه تا کنون با نماز و روزۀ بدون ولایت، هم حجابی بین خود و خدای خود شده‌ایم، هم بین خود و اطرافیانمان فاصله انداخته‌ایم! اما در قبال ولایت، مسئول هستیم که اگر «ولی» شناخته شود مکتب تمام انبیا و اوصیای گذشته که در انسان کامل جمع است نیز زنده می‌شود. بنا بر این و به نص صریح آیات قرآن و روایات، حاکمیت از آنِ باطن نبوت، یعنی ولایت است.

اغلب ما انقلاب را در انجام واجبات و ترک محرمات شناختیم و سخت‌گیرانه به انجام نماز و روزه و حجاب چه در خانواده و چه در جامعه پرداختیم اما می‌بینیم که نتیجۀ عکس داد؛ هم خودمان گرفتار خودیت شدیم و از خدا دور شدیم و هم بچه‌های ما روزبه‌روز از ما و انقلاب زیبای دینی فاصله گرفتند.

امروز دین و شریعت ما جاذبه‌ای برای فرزندانمان ندارد چون فروع دین را که جزء دین است قبل از شناساندن اصلِ وجودشان به آن‌ها تحمیل کردیم؛ بدون توجه به ریشه به آبیاری ساقه و برگ‌ها پرداختیم. ما ظاهر خود را با نماز و روزه و حجاب آراستیم و دیگران را که این‌گونه آراسته نبودند زشت دیدیم و از خود دور کردیم. درحالی‌که مشکل اصلی در ظاهر نیست، بلکه مشکل خلائی است که از عدم ادراک وجود پدید آمده است.

امروز زمان، زمان شناخت وجود و ولایت است. يعنی اول باید «من کیستم» را بفهميم تا «چه باید بکنم» را تشخیص بدهیم، وگرنه تمام کارهای ما بار اضافه‌ای می‌شوند و سنگینمان می‌کنند.

چون ما نفس و وجود (خدا) را نشناختیم، آن جلوۀ واحد خدا در انسان کامل را هم نشناختیم. به همین دلیل امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه‌) را هم یک شخص دیدیم، درحالی‌که همۀ کارهای او خدا را نشان می‌داد و می‌خواست که ما را متوجه انسان کامل و امام غایب نماید و ما این را نفهمیدیم.

داشتن معرفت، بر اطاعت از خدا و پرستش او مقدم است. انسان تا وقتی کسی را نشناسد، نمی‌تواند او را دوست داشته باشد و از او اطاعت کند، بالاتر اینکه او را بپرستد. بنابراین قبل از اینکه از فرزندانمان بخواهیم اوامر الهی را اطاعت کنند، باید خدا را بشناسند تا او را دوست بدارند و عاشقانه او را بپرستند.

ما آن‌قدر که مادر بودنِ خود را به فرزندانمان یادآور می‌شویم، خداییِ خدا را به آن‌ها یادآوری نمی‌کنیم. همان طور که گفته شد شناخت خدا اصل و انجام واجبات فرع آن است، پس تا وقتی اصل درست نباشد، فرع هم درست نمی‌شود. علاوه بر این در انجام فروعات هم نکاتی را باید توجه داشته باشیم مانند اینکه خداوند دربارۀ امر به نماز می‌فرماید:

«وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا»[2] یعنی وقتی خانوادۀ خود را به نماز امر کردی، خود را به صبر وادار کن! پس در امر به انجام فروع صبر لازم است، نه فشار و زور!

دین ولایی، جمع بین ظاهر و باطن است. اما ظاهر هم از باطن آغاز می‌شود. برای انجام هرکاری ابتدا انسان باید نسبت به آن شناخت داشته باشد و شناخت شوق انجام کار را ایجاد می‌کند و آن شوق در اعضای انسان به صورت فعل پیاده می‌شود. پس فعل ظاهری از شناخت درونی حاصل می‌شود. لذا فروع دین، فرع بر اصول دین هستند و انجام فروع بدون توجه به اصول با شوق و رغبت همراه نیست.

پس از بررسی توحید، عدل، نبوت و امامتِ الوهی و وجودی، به شناخت ولایت و انجام فروع دین بر اساس ولایت می‌پردازیم.[3]

خداوند زمین را برای انسان کامل خلق کرده است: «خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی» پس دیگر انسان‌ها در زمین چه می‌کنند؟ دیگران به منزلۀ اعضای پیکر انسان کامل هستند، مانند اجزای یک درخت که همه به ریشه وصل هستند و وظیفۀ آن‌ها به ثمر رساندن میوه است. انسان‌ها وظیفه‌شان درک اتصالشان به انسان کامل و اجرای اراده و مشیت اوست. چون خودِ انسان کامل اراده و خواست حق را اجرا می‌کند.

کمال مراتب انسانی، مظهر انسان کامل شدن است. انسان کامل، جامع وجود است و ما امتداد و مظهر او. او آمده با فنای فی‌الله خدا را نشان دهد و ما خلق شدیم با فنای در «ولی» او را نشان دهیم. به این ترتیب که با ادراک حکومتِ ولایت بر خودمان، در برابر امر و نهی او عبد ‌شویم. نه اینکه بدون توجه به ولایت، به دنبال انجام امر و نهی شریعت باشیم. مثل اینکه شریعت‌مداران ظاهری بدون توجه به ولایت‌مداری حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) فقط از فعل او تقلید می‌کنند؛ مثلاً در داشتن حجاب از او تقلید می‌کنند و می‌پندارند مثل ایشان شدند. غافل از اینکه تقلید بدون ولایت مانند نقاشیِ یک درخت زیباست که هیچ یک از ثمرات درخت را ندارد!

انسان کامل، جامع همۀ خلائق؛ اعم از عرش، کرسی، ملائکه و... است. او به سبب اطاعت از خدا، درخواست ظهور اسما را کرده و ما همان اسمایی هستیم که باید ظهور کنیم. پس ربّ ما ربّ انسان کامل محمدی است لذا بین تشبیه و تنزیه، کثرت و وحدت و دنیا و آخرت را باید جمع کنیم! اما متأسفانه تا در دنیا واقع می‌شویم آخرت را فراموش می‌کنیم و برعکس. در ماه مبارک آن‌قدر سرگرم معنا می‌شویم که وظایفمان را فراموش می‌کنیم در ماه‌های دیگر نیز چنان غرق دنیا می‌شویم که باطنمان را فراموش می‌کنیم. اما اگر با انسان کامل برویم دچار افراط و تفریط نمی‌شویم و نه تنها عبادات، بلکه دم و بازدم ما رنگ الهی می‌گیرد. چراکه او بین خدا و ما قرار گرفته که در ما تعادل برقرار کند.

بنابراین اگر ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم که چه بخوریم که هم بدنمان سالم باشد و هم حلال باشد، وقتی نگران آینده هستیم، اگر در اندیشه و خیال و اعضای خود دچار اختلاف هستیم یعنی اتصال به انسان کامل را درک نمی‌کنیم. درحالی‌که کل هستی به ارادۀ انسان کامل می‌چرخد. افلاک و حیوانات و نباتات همه به او سجده می‌کنند، اگر آسمان زمین نمی‌شود و زمین، آسمان؛ اگر خورشید ماه نمی‌شود و ماه، خورشید؛ اگر همۀ پدیده‌ها سر جای خود هستند و هیچ افراط و تفریطی در آن‌ها دیده نمی‌شود چون «ولی» شناسند و بر اساس عشق و شناخت ریشۀ خود حرکت می‌کنند.

نبی گرامی اسلام حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «یا عَلِی لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض»[4]

ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حواء و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی‌آفرید.

اگر انسان کامل نبود اسما نمی‌توانستند مظهر شوند، چنان‌که اگر نفس ما نبود بدنمان ایجاد نمی‌شد. او هم به تمام اسما قابلیت مظهر شدن را می‌دهد و هم تعدیلشان می‌کند. در بیرون، افلاکِ مدبرِ جسم ما و در درون، خود ما را تدبیر می‌کند تا به اعتدال برساند. کار ما فقط شناخت او و سپردن امورات خود به دست اوست. وگرنه همیشه از سختی و آسانی، کمی و زیادی و از بودن و نبودن‌های ناسوت مضطرب و نگرانیم.

مثلاً به عنوان مبلّغ علوم دینی وظیفه داریم مطالعه کنیم اما با این نگاه که او «علیم» و «هادی» است و وظیفۀ ما را او تعیین می‌کند نه تحلیل‌ها و کتاب‌هایی که خوانده‌ایم .

پای انسان برای راه رفتن یا چشم برای دیدن فکر نمی‌کند، نفس انسان است که فکر و اراده می‌کند. این یک مثال است برای فهم اینکه ما هم که اعضای انسان کامل هستیم، نیازی نیست برای کارهایمان به فکر خودمان تکیه کنیم، بلکه کافی است باور کنیم اوست که فکر می‌کند. این را نمی‌فهمیم و به جای باز گذاشتن دست «ولی»، در همۀ کارها به دنبال پیدا کردن راهی با تکیه بر علم و تدبیر خودمان هستیم و یادمان می‌رود که در تسخیر انسان کامل هستیم؛ در نتیجه متوهمانه برای خود، خدا و پیامبر می‌سازیم و همه‌چیز را به هم می‌ریزیم.

همان طور که حیوانات و نباتات مسخر ما هستند و در برابر ارادۀ ما مقاومت نمی‌کنند ما نیز مسخر انسان کامل هستیم. اما ما متوهمانه اراده و مشیت را از «ولی» می‌گیریم و به دلخواه خود خرج می‌کنیم. تمام فکرهایی که می‌کنیم به اذن انسان کامل است اما جهت غلطش را ما انتخاب می‌کنیم. مثل اینکه شمر به اراده و اذن خود امام حسین(علیه‌السلام) توانست سر آن حضرت را از بدن جدا کند.

یار را روی دل به سوی منست/ منبع لطف روبه‌روی منست

نظر لطف هر کجا فکند/ گوشۀ چشم او به سوی منست[5]

در ادامه، فرازهای دیگری از زیارت امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) را مرور می‌کنیم.

«مَوْلای، وَقَفْتُ فی زِیارَتِک مَوْقِفَ الْخاطِئینَ النّادِمینَ الْخآئِفینَ مِنْ عِقابِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَقَدِ اتَّکلْتُ عَلی شَفاعَتِک، وَرَجَوْتُ بِمُوالاتِک وَشَفاعَتِک مَحْوَ ذُنُوبی، وَسَتْرَ عُیوبی، وَمَغْفِرَةَ زَلَلی؛ فَکنْ لِوَلِیک یا مَوْلای عِنْدَ تَحْقیقِ اَمَلِهِ، وَاسْئَلِ اللهَ غُفْرانَ زَلَلِهِ، فَقَدْ تَعَلَّقَ بِحَبْلِک وَتَمَسَّک بِوِلایتِک وَتَبَرَّءَ مِنْ اَعْدآئِک. اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ، وَاَنْجِزْ لِوَلِیک ما وَعَدْتَهُ، اَللّـهُمَّ اَظْهِرْ کلِمَتَهُ وَاَعْلِ دَعْوَتَهُ وَانْصُرْهُ عَلی عَدُوِّهِ وَعَدُوِّک یا رَبَّ الْعالَمینَ»

مولای من، در پیشگاه تو برای زیارتت ایستاده‌ام، همچون ایستادنِ خطاکارانِ پشیمان که از عقوبت پروردگار جهانیان ترسانند. به شفاعت و دستگیری تو اعتماد کرده و برای از بین رفتن گناهان، پوشیدن عیوب، و آمرزش لغزش‌هایم؛ به ولایت و دستگیری تو امیدوارم.

پس تو ای مولای من، ولیِ خویش را برای رساندن به آرزوهایش یار و یاور باش، آمرزش لغزش‌هایش را از خدا بخواه، به راستی که او به ریسمان دستگیری تو چنگ زده، به ولایت و دوستی تو تمسّک جسته و از دشمنانت بیزار گردیده است.

خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و آنچه را برای ولی خود وعده داده‌ای به انجام برسان، پروردگارا پیام و سخن او را آشکار ساز، دعوتش را بالا ببر و او را بر دشمنش و دشمن خودت یاری فرما، ای پروردگار جهانیان.

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَظْهِرْ کلِمَتَک التَّامَّةَ، وَمُغَيَّبَک فِي أَرْضِک، الْخائِفَ الْمُتَرَقِّبَ اللّٰهُمَّ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِيزاً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، اللّٰهُمَّ وَأَعِزَّ بِهِ الدِّينَ بَعْدَ الْخُمُولِ، وَأَطْلِعْ بِهِ الْحَقَّ بَعْدَ الْأُفُولِ، وَأَجْلِ بِهِ الظُّلْمَةَ، وَاكْشِفْ بِهِ الْغُمَّةَ . اللّٰهُمَّ وَآمِنْ بِهِ الْبِلادَ، وَاهْدِ بِهِ الْعِبادَ، اللّٰهُمَّ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً إِنَّک سَمِيعٌ مُجِيبٌ السَّلامُ عَلَيْک يَا وَلِيَّ اللّٰهِ، ... وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ[6]

خدایا درود فرست بر محمد و خاندان محمد و سخن کاملت و آن بیمناک نگرانِ پنهان‌شده در زمینت را آشکار کن. خدایا او را یاری ده، یاری نیرومند و بگشا برایش گشایشی آسان، خدایا دین را پس از گمنامی به وسیلۀ او نیرومند گردان و حق را پس از غروب، به دست او طلوع ده و تاریکی را به وسیلۀ او برطرف نما و سختی را به وسیلۀ او برطرف کن، خدایا کشورها را به او ایمن گردان و بندگان را به وسیلۀ او هدایت کن. خدایا زمین را به وجود او از عدل‌وداد پر کن، چنان‌که از ستم و بیداد پر شده که تو شنوا و پاسخ‌دهنده‌ای. سلام بر تو ای ولی خدا، رحمت و برکات خدا بر تو.

 


[1] - سورۀ مائده، آیۀ ۶۷ : "يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ"؛ ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.

[2]- سورۀ طه، آیۀ ۱۳۲.

[3]- با توجه به مطالب کتاب رسايل فيض كاشانى، ج3، الكلمات‏المخزونة، ص120- 121.

[4]- علل الشرایع، ج۱، ص۵.

[5]- فیض کاشانی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۴۳

[6]- زیارت امام عصر(عجل‌الله‌فرجه) در سرداب مطهر، مفاتیح الجنان.

 



نظرات کاربران

//