نمونه‌های عینی یاران فدایی

نمونه‌های عینی یاران فدایی

 

در شب قدر سوم (شب 23 رمضان 1445) به تبیین موضوع «نمونه‌های عینی یاران فدایی» می‌پردازیم.

در شب گذشته، ویژگی‌های 313 فرماندۀ امام را بررسی کردیم. دانستیم تعدادشان به عدد یاران طالوت و اصحاب جنگ بدر است. حال می‌خواهیم اتفاقات جنگ بدر را بیان کنیم و نمونه‌های عینی یاران فدایی؛ یعنی حضرت حمزه و حضرت عباس(سلام‌الله‌علیهما) را بشناسیم.[1] با این شناخت، جایگاه خود را به عنوان شیعه در هستی پیدا کنیم و وظیفۀ ولایی خود را انجام دهیم.

جنگ بدر در سال دوم هجری اتفاق افتاد. خبر بازگشت کاروان تجاری ابوسفیان از شام به مکّه، به مسلمانان مدینه رسید. مهاجرین که اموالشان توسط مشرکین مکه مصادره شده بود، فرصت مناسبی دیدند تا به کاروان حمله کنند. اما جاسوسان ابوسفیان، او را از حملۀ مسلمانان باخبر کردند و کاروان تجاری مسیر حرکتش تغییر کرد. مشرکین مکه هم که برای یاری ابوسفیان، سپاهی بزرگ با تجهیزات و شترهای فراوان به سوی مدینه فرستاده بودند، در نزدیکی چاه‌های بدر با سپاه اسلام روبرو شدند.

در ابتدای جنگ، از سپاه قریش، عتبه و پسرش ولید و برادرش شیبه وارد میدان جنگ شدند. حمزه، حضرت علی(علیه‌السلام) و عبیده‌بن‌حارث از لشکر مسلمانان، با آن‌ها تن‌به تن جنگیدند و آن‌ها را شکست دادند. در نهایت، جنگ بدر به کمک امدادهای غیبی با پیروزی مسلمانان به پایان ‌رسید، اما کینۀ آن در دل مشرکین باقی ‌ماند.

یکی از یاران فدایی بدر، حمزه(سلام‌الله‌علیه) است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، ایشان را شیر خدا و رسولش[2] معرفی می‌کند. در روایتی از امام کاظم(علیه‌السلام) به نقل از پدر بزرگوارشان، آمده است:[3]

«چون پیامبر به مدینه هجرت کرد و در آنجا ساکن شد، هنگام خارج شدن به سوی بدر، مردم را به بیعت فراخواند. آنان همگی به حرف‌شنوی و اطاعت بیعت کردند. هنگامی که پیامبر تنها شد، علی را صدا زد و به او خبر داد که چه کسانی به بیعتشان وفا می‌کنند[4] و چه کسانی وفا نمی‌کنند. پس از او خواست که این موضوع را پوشیده نگه دارد.

سپس پیامبر، علی و حمزه و فاطمه را فراخواند و فرمود: «با من به بیعت رضا، بیعت کنید.» حمزه گفت: پدر و مادرم به فدایت! بر چه چیزی بیعت کنیم؟ آیا قبلاً بیعت نکردیم؟! پیامبر فرمود:«ای شیر خدا و شیر پیامبر او! با خدا و پیامبرش بیعت می‌کنی که نسبت به برادرزاده‌ات (علی)، وفادار و پایدار بمانی که در این صورت ایمان را کامل کرده‌ای.» حمزه گفت: به روی چشم، اطاعت می‌شود و دستش را گشود... .»

حضرت حمزه(سلام‌الله‌علیه)، عموی شجاع پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، همواره حامی و محافظ ایشان از همان دوران کودکی بود. بارها برای پیامبر جان‌فشانی کرد و ‌در سختی‌ها همراه ایشان بود. در مکه با پیامبر بیعت کرد و مسلمان شد، سپس با ایشان به مدینه هجرت کرد. اما حالا پیامبر از او بیعت ولایی می‌خواهد تا ایمانش کامل شود و وفا و استقامتش در میدان ولایت علی(علیه‌السلام) محک بخورد.

ایشان همانند 313 تن بدریّون[5]، ولایت‌مدار و امام‌شناس بود. امام را نه به عنوان پیشوا، فرمانده و هدایت‌کننده به دین و شریعت، بلکه به عنوان «ولیّ» قبول داشت و سرسپردۀ ایشان بود. اما ولیّ با امام و وصی چه تفاوتی دارد که حمزه بعد از بیعت اسلام باید دوباره بیعت ولایی کند؟

ولایت، به معنای دوستی، محبت و سرپرستی است. اما اصل ولایت، حقیقتی است که با معرفت به ذات و ظهوراتش شناخته می‌شود. ذات الهی با ولایت در همۀ هستی جریان دارد؛ یعنی تمام مراتب ظهور ذات، در عین یکی بودن، همانند دو روی یک سکه هستند؛ یک رو بر دیگری تسلط و سرپرستی دارد و روی دیگر فانی در آن است، و این دو، ولیّ یکدیگر هم هستند.

به عبارتی، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم ولیّ خدا و ولیّ بر ماست و هم ما ولیّ او هستیم. خداوند با ولایت ایشان، دین اسلام را کامل و نعمتش را تمام کرد. چنان‌که خود ایشان می‌فرماید:

«إن بولایتی أكمل الله لهذه الأمة دینهم و أتم علیهم النعم و رضی إسلامهم إذ یقول یوم الولایة لمحمد ص، يا محمد أخبرهم أنی أكملت لهم الیوم دینهم و رضیت لهم الإسلام دینا و أتممت علیهم نعمتی كل ذلك من منّ الله علیّ، فله الحمد.»[6]

خداوند با ولایت من، دین این امت را کامل کرد و نعمت‌ها را بر آنان تمام نمود و به اسلام آنان راضی شد. و این هنگامی بود که در روز ولایت (غدیر) به محمد فرمود: «به آنان خبر بده که من امروز دینشان را کامل کردم و به اسلام به عنوان دینشان راضی شدم و نعمت خود را بر آنان تمام کردم.» همۀ این‌ها نعمت‌هایی است که خدا بر من منت گذاشته. پس حمد و سپاس برای خداست.

امام صادق(علیه‌السلام) نیز روز ولایت را «عیدالله الاکبر» می‌نامد و می‌فرماید:[7]

«خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، جز آن‌که این روز را عید قرار داده و حرمت آن را دانسته است.»

ولایت، هر لحظه ایمان ما را به غیب کامل می‌‌کند؛ یعنی نگاه وحدت‌بین به ما می‌دهد تا از موجودیت و ابزار رها شویم و به وجود و اصل توجه کنیم. وظیفۀ امروز ما نیز فهم و درک حقیقت ولایت است، نه اینکه فقط نبوت و شریعت را در ظاهر بشناسیم و عمل کنیم.

به عبارتی، در دوران غیبت، تنها وسیله‌ای که ما را از آلودگی‌ها پاک می‌کند، معرفت ولایی و اعتصام به ریسمان معصومین است. در این میان، حدیث نورانیت، در کنار انس با قرآن و نهج‌البلاغه، بهترین منبع برای شناخت حقیقت ولایت است. شایسته نیست، شیعه‌ باشیم اما این حدیث را نشناسیم و در شبانه‌روز به فرازهای آن رجوع نکنیم.[8]

در این حدیث، حضرت علی(علیه‌السلام) معرفت به نورانیتشان را معادل معرفت الله معرفی می‌کند[9] و به سلمان و ابوذر می‌فرماید:

«خداوند در قرآن دربارۀ نبوت پیامبر و ولایت من می‌فرماید: بئر معطله و قصر مشید[10]؛ پس قصر برافراشته محمد و چاه معطل، ولایت من است که آن را تعطیل و انکار کردند. هر کس به ولایت من اقرار نکند، اقرار به نبوت پیامبر برایش سودی ندارد. این دو با هم قرین و همراهند.»[11]

ولایت، عمق و سرّ نبوت است، و نبی‌شناسی بدون شناخت ولایت سودی ندارد. امروز نیز قصر نبوت برافراشته است و بسیاری از مسلمانان، به انجام اعمال ظاهری بسنده می‌کنند. اما ولایت همچون چاهی پر آب است که از کار افتاده و تعطیل شده و افراد کمی از آن بهره می‌برند و به عمق و باطن اعمال توجه می‌کنند.

کمی در زندگی روزمرۀ خود تأمل کنیم! آیا ما نیز چاه پر آب ولایت را تعطیل نکرده‌ایم؟! چه‌قدر از نذر و نیازهای ما برای برطرف شدن موانع فرج و ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) است؟! چه مقدار از انرژی، سلامتی، وقت و پول خود را خرج می‌کنیم تا مشکلات حکومت ولایت فقیه که زمینه‌ساز ظهور امام است برطرف شود؟!

شهادت حضرت حمزه در جنگ احد

حضرت حمزه(سلام‌الله‌علیه‌)، نمونۀ انسان ولایی و بامعرفت است که ویژگی‌های 313 تن بدریّون را با روحیۀ ایشان شناختیم. گفتیم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، قبل از جنگ بدر ایشان را به بیعتی دوباره دعوت کرد؛ بیعتی نه برای یاری نبوت، بلکه برای استقامت و وفاداری در مسیر ولایت.

امام کاظم(علیه‌السلام) بعد از بیان بیعت رضا، دربارۀ سخنان پیامبر به حمزه در شب قبل از شهادتش در جنگ احد می‌فرماید:[12]

«چون شبی که فردایش حمزه شهید می‌شد فرارسید، پیامبر او را خواند و فرمود: ای حمزه! ای عموی رسول خدا! تو غیبت طولانی خواهی داشت. پس هنگامی‌که نزد خدا روی و از تو دربارۀ شریعت اسلام و شرط ایمان سؤال شود چه خواهی گفت؟ حمزه گریه کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت، من را راهنمایی کن و به من بفهمان. پیامبر فرمود: ای حمزه، با اخلاص به یگانگی خدا و پیامبری من که به حق برگزیده شدم گواهی می‌دهی. حمزه گفت: شهادت دادم. فرمود: این‌که بهشت و آتش جهنم حق است و هنگامۀ رستاخیز قیامت بدون تردید خواهد بود. صراط و میزان حق است و هر کس به اندازۀ ذره‌ای کار خوب و بد کند، آن را می‌بیند. گروهی در بهشت‌ و عده‌ای در جهنم سوزان هستند. و این‌که علی امیر‌المؤمنین است. حمزه گفت: شهادت دادم و اقرار کردم و ایمان آوردم و تصدیق کردم. فرمود: ائمه از نسل او هستند، حسن و حسین و امامت در ذریۀ اوست. و فاطمه بانوی زنان جهان است. گفت: ایمان دارم و تصدیق کردم. فرمود: حمزه، سرور شهیدان و شیر خدا و شیر رسول خدا و عموی پیامبر است. حمزه گریه کرد و دو چشم رسول خدا را می‌بوسید... .»

حمزه(سلام‌الله‌علیه) در جنگ احد به دست غلام همسر ابوسفیان، به شهادت رسید. هنگامی که خبر جنگ بدر به ابوسفیان رسید، عزاداری بر کشته‌شدگان را ممنوع کرد و برای انتقام گرفتن از مسلمانان، شروع به جمع‌آوری سپاه نمود. یک‌سال بعد، جنگ احد بین مسلمانان و مشرکین مکه اتفاق افتاد. هند همسر ابوسفیان (دختر عتبه) هم در این جنگ حضور داشت و با زنان دیگر به تحریک و تشویق سربازان می‌پرداخت. او که پدر و برادر و عمویش را در بدر از دست داده بود، کینۀ پیامبر، علی و حمزه را به دل داشت. پس با غلامش وحشی پیمان بست که اگر یکی از آنان را بکشد او را آزاد ‌کند.

جنگ احد در نزدیکی کوه احد اتفاق افتاد. پیامبر، تیراندازانی را به فرماندهی عبدالله‌بن‌جبیر بر کوه عینین (سمت چپ کوه احد) مستقر کرد و به آن‌ها تأکید کرد که به هیچ‌وجه آن محل را ترک نکنند، چه پیروز شوند و چه شکست بخورند.

در ابتدای نبرد، سپاهیان اسلام، جنگجویان قریش را شکست دادند و بر آن‌ها پیروز شدند. اما کمی بعد، تیراندازان مستقر در بالای کوه به بهانۀ جمع‌آوری غنیمت‌ها، محل نگهبانی خود را رها کردند.

خالدبن‌ولید که نظاره‌گر ماجرا بود با سوارانش، کوه احد را دور زد و از پشت، به مسلمانان حمله کرد. تعدادی از مسلمانان کشته شدند. شایعۀ کشته‌شدن پیامبر نیز روحیۀ سپاه اسلام را تضعیف کرد و گروهی فرار کردند. فقط تعداد کمی که بازماندگان بدر بودند از پیامبر دفاع کردند؛ همچون مصعب که پرچم‌دار سپاه اسلام بود. پرچم ابتدا در دست راست او بود، وقتی دست راستش را قطع کردند، پرچم را به دست چپش داد و با قطع‌شدن آن، پرچم را به سینه چسباند و به شهادت رسید.

حمزه نیز در این جنگ، مدافع سرسخت حضرت علی و پیامبر بود. او به عهدی که با ایشان بسته بود وفادار ماند و استقامت کرد. غلام هند، او را به شهادت رساند، جگرش را از سینه بیرون آورد و به هند جگرخوار داد. هند نتوانست جگر را بخورد و بدن او را مُثله کرد.

وقتی آتش جنگ فرو نشست، پیامبر از یارانش خواست تا از حمزه خبری بیاورند، اما آنان نتوانستند ماجرا را برای پیامبر بازگو کنند. ایشان خود، بر پیکر پاره‌پارۀ عمو رفت و بسیار گریست و بر شهادت ایشان صبر کرد. آنگاه هفتاد بار بر پیکرش نماز خواند.

حضرت علی(علیه‌السلام) هم با جان و دل از پیامبر دفاع ‌‌می‌کرد و جراحت‌های شدیدی پیدا کرد. ایشان چنان شجاعانه می‌جنگید که جبرئیل ندا می‌داد: «لَا فَتَی إلّا عَلِیّ وَ لَا سَیْفَ إلّا ذُوالْفَقَارِ.»[13]

سپاه اسلام در این جنگ تلفات سنگینی داد از جمله؛ شهادت هفتاد نفر از مسلمانان و حضرت حمزه(سلام‌الله‌علیه)، جراحت‌های شدید حضرت علی(علیه‌السلام) و شکستن پیشانی و دندان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله).

نمونۀ عینی دیگر از یاران فدایی، حضرت ابوالفضل(سلام‌الله‌علیه) است که ویژگی‌های اصحاب بدر را داراست. در فرازهایی از زیارت‌نامۀ ایشان به این ویژگی‌ها شهادت می‌دهیم:

«أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَالتَّصْدِيقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ...، بِمَا صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَأَعَنْتَ...، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ...، أَشْهَدُ وَأُشْهِدُ اللّٰهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ بِهِ الْبَدْرِيُّونَ وَالْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ، الْمُناصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أَعْدائِهِ، الْمُبالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيائِهِ، الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ...، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ، وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ...، أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَأَنَّكَ مَضَيْتَ عَلىٰ بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ، مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ، وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ...، اَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَخِيكَ فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُواسِي...، فَنِعْمَ الصَّابِرُ الْمُجاهِدُ الْمُحَامِي النَّاصِرُ وَالْأَخُ الدَّافِعُ عَنْ أَخِيهِ الْمُجِيبُ إِلىٰ طاعَةِ رَبِّهِ، الرَّاغِبُ فِيما زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزِيلِ، وَالثَّنَاءِ الْجَمِيلِ... .»

گواهی می‌دهم برای تو به تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی نسبت به فرزند خلف پیامبر...؛ به خاطر اینکه صبر کردی و کار خویش را فقط به حساب خدا گذاشتی و یاری نمودی...؛ سلام برتو ای بندۀ صالح و فرمان‌بردار خدا و رسول و امیرالمؤمنین و حسن و حسین؛... گواهی می‌دهم و خدا را شاهد می‌گیرم که تو به همان مسیری رفتی که اهل بدر رفتند و در آن راه از دنیا گذشتند، آن مجاهدان در راه خدا و خیرخواهان برای خدا در مبارزه با دشمنان او، و تلاش‌گران در یاری اولیایش، آن دفاع‌کنندگان از دوستان و عاشقانش؛... گواهی می‌دهم که در نصیحت و خیرخواهی کوشیدی و نهایت تلاش را کردی...؛ گواهی می‌دهم هرگز سست نشدی و عقب‌نشینی نکردی و در حالی که بصیرت به امرت داشتی از دنیا گذشتی، با پیروی و اقتدا به صالحین و تبعیت از پیامبران...؛ گواهی می‌دهم که تو برای خدا و رسولش و برای برادرت خیرخواهی کردی، پس چه خوب برادر همدردی بودی و مواسات کردی...؛ پس چه نیکو صبرکننده، مجاهد، حامی و یاری‌دهنده بودی و چه خوب برادری که مدافع برادرش بود و اجابت کنندۀ طاعت پروردگارش و مشتاق و راغب بودی به آن‌چه دیگران از آن کناره‌گیری کردند، از پاداش بسیار و ستایش زیبا.

امام صادق(علیه‌السلام)، در فضیلت عمویشان عباس می‌فرماید:[14]

«عموی ما، عباس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود؛ همراه امام حسین جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید.»

 


[1]- این دو بزرگوار از مصادیق و نمونه‌های بدریّون هستند.

[2]- «اسد الله و اسد رسوله».

[3]- بحار الأنوار، ج 22، ص 278 : «لَمّا هاجَرَ النَّبِی إلَی المَدینَةِ، اجتَمَعَ النّاسُ، وسَکنَ رَسولُ اللّهِ المَدینَةَ، وحَضَرَ خُروجُهُ إلی بَدرٍ، دَعَا النّاسَ إلَی البَیعَةِ، فَبایعَ کلُّهُم عَلَی السَّمعِ وَالطّاعَةِ. وکانَ رَسولُ اللّهِ، إذا خَلا دَعا عَلِیاً، فَأَخبَرَهُ مَن یفی مِنهُم ومَن لا یفی، ویسأَلُهُ کتمانَ ذلِک. ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ، عَلِیاً و حَمزَةَ و فاطِمَةَ فَقالَ لَهُم: بایعونی بِبَیعَةِ الرِّضا. فَقالَ حَمزَةُ: بِأَبی أنتَ واُمِّی عَلی ما نُبایعُ؟ ألَیسَ قَد بایعنا؟! قالَ: یا أسَدَ اللّهِ وأَسَدَ رَسولِهِ، تُبایعُ للّهِ ولِرَسولِهِ بِالوَفاءِ وَالاِستِقامَةِ لِابنِ أخیک، إذَن تَستَکمِلَ الإِیمانَ. قالَ: نَعَم سَمعاً وطاعَةً. وبَسَطَ یدَهُ... .»

[4]- 313 تن یاران بدر، به ولایت امیرالمؤمنین وفادار هستند.

[5]- اهل بدر و یاران فدایی.

[6]- الخصال، ج 2، ص 415.

[7]- وسائل الشيعة، ج 8، ص 89 : عید بزرگ خداوند.

[8]- شیعه، مسئولیت شناختن و شناساندن ولایت را دارد.

[9]- بحارالأنوار (ط – بيروت)، ج 26، ص 3: «معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل‏ و معرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة...»

[10]- سورۀ حج، آیۀ 45: «چاه آب تعطیل شده و از کار افتاده و قصر برافراشته»

[11]- قال الله تعالى فی موضع آخر فی كتابه العزيز فی نبوة محمد ص و فی ولايتی. فقال عزوجل: «بئر معطلة و قصر مشيد». فالقصر محمد و البئر المعطلة ولايتی، عطلوها و جحدوها و من لم‌يقر بولايتی لم‌ينفعه الإقرار بنبوة محمد ص إلا أنهما مقرونان.

[12]- بحارالأنوار، ج 22، ص 279.

[13]- هیچ جوانمردی جز علی و هیچ شمشیری جز ذوالفقار نیست.

[14]- عمدة الطالب، ص 349: «كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهيدَا.»

 



نظرات کاربران

//